ماشین چاپ کیلوئی چند؟
گروه گزارش
در بازار آهن خلازیر، گود عربها، انبار جلوه و بعضی از گاراژهای قراضه فروشی و بازار آهن قراضه در جنوب تهران، همه چیز پیدا میشود، اما آیا انتظار دارید یونیتهای ماشین چاپ ۸ رنگ رول کمرشیال، با سیلندر اسلیو و برد الکترونیک پیشرفته و کنسول کنترل اتوماتیک رنگ و تغذیه مرکب را هم آنجا ببینید؟!
کارگران افغانی با هوا برش، تنه سنگین و خوش تراش یونیتهای چاپ را برش میزنند؛ نورها را کنار دیوار قطار میکنند؛ بلبرینگها را سوا میچینند و بردهای الکترونیک ماشین چاپ را اوراق میکنند.
تنها ماشین چاپ نیست، دستگاههای صحافی هم هست. اینها از کجا آمدهاند که سر از این بازار قراضهفروشی درآوردهاند؟ کدام سرمایهها به باد رفته است که اینجا با پتک و هوا برش به جان این ماشینها افتادهاند؟ چند کارگر بیکار شدهاند؟ چه کسب و کارهایی که سفارشات این چاپخانهها را تأمین میکردند، از هم پاشیدهاند؟ اساساً این پرسشها برای کی اهمیت دارد؟ وزارت صمت یا ارشاد؟ اتحادیهها کجای این ماجرا قرار میگیرند؟
روند فناوری دیجیتال، رواج اینترنت و گسترش شبکههای اجتماعی، در خیلی از کسب و کارها تحول ایجاد کرد. در صنعت چاپ اما پیش از همه دامن روزنامهها را گرفت و تیراژ کتابها را نقضان داد. گرانی و کمبود کاغذ و مشکلات اقتصادی هم مزید بر علت شد، در نتیجه کتاب و روزنامه و مطبوعات از سبد خرید خانوادهها پرکشید.
تلاش مدیران مطبوعات و حمایتهای گاهگاهی ارشاد هم افاقه نکرد و حال بیمار هر روز وخیمتر شد. ضربههای مهلکی مثل توقیف فلهای مطبوعات و بعد تعطیلی تکتک شماری دیگر، همچنین سختگیری “بررسان” کتاب، بازار مطبوعات و نشر را از رونق انداخت، دخالت دستهای خارج از حوزه مطبوعات و نشر و امر و نهی روزنامهها که چه بنویسند و چه ننویسند، اعتبار و اعتماد به آنها را نزد مخاطب به مخاطره انداخت و هرچه بیشتر مورد بیاعتنایی قرار گرفتند.
با چنین اوصافی و با اقبال شبکههای اجتماعی، دیگر نباید انتظار تیراژ بالا از روزنامه و مطبوعات و کتاب داشت. بنابراین هم شمار روزنامهها و هم تیراژ آنها کاستی گرفت. تفسیر همه این اتفاقات، خاموش شدن یک به یک ماشینهای چاپ در چاپخانههای مطبوعاتی و انتشاراتی بود. دیگر صدایی از چاپخانههای روزنامه که اغلب دارای سالنها و انبارهای بزرگ بودند و ماشینهای بزرگ رول در آنها میغرید، به گوش نمیرسد، مگر چند ساعت برای تیراژهای اندک. و همان چند ساعت هم به جای همنوایی دو، سه ماشین چاپ، تنها ترنم غمگین یک ماشین به گوش میرسد.
بنابراین علیرغم همه دلبستگیهایی که صاحبان این ماشینها به آنها داشتهاند و دارند، و همه هزینهای که برای خریداری و تجهیز و نگه داری شان کردهاند، باید از آنها دل بکنند و بفروشند؛ کارگران بیکار شده را تعدیل کنند و فضای چاپخانه را کوچکتر، تا بتوانند آخرین رمق خود را حفظ کنند. این وضع کم و بیش در چاپخانههای مختلف مثل رواق، همشهری، چاپ و نشر ایرانیان، هنر سرزمین سبز، هم میهن، ریحان و غیره قابل مشاهده است.
