اخيرا يک شرکت تجارتي فعال در امور ماشينآلات چاپ، عملياتي را در زمينه ليزينگ بهصورت فروش قسطي ماشينآلات شروع و موضوع امکان استفاده از اين روش سرمايهگذاري در صنعت چاپ را مطرح کرده است. هر چند پرسوجو خبرنگار ما نشان داد هيچيک از نمايندگيهاي فعال در تهران خود را درگير فروش اقساطي نکردهاند و چاپخانهداران هنوز هم بانکها را با بهرههاي هنگفتشان تنها کمک در دسترس در زمينه اعطاي اعتبار خريد مييابند، اما آشنايي با اعمال اين روش در ساير نقاط جهان و ظرفيتهاي آن براي استفاده در صنعت چاپ مفيد است. مقاله حاضر تلخيصي از يک تحقيق انجام شده توسط شرکت تامين سرمايه آرمان است.
فرازها و تجربهها
گفتگو با جعفر صميمي مديرعامل اسبق افست
اکثر نامداران صنعت چاپ ايران اکنون رخ در نقاب خاک کشيدهاند. امر غريبي است و شايد کساني خوششان نيايد، ولي گويا عصر مردان بلندقامت فرهنگ و صنعت چاپ اين کشور بهسر آمده است. هر از چندگاه، يکي از رادمرداني که بيش از نيم قرن پيش موتورهاي توسعه فرهنگ کشور را به راه انداختند از ميانه ميرود و افسوس فراواني بهجا مينهد. آخرين آنها، جعفر صميمي مديرعامل برجسته سابق شرکت افست است.
افست بخشي مهم از تاريخ چاپ ايران و صميمي يکي از پايهگذاران و سازماندهندگان برجسته آن است. رحلت او بهانهاي است تا نگاهي به زندگي و جايگاه او داشته باشيم. حرفهاي زيادي براي گفتن درباره او وجود دارد ولي بهتر ديديم در فقدان او نيز سهمش را از اين شماره به مطالبي بدهيم که براي مديرعامل امروز صنعت چاپ مفيد خواهد بود. تجربههاي آن فقيد درباره آموزش، سازماندهي و مديريت صنعت چاپ. برگرفته از گفتگوي مشروحي که در دوران مديريت آقاي علي طارمي يکي از مديران موثر و قدردان افست توسط ايشان و گروهي از همکاران با مرحوم صميمي در ترکيه صورت گرفت. جعفر صميمي از اسفند سال ۱۳۵۷ که به دلايلي موهوم و غيرمنصفانه از خانه خود جدا شد، در تبعيدي خود خواسته دور از ميهن به سر ميبرد. فرازهايي از گفتگو با او را ميخوانيد.
هنوز ميليونها آدم به دنيا نيامده بودند که او هزاران هزار پنجره گشود تا آفتاب دانايي دل و جان کودکان و نوجوانان اين سرزمين را روشني بخشد. هنوز کودکان بسياري در آغوش مادران خفته بودند که او فردايي روشن را براي آنان رقم زد. هر حرف، که کنار حرفي چيده ميشد و هر تصوير که ميان صفحهاي جان ميگرفت، فردا را درخشانتر ميديد. بيش از دو دهه، هر بامداد با دلي پراميد پا به افست گذاشت تا پيش از برآمدن خورشيد منظومه شمسي، زمينه را براي طلوع هزاران خورشيد کوچک در اين کره خاکي فراهم آورد. اينک سالها از آن ايام ميگذرد و بسياري از آن کودکان ديده به جهان ناگشوده، خود به خورشيدهايي مبدل شدهاند که بر نسل امروز پرتو ميافکنند.
نزديک به سه دهه است که آفتاب را ۳۰/۳ ساعت پس از طلوع در افست، به نظاره مينشيند. راستي چه اهميتي دارد که بخواهيم اين فاصله را درنظر بگيريم؟ اين بعد مسافت تنها در پهنهي نقشههاي جغرافيايي مطرح است و بس. آنچه اهميت دارد، نور و روشنايي است. آنچه هنوز گرانبهاست و نميتوان بهايي براي آن تعيين کرد، عشق او به خانواده بزرگ افست است. پس چه اهميت دارد که بخواهيم بگوييم ۲۸ سال است ديگر جعفرخان صميمي به افست پا نگذاشته است؟ و بچههاي افست، همچنان او را چون پدر، گرامي ميدارند. پس بايد به ديدارش رفت و بخشي از تاريخ پرفراز و نشيب جامعترين مجموعه چاپ و نشر اين کشور را از سينه مردي روايت کرد که هنوز با خاطرات افست لبخند ميزند و اشک ميريزد.
