روايت اول از «مارک تواين» است. از او پرسيدند دو عامل براي خوشبختي بگو. گفت:« دوست خوب، کتاب خوب.» روايت دوم از «هارولد پينتر» است، آن هم وقتي برنده نوبل ادبي شد. پرسيدند پول جايزه را صرف چه ميکني، گفت: «خريد کتاب خوب و اطعمه و اشربه ناب.» مخرج مشترک اين دو اظهارنظر يکي است: کتاب، آن هم از نوع خوبش، چه در روزگار ما اين خوب بودن، مثل هر چيز ديگري نسبي است و ضوابطش مانند جزر و مد نوسان دارد يا اگر دقيقتر بگوييم، ضوابطي هم اگر داشته باشد، به قول حافظ مانند لطف شيخ و زاهد، گاه هست و گاه نيست. روايت سوم اما نقل اين روزهاي کتاب است، خاصه وقتي که دوست داري گوشه دنجي پيدا کني و کتابي دستت بگيري و خودت را از شر هر چه عنق منکسره است، خلاص کني و بعد، غرق احوال و انديشه کسي شوي که نثرش را دوست داري، نيز شعر يا هر نحله ادبياش را. اين روزها اما گوشه دنجي هم اگر پيدا شود، به قول قدما، دستي «يافت مينشود» که کتابي به خود ببيند چون اينقدر بهاي آن گزاف است که در اولويت چندصدم خانوادههاي ايراني هم قرار ندارد، چه پيشتر هم قرار نداشت و حالا بهانه ظاهرا منطقياي هم وجود دارد، ولي اين مشکل هم مانند هر مشکل ديگري، تنها در ايران به بنبستِ راهحل ميرسد وگرنه در کشورهاي ديگر، آنجا که خواندن ارزش ديگري دارد و البته اقتصاد صنعت نشر، مانعي براي ترويج اين فرهنگ نيست و راهحلهاي زيادي براي فرار از تله بهاي کتاب در نظر گرفته شده است.
در سال ۲۰۰۶ بيشاز ۵۳ درصد کتابهاي چاپ شده در آمريکا روي کاغذ بازيافتي چاپ شده بود. اين رقم در کشور ما چقدر است؟
اوايل دهه نود ميلادي در کشورهاي پيشرفته مانند آمريکا و آلمان، صنعت چاپ کتاب با معضلي به نام گراني کاغذ مواجه شد. ناشران بزرگ کشورهاي يادشده در کنار کشورهايي چون فرانسه و انگليس براي اينکه مخاطب خود را در راه خواندن آثار ناب ادبي ياري کرده باشند، تمهيدي انديشيدند يعني به استفاده از کاغذ بازيافتي روي آوردند، نتيجه اين شد که بسياري از رمانهاي کلاسيک که به دليل قيمت گران کاغذ، از دسترس بسياري از علاقهمندان خارج شده بودند، بار ديگر به چرخه مطالعه بازگشتند. سرآمد ناشران در اين زمينه انتشارات «وينتيج» بود و بعدها ساير ناشران متمول هم به اين جرگه پيوستند تا امروز که شاهديم ناشراني مانند «پنگوئن»، کتابهاي خود را با دو جور کاغذ چاپ ميکنند که البته قيمت کتابها با کاغذ بازيافتي به مراتب پايينتر از کاغذ عادي است.