آیا راهی برای حفظ این سرمایهها یا تغییر کاربری یا فروش به قیمت، یا صادر کردن آنها پیدا میشود؟
چاپخانهای در تلاش برای بقا
بیایید رشته سخن را به کسی بسپاریم که هم اکنون درگیر حل چنین معادلهای است و با چالشهای این بحران دست به گریبان است.
جهانشاه خسروی مدیر عامل چاپخانه انتخاب رسانه (سلام سابق)، وضعیت چاپخانههای مطبوعاتی و انتشاراتی را صادقانه روایت میکند:
«از سال ۹۶ به بعد، کارهای انتشاراتی و مطبوعاتی به شدت افت کردند و روند سقوط چاپ در این رشتهها ادامه یافت. نه فقط روزنامهها، بلکه مجلههای پرتیراژ نیز، دیگر رونق سابق را نداشتند، چاپخانههایی مثل چاپخانه ما که همه امکانات را برای چاپ مطبوعات و کتاب فراهم کرده بودند، با رکود شدید مواجه شدند. ماشینها اغلب خاموش میمانند، در حالی که فضای نسبتاً بزرگی را اشغال کردهاند.
کارکنانی که سالها تجربه کسب کردهاند و برای آموزش آنها کلی هزینه شده است، بیکار میمانند و پس از مدتی تحمل این شرایط برای مدیران و صاحبان چاپخانهها مشکل میشود. به ناچار تن به فروش دستگاههای چاپ و صحافی و نیز تعدیل نیروی کار میدهند.
در بعضی چاپخاهها که نفرات آنها به کمتر از یک سوم رسیده، بعضی بچهها، هم نگهبانی میدهند، هم صحافی میکنند تا امورات چاپخانه بگذرد.
فروش ماشینهای چاپ و صحافی در این شرایط هم چندان کارآسان و سودآوری نیست.
چاپخانهداران برای فروش دستگاههای چاپ مازاد، چند گزینه دارند: اول فروش به همکاران، دوم فروش به مشتری خارجی (مثلاً به افغانستان و عراق) و … و سوم فروش به اوراقیها و خریداران آهن قراضه! وقتی دو راهحل اول عملی نشود، تنها راه سوم باقی میماند.»
خسروی مشکلات هر یک از گزینههای سه گانه را برمیشمارد:
«فروش به همکاران در صورتی ممکن است که کارایی و سودبخشی این معامله برای آنها تضمین شده باشد.
روند فناوری دیجیتال، رواج اینترنت و گسترش شبکههای اجتماعی، در خیلی از کسب و کارها تحول ایجاد کرد. در صنعت چاپ اما پیش از همه دامن روزنامهها را گرفت و تیراژ کتابها را نقضان داد. گرانی و کمبود کاغذ و مشکلات اقتصادی هم مزید بر علت شد، در نتیجه کتاب و روزنامه و مطبوعات از سبد خرید خانوادهها پرکشید.
تلاش مدیران مطبوعات و حمایتهای گاهگاهی ارشاد هم افاقه نکرد و حال بیمار هر روز وخیمتر شد. ضربههای مهلکی مثل توقیف فلهای مطبوعات و بعد تعطیلی تکتک شماری دیگر، همچنین سختگیری “بررسان” کتاب، بازار مطبوعات و نشر را از رونق انداخت، دخالت دستهای خارج از حوزه مطبوعات و نشر و امر و نهی روزنامهها که چه بنویسند و چه ننویسند، اعتبار و اعتماد به آنها را نزد مخاطب به مخاطره انداخت و هرچه بیشتر مورد بیاعتنایی قرار گرفتند.
با چنین اوصافی و با اقبال شبکههای اجتماعی، دیگر نباید انتظار تیراژ بالا از روزنامه و مطبوعات و کتاب داشت. بنابراین هم شمار روزنامهها و هم تیراژ آنها کاستی گرفت. تفسیر همه این اتفاقات، خاموش شدن یک به یک ماشینهای چاپ در چاپخانههای مطبوعاتی و انتشاراتی بود. دیگر صدایی از چاپخانههای روزنامه که اغلب دارای سالنها و انبارهای بزرگ بودند و ماشینهای بزرگ رول در آنها میغرید، به گوش نمیرسد، مگر چند ساعت برای تیراژهای اندک. و همان چند ساعت هم به جای همنوایی دو، سه ماشین چاپ، تنها ترنم غمگین یک ماشین به گوش میرسد.