شهريورماه سال ۱۳۲۹ براي ادامه تحصيل به انگلستان رفتم. از آنجا که اطلاعاتي در زمينه چاپ داشتم، به من گفتند که شما از سال دوم شروع کنيد و نيازي نيست سال اول را بگذرانيد.
من مثل بقيه سال اول به کلاس رفتم. اما در همان اوايل کار، وقتي هر سؤالي مطرح ميشد پاسخ ميدادم و حتي سؤال بعدي را هم مطرح ميکردم، مسئولان مدرسه متوجه شدند که من در اين زمينه اطلاعاتي دارم. در نتيجه به سال دوم منتقل شدم. ما براي گذراندن دوره تخصصي، بايد به چاپخانه ميرفتيم و به صورت عملي هم کار ميکرديم. حدود سه سال دوره نظري داشتيم و همه چيز بهصورت کلي بود. سپس هر کسي ميتوانست در يک رشته خاص تخصص بگيرد. البته همه بايد دورههاي عملي را پشت سر ميگذاشتند. آن زمان، تمام ماشينهاي چاپي که در ايران داشتيم، آلماني بود و ما از انگلستان ماشينآلات وارد نکرده بوديم. من موضوع را با مدير مدرسه در ميان گذاشتم و از او خواستم اگر امکان دارد، روي ماشينهايي کار کنم که در کشورمان هست. او قبول کرد و با هايدلبرگ به مذاکره پرداخت. آنان هم پذيرفتند به کارخانه رولند در آلمان بروم. به شهر هايدلبرگ رفتم و دوره عملي را در آنجا گذراندم. وقتي اين دوره تمام شد و قصد بازگشت داشتم، عدهاي از مدرسه چاپ لندن به آنجا آمدند تا دوره ببينند. چون اين افراد انگليسي بودند و نميتوانستند با متخصصان آلماني صحبت کنند، از من خواستند آنجا بمانم. آنها هر ماه ۱۵۰ مارک به من ميدادند تا مطالب را برايشان ترجمه کنم. آن زمان اين مبلغ خيلي زياد بود. البته هنوز افست، هايدلبرگ نداشت. در آنجا يک سالن خيلي بزرگ ساخته بودند که تنها عده خاصي ميتوانستند وارد آن بشوند. من که در مورد آن سالن کنجکاو شده بودم، بعد از پرسوجو متوجه شدم که در اين سالن، ماشين افست طراحي ميکنند.
سه سال در انگلستان و يک سال هم در آلمان بودم. سال ۱۳۳۳ به چاپخانه تابان رفتم و شروع به کار کردم. من و پدرم در يکجا کار ميکرديم. اما از آنجا که پدر و پسر نميتوانستند در کنار هم کار کنند، احساس ميکردم که باعث رنجش پدرم ميشوم. البته تقصير من بود. پدرم با تجربهاي از گذشته حرف ميزد و من وضعيت يک جوان خام را داشتم. شايد تفاوت در ديدگاه دو تکنولوژي بود. من عقايدي داشتم و پدرم احساس ميکرد قصد خرجتراشي دارم. اين ماجرا تا آنجا ادامه پيدا کرد که مجبور شدم چاپخانه تابان را ترک کنم. در حقيقت، تابان را با ناراحتي ترک کردم. حتي آنقدر رو نداشتم که به پدرم بگويم که ديگر نميخواهم به تابان بيايم. …
به هامبورگ رفتم. خيلي جاها رفتم و در رشته خودم دوره ديدم و کار کردم. اما هيچ کجا وطن نبود، در نتيجه به ايران برگشتم.
حدود سال ۱۳۳۵ بود. آقاي صنعتيزاده از من درباره وضعيتم سؤال کرد و من همه چيز را برايش تعريف کردم. از من پرسيد که ميخواهم چهکار بکنم. من هم پاسخ دادم چون حرفهام چاپ است بايد کاري در رشته چاپ پيدا کنم و مشغول باشم. همان زمان به من پيشنهاد داد اگر دوست دارم در آنجا و براي او کار کنم.
تقريبا از همان زمان بود که شرکت سهامي افست شکل گرفت. در حقيقت، شرکت با سرمايه يک ميليون تومان تاسيس شد. البته ۶۰۰ هزار تومان آن به نام آقاي علي ايزدي بود. آمريکاييها براي اينکار يک آدم امين ميخواستند تا به او وام بدهند و امين اينکار را هم خودشان معلوم ميکردند. آن شخص امين، آقاي سيدحسن تقيزاده بود. البته بقيه سهام هم در اختيار مرحوم تقيزاده بود که ميان ناشران و ديگر افرادي که در امر نوشتن، تاليف و … تخصص داشتند، تقسيم کند.