اما از منظر تاريخي و جايي که پروسه بازيافت کاغذ شروع شد، اوايل دهه نود شروع ماجرا نيست بلکه بايد به ۱۶۹۰ نگاه کنيم، جايي که اولين بازيافت کاغذ توسط خانواده ريتنهاوس انجام شد. اما حدود دو قرن بعد يعني در ۱۸۹۶، نيويورک آمريکا جايي بود که اولين کارخانه توليد کاغذ بازيافت احداث شد و به صاحبان اين صنعت نشان داد که نبايد براي توليد يك تن كاغذ ۱۷ اصله درخت قطع شود. علاوه بر اين، در فرآيند توليد كاغذ از الياف گياهي درختان،۴۰۰ هزار ليتر آب و ۴ هزار كيلو وات برق مصرف ميشود! در همين کارخانه بود که روش توليد کاغذ بازيافتي ابداع شد. بهطوركلي، در كارخانههاي بازيافت كاغذ، ابتدا كاغذهاي باطله در انبار به قسمت خردكن وارد و پس از آن وارد دستگاه خميرسازي ميشود. خمير حاصل از اين دستگاه توسط پمپ روي دستگاه توليد مقوا ريخته ميشود. در اين قسمت به كمك سيستم مَكش، خمير و آب از هم جدا ميشوند و خمير در اثر فشار زير غلتك آبگيري و نازك ميشود، پس از آن خشككن تا ۱۸۰ درجه سانتيگراد ورقههاي كاغذ را خشك ميكند. در مرحله بعد اين ورقهها اتو ميشوند و مقوا توليد ميشود. در اين مرحله، ظاهرا کاغذي توليد ميشود با اسم تاهال (يا تاحال) که همان مقواي خاکستري است که مثلا در بستهبندي کفش استفاده ميکنند. در بازار کاغذ، نوع بهداشتي اين کاغذ هم وجود دارد که گفته ميشود وارداتي است و از آن، مقواي جعبه شيريني حاصل ميشود. مراحل خرد كردن، خمير كردن، قالبريزي، خشك كردن، اتوكشي و برش، مهمترين مراحل فرآيند بازيافت كاغذ در كارخانههاست. پيشتر نيز اشاره شد که امروزه مهمترين مصرف كاغذهاي بازيافتي در مصارف صنعتي مانند بستهبندي كفش، شانه تخممرغ ، بستهبندي شيريني و مانند آن است. بد نيست بدانيد که سال ۲۰۰۶ ، آمريکا رکورد جالبي را در اين زمينه ثبت کرد: بيش از ۵۳ درصد کتابهاي چاپشده در اين کشور با کاغذ بازيافتي به دست مخاطب رسيدند و اين يعني صرفهجويي در مصرف۵۰ ميليون تن کاغذ معمولي. در کشورهاي حوزه اتحاديه اروپا نيز اين رقم به ۴۵ ميليون تن رسيده است که اين هم يک رکورد محسوب ميشود.
استقبال ناشران ايراني
چرا ناشران ايراني از کاغذ بازيافتي استقبال نميکنند. حسين کاظميان، مدير انتشارات شورآفرين دراينباره ميگويد: «براي منِ ناشر خيلي بهتر است که از کاغذ ارزان استفاده کنم. در اين صورت هزينههاي تهيه کتاب بهشدت کاهش مييابد ولي مسأله اينجاست که نميتوانم به کسي اعتماد کنم يعني امروز شما ميگوييد فلان نوع کاغذ بازيافتي را داريد و من هم از شما خريد ميکنم ولي هيچ ضمانتي وجود ندارد که دفعه بعد هم شما چنين کاغذي در اختيارم بگذاريد. در صورت بروز چنين مشکلي، ناشر مجبور است هر بار دنبال يک نوع کاغذ باشد و البته هر بار با يک يا چند دلال يا فروشنده سر و کله بزند. پس نتيجه ميگيرد سراغ همان کسي برود که مثلا فلان کاغذ را در اختيارش ميگذاشت که بازيافتي نبود و بابتش درخت قطع ميشد؛ ضمنا گرانتر هم بود ولي به دردسرش نميارزيد که مدام از اين فروشنده سراغ فروشنده ديگري بروي.»
در بازار کاغذفروشها هم کموبيش همين حرف مطرح است. آنها هم معتقدند که اين کاغذها به دليل کم بودن ميزان عرضه در بازار، خواهان زيادي ندارند و آنچه در کشورهاي ديگر، در اين زمينه روي ميدهد مرهون چند قرن فرهنگسازي است. محسن اميري، يکي از فروشندگان کاغذ دراينباره ميگويد: «مشکل اين نيست که ما بترسيم اين کاغذ مورد توجه قرار نگيرد ولي اين را در نظر داشته باشيد که وقتي در شرايط تحريم هستيم، کاغذ بازيافتي هم اگر وارد شود، از نظر قيمت تفاوت چنداني با کاغذ معمولي ندارد. پس به دردسرش نميارزد که سراغ اين کاغذ برويم. ضمن اينکه کدام يک از روزنامههاي ما مثلا يک شماره خود را در ماه يا هفته به اين کاغذ اختصاص ميدهند تا از اين طريق فرهنگسازي کنند. ناشران هم همينطور. دست کم من ناشري سراغ ندارم که از اين کاغذ استفاده کند، شايد هم هستند ولي من خبر ندارم.»
براي مخاطب فرقي ندارد!