بنابراین علیرغم همه دلبستگیهایی که صاحبان این ماشینها به آنها داشتهاند و دارند، و همه هزینهای که برای خریداری و تجهیز و نگه داری شان کردهاند، باید از آنها دل بکنند و بفروشند؛ کارگران بیکار شده را تعدیل کنند و فضای چاپخانه را کوچکتر، تا بتوانند آخرین رمق خود را حفظ کنند. این وضع کم و بیش در چاپخانههای مختلف مثل رواق، همشهری، چاپ و نشر ایرانیان، هنر سرزمین سبز، هم میهن، ریحان و غیره قابل مشاهده است.
آیا راهی برای حفظ این سرمایهها یا تغییر کاربری یا فروش به قیمت، یا صادر کردن آنها پیدا میشود؟
چاپخانهای در تلاش برای بقا
بیایید رشته سخن را به کسی بسپاریم که هم اکنون درگیر حل چنین معادلهای است و با چالشهای این بحران دست به گریبان است.
جهانشاه خسروی مدیر عامل چاپخانه انتخاب رسانه (سلام سابق)، وضعیت چاپخانههای مطبوعاتی و انتشاراتی را صادقانه روایت میکند:
«از سال ۹۶ به بعد، کارهای انتشاراتی و مطبوعاتی به شدت افت کردند و روند سقوط چاپ در این رشتهها ادامه یافت. نه فقط روزنامهها، بلکه مجلههای پرتیراژ نیز، دیگر رونق سابق را نداشتند، چاپخانههایی مثل چاپخانه ما که همه امکانات را برای چاپ مطبوعات و کتاب فراهم کرده بودند، با رکود شدید مواجه شدند. ماشینها اغلب خاموش میمانند، در حالی که فضای نسبتاً بزرگی را اشغال کردهاند.
کارکنانی که سالها تجربه کسب کردهاند و برای آموزش آنها کلی هزینه شده است، بیکار میمانند و پس از مدتی تحمل این شرایط برای مدیران و صاحبان چاپخانهها مشکل میشود. به ناچار تن به فروش دستگاههای چاپ و صحافی و نیز تعدیل نیروی کار میدهند.
در بعضی چاپخاهها که نفرات آنها به کمتر از یک سوم رسیده، بعضی بچهها، هم نگهبانی میدهند، هم صحافی میکنند تا امورات چاپخانه بگذرد.
فروش ماشینهای چاپ و صحافی در این شرایط هم چندان کارآسان و سودآوری نیست.
چاپخانهداران برای فروش دستگاههای چاپ مازاد، چند گزینه دارند: اول فروش به همکاران، دوم فروش به مشتری خارجی (مثلاً به افغانستان و عراق) و … و سوم فروش به اوراقیها و خریداران آهن قراضه! وقتی دو راهحل اول عملی نشود، تنها راه سوم باقی میماند.»
خسروی مشکلات هر یک از گزینههای سه گانه را برمیشمارد:
«فروش به همکاران در صورتی ممکن است که کارایی و سودبخشی این معامله برای آنها تضمین شده باشد.
اما در شرایطی که سفارشات مطبوعاتی و انتشاراتی چنین کاهش پیدا کردهاند، انگیزهای برای خرید این ماشینهای سنگین و آمادهسازی جا و توسعه وجود ندارد، چه بسا چاپخانههای مشابه نیز اغلب فروشنده باشند تا خریدار.
گزینه مشتری خارجی البته گزینهای مطلوب به نظر میرسد. ما شاهد بودهایم که کسانی از افغانستان و بیشتر از عراق به خرید این ماشینها تمایل نشان دادهاند، اما متأسفانه براساس دستورالعمل وزارت صمت خارج شدن ماشینآلات چاپ از کشور ممنوع است!
برای خرید این ماشینها کلی ارز از کشور خارج شده و جا دارد با فروش آنها به کشورهای همسایه، مقادیری ارز وارد کشور شود تا در نوسازی چاپخانهها به کار آید.