* شما از تيرماه ۱۳۳۹، براي مديرعاملي انتخاب شديد و دو سال قبل از آن هم قائممقام بوديد. سؤال اينجاست که چرا از ابتدا مديرعامل نشديد؟
حقيقت اين بود که نميخواستم در مقابل پدرم کاري کرده باشم. چون از پيش پدرم رفته بودم و احساس ناراحتي ميکردم. پدري که زحمت کشيد و پسرش را در رشتهاي گذاشت که همرشته خودش بشود. در آن زمان که به من احتياج داشت، او را ترک کردم. اگر فکر امروز را داشتم، شايد هيچ وقت اين کار را نميکردم. من او را تنها گذاشته بودم. به همين دليل، دلم نميخواست اسمم در افست قرار بگيرد و نگذاشتم اين قضيه درز پيدا کند و پدرم متوجه بشود. چون يک اشتباه بزرگ اين بود که فکر ميکردند اگر چاپخانه درست نشود، مال آنها موفقيت پيدا ميکند. در حاليکه نميتوان جلو صنعت و توسعه را گرفت.
علياکبر علمي نامهها به دربار نوشت که اينها چيزي درست کردهاند که تمام چاپخانهها بايد درها را ببندند و بروند. سرانجام، علي ايزدي مامور شد با علياکبر علمي صحبت کند. آقاي صنعتيزاده و علياکبر علمي آمدند و ايزدي و بنده هم بوديم که جلسهاي تشکيل شد و توضيح دادند اينطور که شما ميگوييد نيست.
* البته اين مسائل هميشه وجود داشته است. زماني هم که افست ميخواست دو دستگاه ماشين ليتومن بخرد، برخي چاپخانههاي کوچک به آقاي هاشمي رفسنجاني، رئيسجمهوري وقت، نامه نوشتند که با ورود اين ماشينها، ساير چاپخانهها از گردونه خارج ميشوند. آنان پيشنهاد داده بودند چند ماشين دوورقي تکرنگ خريداري شود تا چاپخانهها رونق بگيرند. البته نامه براي افست فرستاده شد و ما هم پاسخ خوبي داديم. سال ۶۶ يا ۶۷ هم، که اسکنرهاي جديد به بازار آمد، تقريبا ليتوگرافها با ورود آن مخالفت کردند. اما بعد از مدتي، خودشان آمدند و طالب اين دستگاهها شدند.
اين مشکل هميشه وجود داشته است. وقتي هم ما ميخواستيم ماشينهاي لترپرس هايدلبرگ را بخريم، اين مسائل بود. کسانيکه ماشينهاي قديمي داشتند، نگران کارشان بودند و به اين موضوع فکر نميکردند که خودشان بروند و ماشين جديد بخرند. براي آنان اهميت نداشت که بچهها سر کلاس کتاب نداشتند؛ زيرا دوست داشتند خودشان تا آخر سال کار داشته باشند. اين موضوع، ميان گذشته و آينده، تفاوت زيادي بهوجود ميآورد و آنان چنين پيشبينيهايي نداشتند.