«براي مخاطب فرقي ندارد!» اين جمله، ترجيعبند اظهارات بيشتر ناشراني است که اعتقاد دارند بايد با همين روال فعلي ادامه داد، غافل از اينکه اتفاقا براي مخاطب فرق ميکند. وقتي کارخانه بازيافت در ايران احداث شود، که البته وجود دارد- مثلا در مشهد- کاغذ بازيافتي با هزينه کمتري به دست ناشر ميرسد و طبعا ناشر هم کتاب را با قيمت نازلتري عرضه ميکند. در اين ميان، مخاطب راغب است که کتابهاي محبوبش را با چنين کاغذي در کتابخانه نگهداري کند، در غير اين صورت، کُتب ديجيتالي به مراتب هزينه نازلتري دارند و اگر اهتمامي براي در نظر نگرفتن توان مالي مخاطب صورت نگيرد، قبل از هر کسي، ناشر ضرر ميکند.
مشارکت نهادهاي غيردولتي
برخي فعالان بخش خصوصي هم در اين ميان نظر جالبي دارند. عدهاي معتقدند که اگر سيطره دولت اندکي کاهش يابد و بخش خصوصي بتواند در اين زمينه سرمايهگذاري کند، آنوقت نتيجه بهتري عايد ميشود. البته نهادهاي غيردولتي- اينجا منظور بخش خصوصي نيست- طي چندسال گذشته گامهايي در راستاي نيل به اين هدف برداشتهاند که شايد مهمترين آنها، اقدام شهرداري تهران براي ايجاد کارخانه بازيافت کاغذ باشد؛ مثلا مرداد سال جاري يکي از مشاوران شهردار تهران پيشنهاد احداث چنين کارخانهاي را مطرح کرد. علي اکبر اشعري مشاور شهردار تهران آن زمان در گفتوگو با خبرگزاري مهر گفته بود: «بنده اين پيشنهاد را به شهرداري تهران ارائه کردهام و از آقاي ايازي، معاون فرهنگي و اجتماعي شهرداري تهران هم خواستم که موضوع ايجاد کارخانه بازيافت کاغذ را پيگيري کند. اصل اين ايده و پيشنهاد از اينجا آمد که شهرداري امسال کار ارزندهاي انجام داد و آن تبديل زباله به انرژي بود و همين الان چند مگاوات برق از محل همين زبالهها توليد ميشود. پيشنهادي هم که من ارائه کردهام، اين بوده که اين مسأله را در مورد کاغذ هم پيادهسازي کنيم و از دوستان شهرداري تهران خواستهام که يک کارخانه بازيافت کاغذ راهاندازي کنند.» او در ادامه چنين گفته بود: «ضايعات کاغذي ۷ تا ۸ بار قابليت تبديل دوباره به کاغذ را دارند و با توجه به وضعيت اقتصادي کالايي مثل کاغذ در شرايط فعلي، قطعا ايجاد چنين کارخانهاي بسيار مقرونبهصرفه خواهد بود و اميدوارم اين موضوع با جديت پيگيري شود.» حضور چنين نهادهايي اگر با تامل و برنامهريزي همراه باشد ميتواند حتي ناشران را از منظر تامين کاغذ بازيافتي براي هر نوبت چاپ، به ساحل آرامش برساند ولي اگر قرار باشد در اين مورد هم بار اصلي بر دوش واردات باشد، ناشران هيچ تمايلي براي تغيير منبع تهيه کاغذ خود ندارند.
استفاده از کاغذ بازيافتي خاصه در حوزه نشر، نيازمند تامين زيرساختهايي است که دست کم در کوتاهمدت اثري ندارد. با تبليغات يکشبه نميتوان ذهنيتي چند ساله را تغيير داد. همانطور که هنوز هم برخي ناشران در تايپ کتاب از برنامه زرنگار استفاده ميکنند و معتقدند اين برنامه، بهرغم قديمي بودن، بهتر از برنامه «وُرد» است، ذهنيتي که دستکم با حکميت عاملي به نام تکنولوژي، مغاير منطق است. بايد به اين نکته نيز اشاره کنيم که وقتي فرهنگ کتابخواني هنوز هم فرهنگي لوکس و اشرافي بهشمار ميرود، صحبت از چنين مسائلي مصداق بارز اين مثل روسي است که ميگويد: «شير دهانش را سوزانده، به دود فوت ميکند.» همين.