به هر حال با ممنوعیت فروش و ارسال ماشین چاپ به خارج، این راه بسته است. در نتیجه همه چیز در این صحنه به نفع خریداران آهن قراضه چیده شده است تا این دستگاههای چاپ پر سرعت و کارآمد را کیلویی بخرند و اوراق کنند. میدانید که آهن را کیلویی حدود ۴۵۰۰ تومان میخرند. برای آنها فرق نمیکند که این دستگاه چاپ رول است یا شیت یا دستگاه صحافی، آنها براساس ارزش آهن و فلزات و مواد دیگری که در دستگاههای چاپ و صحافی به کار رفته است، قیمت را بالا و پایین میبرند.
خسروی با مقایسه دو رقم، خیلی ساده افول قیمت دستگاههای چاپ افست را نشان میدهد:
«ما سال ٨٦ ماشین رول کمرشیال ۸ رنگ را یكً میلیون و ششصد هزار یورو خریداری كردیم. غیر از هزینههای حمل و گمرگ و هزینههای جانبی آن. الان كمترین قیمت یك ماشین ٣٢ صفحه هیت ست در سایتهای ماشین فروش خارجی كمتر از ٥٠٠ هزار یور نیست؛ ماشین الاتی شبیه همین ماشینهای ما كه الان كیلویی ٤٥٠٠ تومان میخرند ، که میشود حدود یک میلیارد تومان! در حالی که ملک چاپخانه، حالا ده برابر قیمت پیدا کرده است. این نشان میدهد که صنعت چاپ چقدر افت کرده است. در حالی که هنگام سفارش این ماشین لیتومن ۸ رنگ کمرشیال، کلی هزینه دادیم که خود کمپانی رولند، آن را اورهال کند. و در سالهای اخیر برای هر بار نوردریزی ۵/۳ میلیون تومان هزینه کرده ایم. اینها برای ضایعاتیهایی که ماشین را میخرند. هیچ اهمیتی ندارد. از نظر آنها آهن کیلیویی ۴۵۰۰ تومان است، همین!
چاپ در کشور ما بیارزش شده است
خسروی با مقایسه فناوی و تجهیزات ماشینهای افست رول و ورقی و سطح تخصص اپراتوری آنها با ماشینهای تکمیلی و پس از چاپ از طرفی و دستمزد هر فرم چاپی با هزینه خدماتی مانند سلفون کشی و ورنی زنی و حتی با لیتوگرافی، نشان میدهد که چاپ تا چه حد در جامعه ما ارزش خود را از دست داده است.
«متأسفانه چاپ در کشور ما خیلی ضعیف شده، یک ماشین ۳۵ متری با ۱۰ نفر خدمه و صرف مرکبهای گرانقیمت و الکل و افزودنیهای گوناگون و کار با حساسیت بالا و نیروی کار خبره و رنگ شناس، خیلی کمتر از دستگاه سلفونکشی یا ورنیزنی درآمد دارد. در حالی که این دستگاهها از نظر فناوری بسیار سادهتر و از نظر اپراتور نیازمند تخصصهای سادهتری هستند. به همین خاطر است که یک دستگاه افست دو ورقی ۴ رنگ الان حدود ۳۵۰ میلیون تا ۴۰۰ میلیون تومان قیمت میخورد، در حالی که یک ماشین سلفونکشی که پیچیدگی خاصی در مقایسه با ماشین چاپ افست ندارد، ۵۰ میلیون تومان فروخته میشود و یک برش کارتن بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان آب میخورد.
الان خدمات چاپ افست در مقایسه با عملیات پس از چاپ (مثل سلفون و ورنی و دایکات) بسیار ناچیز است این وضعیت به همه چاپخانهها فشار میآورد و امکان افزایش سرمایه و توسعه را از چاپخانهها گرفته است که آثار مخرب آن در سالهای آینده نمایان خواهد شد. حتی لیتوگرافی درآمد بهتری در مقایسه با چاپ دارد.
بعضی از چاپکاران برای جبران این وضع، به سوی چاپهای بستهبندی رو آوردهاند. و سعی کردهاند با جایگزین کردن ماشینهای چاپ لیبل، وارد شاخهای سودآورتر شوند. به گمان من به زودی در این بخش هم با مشکل مواجه خواهیم شد. زیرا فراوانی ماشینهای چاپ لیبل به رقابت شکننده چاپخانه میانجامد که باز هم پایین آمدن دستمزد چاپ را در پی خواهد داشت و مشکلی شبیه چاپخانههای مطبوعاتی و انتشاراتی را به آنها تحمیل خواهد کرد.