* صنعت چاپ ما، امروز هم حالت آکادميک ندارد و افراد اين حرفه بهروش علمي آموزش نديدهاند و حالت استاد و شاگردي وجود داشته است و دارد. در اين ميان، شما يک استثنا هستيد. با توجه به اين موضوع، لطفا تصويري از چاپخانههاي آن دوره ارائه دهيد تا بدانيم افست در چه وضعيتي تاسيس شد و صنعت چاپ چگونه بود؟
بنده با پدرم کار ميکردم و همانطور که گفتم، بعد از مدتي نتوانستم به اين همکاري ادامه بدهم. در نتيجه هيچ جاي ديگري هم نتوانستم کار کنم؛ زيرا حرف من خريدار نداشت. جوابي که به من ميدادند اين بود که آمدهاي خرج بتراشي. خيال ميکردند من براي فروشندگان ماشينآلات چاپ، ماشين ميفروشم. ديدگاه آنان اينگونه بود. در حاليکه من ماشيني نداشتم که بخواهم بفروشم و اصلا نماينده فروش ماشينآلات چاپ نبودم. شايد يکي از دلايلي که هنوز هم اين صنعت در ايران عقب است، اين باشد که کار کلاسيک انجام نميشود. اگر کلاسيک عمل نکنيم، هميشه عقب هستيم. آن زمان آلمانيها با وزارت کار وارد مذاکره شدند تا مدرسه چاپ درست کنند. وزارت کار متوجه موضوع نبود و از من دعوت کردند تا با هم صحبت کنيم. آنان ميگفتند دوره آموزش لترپرس تمام شده است و بايد کار را با افست بياموزيد. سرانجام، قرار شد که وزارت کار مدرسهاي را در کرج ايجاد کند و افرادي را بپذيرد که نظام وظيفه را گذرانده باشند. قرار بود اين مدرسه شبانهروزي باشد. من فقط پيشنهاد دادم که مدرسه تا چه سن و سالي افراد را بپذيرد. اين درست نيست به کسيکه سر کلاس درس ياد گرفته است، حکم کنيد که بايد براي ما کار کنيد و اين بدترين عيب براي يک دستگاه است. وزارت کار بايد مدرسه چاپ را تشويق ميکرد تا راهاندازي شود و بچههاي آن مدرسه به چاپخانه راه پيدا ميکردند. افراد نبايد بدون گواهي و تصديق وارد صنعت چاپ شوند. کسيکه زودتر شروع کرده بود، حقوقش بالاتر بود؛ ولي حساب نميکردند که اگر اين شخص داراي تحصيلات باشد، بعد از يک يا چند سال حقوقش خيلي بالاتر ميرود. اين چنين شد که وزارت کار، نتوانست مدرسه شبانهروزي درست کند. خانوادهها ميخواهند فرزندانشان جايي درس بخوانند که بعد از تحصيل، درآمد داشته باشند. براي همين، نميتوانستند خانوادهها را راضي کنند و بچهها بلاتکليف ميماندند. آنها ميخواستند مدرسه چاپ درست کنند تا افراد درس بخوانند و بعد کار کنند. اما نتوانستند مسئله نظاموظيفه را حل کنند. در حقيقت، بايد کاري ميکردند که دولت خدمت نظام وظيفه اين افراد را در همان مدرسه بپذيرد. چون اين کار نشد، آلمانيها هم رها کردند و رفتند.
* آن زمان در تهران چه چاپخانههاي مهمي وجود داشت؟
بستگي به اين دارد که تعبير شما از مهم چه باشد. اگر بگوييم که کيهان و اطلاعات چاپخانههاي عظيمي بودند، اين حرف درست است. صنعت چاپ روزنامه خودش صنعت بزرگي است. کيهان و اطلاعات در آغاز، کار را با ماشينهاي ورقي شروع کردند. اطلاعات خيلي زود روتاتيو خريد و کيهان تا مدتها با ورقي چاپ ميشد و بعد سراغ روتاتيو رفت. ما آن زمان در چاپخانه تابان، روزنامه ستاره را با تيراژ ۱۲ هزار نسخه چاپ ميکرديم. بخش لايي روزنامه، صبحها چاپ ميشد و چهار صفحه رويي را آخر شب چاپ ميکرديم. غير از اطلاعات و کيهان، چاپخانه بانک ملي هم بود. کار آنان تخصصي بود و اوراق يا فيش چاپ ميکردند. چاپخانه مجلس هم از قديميترين چاپخانههاست؛ چون قبل از چاپخانه مجلس، کساني چاپ سنگي داشتند. اينها کساني بودند که با افست سروکار داشتند. استاد آنها آقاي محسني بود. از آنجا که تعداد چاپ مشمول ماليات ميشد، هيچکس نميدانست که چاپخانهها چقدر چاپ ميکنند. اغلب وانمود ميکردند که چاپ کم است تا ماليات ندهند.
* دوست داريم در آخرين سؤال، بدانيم اگر با تجربه امروز ميخواستيد دوباره افست را آغاز کنيد، چه ميکرديد؟
درست همانکاري را ميکردم که آن روزها انجام دادم. وقتي کاري خوب انجام شده باشد، هر وقت هم که بخواهيد از نو آغاز کنيد، دوباره همان مسير را ميرويد. تکرار کار خوب هيچ ايرادي ندارد. شايد تنها تفاوتش آن باشد که اگر ديروز پياده ميرفتيم، حالا با ماشين ميرويم. گرچه اين تفاوت نيست و به امکانات روز مربوط ميشود. من همه چيز خودم را مديون افرادي هستم که با من همکاري کردند. هيچگاه افست را فراموش نکردهام و نميکنم. تنها آرزويم براي همکاران افست اين است که همانهايي باشند که الان هستند و هيچوقت هم تغيير نکنند. من مديون حسننيت کساني هستم که پس از من در شرکت افست کار کردند. احساس ميکنم آنها هم مثل من فکر ميکنند. افست موقعيت خود را مديون کارکنان و کارگرانش است. آنان افتخار ميکنند که تا امروز افست را نگه داشتهاند. از شما ممنونم که پس از ۲۸ سال، اين امکان را فراهم آورديد که در جلسهاي مربوط به افست حضور داشته باشم.
مديرعامل از نگاه مديرعامل
جعفر صميمي، بزرگمرد و پدر صنعت چاپ ايران
ياد نوشته علي طارمي مديرعامل سابق افست درباره مديرعامل اسبق
بهمن ماه امسال صنعت چاپ داغدار از دست دادن بزرگمردي شد که بهحق پايهگذار صنعت نوين چاپ ايران است. او که در تاسيس، راهاندازي، رشد و تعالي و بالندگي شرکت افست نقش اصلي و بنيادي را داشت، در ۲۴ بهمنماه در غربت و دور از وطن ديده از جهان فرو بست و با اينکه فرزندي نداشت، تنها يک يادگار از خود باقي گذاشت ـ شرکت افست ـ که هنوز بر تارک صنعت چاپ ايران ميدرخشد و معيار است براي اين صنعت.
نهال شرکت افست با دستان پرتوان آن مرحوم کاشته شد و در طول مديريت او به درختي شاداب و پربار بدل گشت و سرآمد و نگين صنعت چاپ ايران شد.
در اين مجال کوشيدهام با تکيه بر يافتههاي خود در طول بيش از سه دهه مديريت در شرکت افست و نيز مجموعه گفتگو و مصاحبههايم با مرحوم صميمي که به مناسبت پنجاهمين سال تاسيس اين شرکت داشتهام، به نکاتي از چگونگي شکلگيري و رشد و بالندگي شرکت افست و تاثير آن در صنعت چاپ ايران بپردازم، شايد اداي ديني باشد به آن مرحوم و اين صنعت.
- مرحوم صميمي اولين مدير در صنعت چاپ ايران است که تحصيلات آکادميک در اين رشته داشت و دانشآموخته اين حوزه بود. او فرزند احمد صميمي، از سرپرستان چاپخانه مجلس شوراي ملي و بعدها مدير چاپخانه تابان، بود. در کودکي همراه پدر به تماشاي چاپخانه ميرفته، از اينرو علاقمند به اين رشته شده است و تصميم ميگيرد پس از پايان تحصيلات متوسطه، برخلاف روش معمول آن روز در حرفه چاپ (روش استاد ـ شاگردي) تحصيلات خود را در اين رشته ادامه دهد. خود در خاطراتش چنين ميگويد:
«من در يک خانواده فرهنگي بهدنيا آمدم و متولد اسفندماه ۱۳۰۲ هستم. پدرم در چاپخانه مجلس شوراي ملي سابق کار ميکرد و خانه ما هم در نزديکي اين چاپخانه قرار داشت. خاطرم هست در کودکي، به آن محل که يک باغ بود، رفتوآمد داشتم. هنوز گلهاي بنفشه آن باغ را بهخاطر ميآورم. بارها گلهاي باغ را چيدم و ارباب کيخسرو که مباشر مجلس بود، شکايت مرا به پدرم کرد. يکي از سرگرميهاي من پيش از ورود به مدرسه، حضور در چاپخانه بود. اين حضور مرا به حرفه چاپ سخت علاقمند کرد. آن وقتها، که از برق خبري نبود، از طرز کار ماشينها خوشم ميآمد و دوست داشتم آنها را نگاه کنم. بعد از مدتي، در چاپخانه مجلس موتور برق کار گذاشتند و ماشينها به کمک دينام برقي شدند. آن ايام، روشنايي با چراغ نفتسوز تامين ميشد. ديدن اين صحنهها در چاپخانه، آرامآرام روي من اثر گذاشت. اغلب اوقات کنار پدرم ميايستادم و ماشينها را تماشا ميکردم. بهتدريج، چنان به چاپ علاقه پيدا کردم که بعد از تحصيلات متوسطه، ترجيح دادم در اين رشته ادامه تحصيل بدهم. آن زمان، در خيابان ناصرخسرو موسسهاي وجود داشت که نماينده کارخانه مرکبسازي کتس انگلستان بود، آنها نمونه کارشان را به چاپخانهها ميدادند و مرکب ميفروختند. يک بار بعد از صحبت با يکي از همين افراد، فهميدم در انگلستان مدرسه چاپ هست. از آن شخص کاتالوگ يا بروشور مدرسه چاپ را خواستم تا بدانم شرايط تحصيل در آنجا چگونه است. بعد از آن که کاتالوگ يا بروشور مدرسه به دستم رسيد، شروع به مطالعه کردم و همين باعث شد دنبال اين کار را بگيرم.»
بههمين دليل وقتي شرکت افست پايهگذاري ميشود، بر پايه دانش و فناوري آن روز و مطابق با تراز جهاني در تجهيز آن ميکوشند و از اين رهگذر نسلي تربيت ميشود که در آن زمان سرآمد بوده و هنوز هم در حرفه و تخصص خود بيبديلند.
آموزش تخصصي براي استادکاران و پرسنل در برنامه شرکت قرار ميگيرد و همراه با ورود ماشينآلات و تکنولوژي، فرهنگ استفاده از آن و بومي کردن تخصص و دانش، پايهريزي ميشود. بهگونهاي که ميتوان ادعا کرد يکي از عوامل بقا و پايداري شرکت افست دانش فني و منابع انساني متخصص و کارآمد و توانمند آن بوده است.
درک و فهم اين امر، امروز سهل و آسان است؛ زيرا با رشد و توسعه سوادآموزي در تمام سطوح، امروز با نسلي روبهرو هستيم که تحصيلات دبيرستاني و دانشگاهي در آن فراگير شده است. سخن از حدود ۶۰ سال پيش است که در همه شرکت افست در بخش توليد فقط يک ديپلمه بوده و بقيه تحصيلات کمتر از ديپلم داشته و حتي بيسواد بودهاند. در آن دوران پايهگذاري چنين روشي با امکانات آن روز، کاري بس دشوار و برنامهريزي حساب شده و شناخت دقيق از توانمنديهاي پرسنل را طلب ميکرده است.
- مرحوم صميمي عليرغم اينکه مجهز به دانش روز بود و در جايگاه ممتاز نسبت به همگنان خود، هرگز با چشم تحقير به آنها نمينگريست. تلاش ميکرد که دانش و آموختههاي خود را با صبر و بردباري و به دور از خودپسندي و فخرفروشي بهکار گيرد.
پس از اتمام تحصيلات و بازگشت به ايران در چاپخانه پدر مشغول به کار ميشود و نظرات اصلاحي براي استفاده از فناوريهاي روز ارائه ميدهد که مورد قبول واقع نميشود. حرمت پدر و حريم ادب و احترام را پاس ميدارد و تصميم ميگيرد که راه خود را در پيش گيرد، دست تقدير او را به سوي تاسيس و راهاندازي شرکت افست ميبرد، نگران از اينکه مبادا پدر احساس کند که به رقابت او برخاسته و براي پرهيز از تکدر خاطر او، کلامي از راهاندازي چاپخانه نميگويد. تا سالها ميگذرد و به مناسبت جشني که در چاپخانه افست بهعنوان بزرگترين چاپخانه بر پا شده است و قرار بوده بزرگاني از کشور براي بازديد بيايند، پدر و مادر خود را دعوت ميکند. مرحوم صميمي با چشماني اشکبار و صدايي گرفته چنين گفت: «پدرم مرا مورد تفقد قرار داد و گفت که تو موجب سربلندي و افتخار ما شدي و اکنون فهميدم چه هدفي در سر داشتي و هر دو ـ پدر و مادر ـ احساس رضايتمندي داشتند.»
نسل امروز، سخت نيازمند چنين اخلاق و رفتاري است. آنچه مرحوم صميمي را از ديگران ممتاز ميکند، برخورداري از چنين رفتار و منشي است که بايد سرمشق نسل آينده باشد.
- ساختار چاپخانههاي ايران در زمان تاسيس شرکت افست با روش سنتي و کارگاهي و بر پايه استاد ـ شاگردي بود. صاحبان چاپخانه و رشتههاي وابسته به آن، استادکاران آن بودند و تخصص حرفهاي خود را از طريق فعاليت در کارگاههاي اين حرفهها کسب کرده بودند و به شاگردان خود ميآموختند. اين روش تا ساليان اخير ادامه داشت. بهخاطر دارم از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دو دوره آموزشي چاپ استاد ـ شاگردي، برگزار شد که يکي از مراکز آن شرکت افست در زمان مديريت اينجانب بود.
تجهيزات چاپخانههاي آن روز ايران، بر پايه ماشينهاي لترپرس (مسطح) بود، در حاليکه شرکت افست با چهار ماشين ۵/۴ ورقي تک رنگ آغاز ميشود و به فاصله کمي ماشينهاي ۲ رنگ و ۴ رنگ به آن اضافه ميشود. اولين ماشينهاي صحافي تمام اتوماتيک ته چسب و مفتولي و نيز خط کامل صحافي ماشيني جلد سخت، توسط شرکت افست بهکار گرفته ميشود.
از سوي ديگر، در آن ايام کارگاههاي چاپ و بخشهاي وابسته به آن، بهصورت کارگاههاي مستقل و جدا از هم بودند. بخشي فقط در چاپ، گروهي ليتوگرافي و دستهاي در صحافي فعاليت ميکردند. اکنون هم کمتر چاپخانهاي است که هر سه بخش را بهطور کامل و در زير يک سقف داشته باشد. اولين چاپخانهاي که از روز تاسيس زنجيره کامل خط توليد (پيش از چاپ، چاپ و صحافي) را در زير يک سقف بهکار گرفته، شرکت افست بوده است.
اين توانمندي موجب شد، از سويي متخصصان شرکت از جامعنگري در فرآيند محصولات چاپي برخوردار باشند و سرويسهاي ويژه و مشاوره مورد نياز را به مشتريان بدهند و از سوي ديگر مشتريان گوناگون از ناشران، کتاب درسي، سازمان دولتي، بانکها و … جذب شرکت افست شده و کارهاي چاپي خود را به آنجا چاپ سپاري کنند.
- يکي از آفتهاي کارهاي ماشين، عادت به توليد کارهاي يکنواخت، کليشهاي و تکراري است و بهتدريج ابتکار و نوآوري فراموش شده و پرسنل در مقابل کارهاي غيرمعمول مقاومت ميکنند. مرحوم صميمي با پذيرفتن سفارشات متنوع، گوناگون و حتي غيرعادي با اين آفت به مبارزه برخاست.
قطع جيبي پالتويي که امروز مرسوم است، توسط مرحوم هرمز وحيد و با حمايت مرحوم صميمي براي اولين بار در شرکت افست ايجاد شد. چگونگي فرمبندي آن روي کاغذ استاندارد، بدون دورريز و ضايعات و نيز چگونگي تا کردن با ماشين تاکني ابتکاري بود که با حمايت مرحوم صميمي بهدست آمد. حروفچيني کتاب دايرهالمعارف مصاحب که در نوع خود بينظير است و در گنجينه توليدات شرکت جاي دارد. با حروف دستي و ترکيبي از چند نوع و شکل حروف دستي، نظم و يکنواختي و قواعد يکدست و مراعات شده در سراسر کتاب، نمونهاي ابتکاري و بيبديل در حروفچيني است و هنوز از بسياري از نرمافزارهاي موجود حروفنگاري برتر است.
مرحوم صميمي در اينباره ميگفت: «شرکت افست اين کتاب را مديون دکتر غلامحسين مصاحب است. ايشان حروفچيني را به ما ياد دادند.» پرواضح است که مرحوم دکتر مصاحب حروفچين نبود، بلکه با طرح و دستورالعمل مهندسي شده و دقت نظر ويژه خود در اجراي آن در سراسر کتاب، موجب خلق اين اثر گرانقدر شد و مرحوم صميمي به پرسنل حروفچيني توصيههاي لازم را بر اجراي خواستههاي مرحوم دکتر مصاحب کرده بود.
چاپ کتاب شاهنامه بايسنقري خود داستاني جالب و شنيدني دارد که در اين مقال نميگنجد، کوتاه سخن آنکه اين کتاب نگين انگشتري توليدات شرکت افست است. بهطوري که هنوز و براي هميشه شاهنامه بايسنقري نمونه و معيار سنجش کارهاي چاپي و ممتاز است. روشي که براي چاپ آن بهکار گرفته ابتکاري و منحصربهفرد است. بدين لحاظ افست را با آن و شاهنامه را با افست ميشناسند.
نمونههاي فراوان ديگر، مانند شاهنامه و قرآن اميرکبير، قرآن جاودان، نقاشي استاد فرشچيان و بسياري ديگر، هنوز نمونههاي برتر محصولات فرهنگياند. روش کنترل و دستيابي به کيفيت برتر موجب شد که کيفيت همزاد شرکت باشد و اين جز با نهادينه شدن آن بهدست نميآيد و اين عامل نلغزيدن در ورطه روزمرگي و يکنواختي است.
- تربيت نيروهاي داخلي از طريق گماردن پرسنل با استعداد در کنار متخصصين خارجي و يا اعزام کارکنان توانمند و با آينده به خارج از کشور و تزريق حس اعتماد به نفس به آنها، يکي ديگر از برنامههاي مرحوم صميمي در شرکت افست بود. ايشان پس از آنکه مطمئن ميشد که فرد مورد نظر، آموزشهاي لازم را فراگرفته، مسئوليت کارها را مستقلا و بدون اتکا به نيروهاي خارجي، به او واگذار ميکرد. نتيجه طبيعي اين سياست دو ميوه شيرين داشت: اول آنکه نسلي تربيت شد، متخصص و مجهز به دانش روز و همتراز متخصصين جهاني، نمونه بارز و شاخص آن جناب آقاي شايسته خصلت است که نه تنها سرمايه شرکت افست که مرجعي براي صنعت چاپ است، ديگر اينکه دانش فنياي فراهم آمد که سرمايهاي است گرانقدر براي شرکت افست و امروز آنچه اين شرکت را از همگنان ممتاز ميکند، همين دانش فني و متخصصين آن است.
- شرکت افست از روز تاسيس توسط مرحوم صميمي در استفاده از فناوري روز پيشگام بوده و اين امر به برنامه و روشي نهادينه بدل شده و هنوز ادامه دارد. همانطور که بيشتر گفته شد، شرکت افست از روز تاسيس بر خلاف معمول همه چاپخانهها، کار خود را با ماشينهاي افست آغاز کرد، که بيانگر شناخت تکنولوژي روز جهان و نيز آينده اين صنعت است.
ماشين حروفچيني غيرسربي (منوفتو)، استفاده از نمونهگيري کرومالين، اولين اسکنر ساخت کارخانه دکتر هل، اولين سيستم حروفچيني لاينوترون، ماشين چاپ طلايي با پودر اکليل، ماشين چاپ افست رول، خطوط کامل تمام اتوماتيک ماشينهاي صحافي ته چسب، مفتولي و گالينگوري، ماشين چاپ افست رول Shaft-less و ماشين سلفونکشي، همگي نمونههايي هستند که براي اولين بار در کشور توسط شرکت افست بهکار گرفته شدهاند.
اصولا دليل اصلي و پايهاي در بهرهمندي از تکنولوژي و فناوري روز، براي روزآمد کردن کارخانه و پرهيز از درجا زدن و بسنده کردن به تجهيزات موجود است. آيندهنگري و پيمودن مسير پيشرفت، همراه با ارتقاء سطح دانش و تخصص، موجب تزريق خون جديد به سازمان شده و شادابي و طراوت و ابتکار و نوآوري را درپي دارد و باعث دوري از يکنواختي و روزمرگي ميشود؛ زيرا نتيجه طبيعي راضي بودن به وضع موجود از دست دادن مشتريان و فاصله گرفتن از کاروان پيشرفت و ترقي است.
کلام آخر، اينکه براساس آنچه گفته شد، ميتوان ادعا کرد که تاريخ چاپ ايران به دو برهه اساسي تقسيم ميشود:
اول: قبل از تاسيس شرکت افست که چاپخانهها بر پايه مالکيت مدير چاپخانه استوارند. مالک هم مدير چاپخانه است، هم متخصص آن و اين تخصص را از نسل قبل و با تجربه و حرفهآموزي از استاد کار خود فراگرفته است و توسعه چاپخانه در حد سرمايه و توان تخصصي صاحبان آن اتفاق ميافتاده است.
دوم: با تاسيس شرکت افست که مدير و موسس، لزوما مالک چاپخانه نيست و دانش خود را براساس حرفهآموزي بهدست نياورده، بلکه تحصيلات آکادميک اين رشته را دارد و با بهرهگيري از ابزار دانش و تکنولوژي و فهم آن، گام در اين عرصه گذاشته است و کم نيستند چاپخانههايي که با الگو گرفتن از اين شرکت قدم در اين راه گذاشته و يا خود را با آن تطبيق دادهاند.
لذا با شناختي که از شرکت افست و صنعت چاپ ايران دارم و حاصل نزديک به چهار دهه تجربه در اين حوزه است، اعتقاد دارم سزاوار است که مرحوم جعفر صميمي را «بزرگمرد صنعت چاپ و پدر صنعت چاپ نوين ايران» بناميم. خدايش رحمت کند و در جوار رحمت الهي آرام گيرد.