آموزشدیدگاه‌هامدیریتنیروی انسانی

مهارت‌هاي يك سرپرست

مردي كه حواس او به همه چيز هست

تنها كسي كه بعد از مديرارشد يك واحد صنعتي بايد از همه امور سررشته داشته و سردربياورد، سرپرست است. مهم نيست در كدام سالن است، حواس او بايد به همه سالن‌ها باشد. همه به او و مهارت‌هايش نياز دارند: مهارت‌هاي فني و مهارت‌هاي انساني. يكي براي روي ريل نگه داشتن ماشين‌ها و ديگري براي نگه داشتن آدم‌ها روي روحيه همكاري و جمع‌گرايي.

بيشتر سازمان‌ها داراي مشاور شغلي نيستند تا در انتخاب افراد به آنها مشاوره دهد، و در واقع سرپرست با شناختي كه از كار و شرايط پيرامون آن دارد مي‌تواند بهترين افراد را براي كارهاي مورد نظر انتخاب نمايد و در موارد تغيير شغل نيز نظر سرپرست اهميتي فراوان دارد؛ زيرا علاوه بر شناخت شغل، محيط و شرايط كار افراد را نيز تا حد زيادي مي‌شناسد.

مهارت‌هاي ضروري براي سرپرست

براي انجام وظايف و مسئوليت‌هايي كه به آن اشاره شد، سرپرست بايد داراي مهارت‌هاي خاصي باشد.

اين مهارت‌هاي عملي كه مهم‌ترين آنها در ذيل آمده است، نشان‌دهنده كارآيي يك سرپرست است.

الف-مهارت در رهبري افراد (رهبري اثربخش)

ب-مهارت در آموزش افراد (آموزش موثر)

ج-مهارت در حفظ و نگهداري افراد در برابر خطرهاي محيط كار (ايمني و بهداشت كار)

د -مهارت در بهبود كار (بهبود روش)

مهارت در رهبري افراد

رهبري موثر كاركنان يكي از مهارت‌هاي ضروري است كه بدون آن دستيابي به اهداف سرپرست امكان‌پذير نيست. كار سرپرستي ماهيتي جمعي و گروهي دارد و گروه نيز از افراد متفاوت تشكيل شده، بنابراين بايد گروه همكاران را بشناسيم، شناخت افراد و گروه‌ها امري نسبي است و شناخت كامل امكان‌پذير نيست، بنابراين پس از شناخت هر فرد بايد نقش او را در گروه مطالعه کنيم، زيرا افراد داراي شخصيت فردي، گروهي و اجتماعي هستند، به عبارت ديگر مي‌توان گفت:

براي رسيدن به نتيجه كار قابل‌قبول راهي جز شناخت افراد وجود ندارد، بنابراين براي شناخت افراد از كجا بايد آغاز كرد؟

به‌نظر مي‌آيد رابطه نزديك و صميمي بهترين راه شناخت انسان‌ها باشد. از اين راه خصوصيات فردي كه تشكيل‌دهنده شخصيت هر فرد است، شناسايي مي‌شود.

واقعيت اين است كه انسان موجودي پيچيده است، لكن امكان شناخت اين موجود پيچيده به‌طور نسبي وجود دارد، اين موجود زيستي، رواني و اجتماعي كه پيچيدگي‌هاي زيادي دارد را بايد در حد لزوم بشناسيم. بررسي نيازها، انتظارها، انگيزه‌ها و تفاوت‌هاي فردي راه شناخت را هموار مي‌كند.

نيازها در ارتباط با نوع رفتار انسان‌ها

به تجربه ثابت شده است كه نيروي كار يك انسان تنها به توانمندن‌هاي وي بستگي ندارد، بلكه با محرك‌هاي دروني، آمادگي براي اراده توان كاري و انگيزه‌هاي وي در ارتباط است. محرك‌هاي دروني مشروط و ناشي از نيازهاي انسان شاغل بوده و چگونگي رفتار شخص نيز از آن متاثر است. در موارد اين پرسش كه چرا انسان‌ها كار مي‌كنند بيشترين پاسخ‌ها معطوف به اين نظريه است: براي ايجاد درآمد و پول ولي درآمد و پول هدف نهايي نيستند، پول؛ در خدمت برطرف كردن نيازها و تحقق بخشيدن به خواسته‌ها است. با نگرشي به ماهيت نيازهاي انساني، درمي‌يابيم كه خيلي از آنها به وسيله پول برطرف نمي‌شوند.

انواع نيازهاي انساني

دسته‌بندي نيازها از نظر انديشمندان علوم رفتاري متفاوت است، برخي از اين نظريه‌ها عبارتند از:

الف-دسته‌بندي دوگانه نيازها

ـنيازهاي فيزيولوژيكي: هر انسان نخست داراي نيازهاي فيزيولوژيكي بدني است؛ مانند گرسنگي، تشنگي، خواب و ايمني در برابر سرما و گرما كه از راه به‌دست آوردن مسكن و لباس و غيره تامين مي‌شود.

ـ           نيازهاي ايمني و اقتصادي: انسان مي‌خواهد اطمينان يابد كه كشته نمي‌شود، دزديده نمي‌شود و يا بدون دليل مجبور به ترك محل سكونت خود نمي‌شوند. علاوه بر اينها، انسان مي‌خواهد مطمئن شود هنگامي‌كه به سطح قابل قبولي از زندگي رسيد، آن را از دست نخواهد داد، بلكه آن را بالاتر نيز خواهد برد، و مي‌خواهد ترس از بيكاري و از دست دادن شغل نداشته باشد و نيز حق انتخاب شغل از وي گرفته نشود و درآمد وي كاهش نيابد.

ـنيازهاي رواني و اجتماعي: كه به مناسبات و ارتباطات انسان با ديگران بستگي دارد، نيازهاي اجتماعي و با توانايي‌ها و خواست انسان‌ها سروكار دارد، مانند دوستي، احترام، آزادي، آرامش و …

ب-سلسله مراتب نيازها

آبراهام مازلو (A-Masgow, 1908-1970) روان‌شناس آمريكايي نيازهاي انساني را به چند گروه تقسيم كرده و اعتقاد دارد كه در ميان نيازها سلسله مراتب خاصي وجود دارد كه از نيازهاي جسمي و فيزيولوژيك آغاز و به نيازهاي متعالي مانند خويش‌يابي و خودشكوفايي مي‌انجامد. در اين نظريه شدت نيازها موجب انجام رفتار و فعاليت برشمرده مي‌شود و هنگامي‌كه يك نياز شدت پيدا كرد و ارضاء شد، نياز سطح بالاتر مطرح مي‌شود.

عليرغم فزوني و تنوع نيازهاي آدمي، بايد دانست كه افراد با تاثيرپذيري از جامعه و تربيت اجتماعي مي‌توانند نيازها را مهار كرده و هدايت کنند و شرايط تعالي خود را فراهم نمايند: در اينجا سلسله مراتب نيازها براساس نظريه مازلو ارائه مي‌شود:

۱.نيازهاي جسمي و زيستي: اين نيازها در واقع نيازهاي حياتي بوده و اولين نيازهاي يك موجود زنده (ارگانيزم) است؛ مانند نياز به هوا، آب و غذا و …

۲.نيازهاي ايمني: اين نيازها ميل به اهميت و آرامش را در انسان نشان مي‌دهند، رها بودن از خطر در برابر بيمارها، حادثه و هر عامل تهديدكننده.

۳.نيازهاي دوستي و محبت: انسان موجودي است اجتماعي و علاقمند به دوستي و محبت، روابط خانوادگي و اجتماعي او بر پايه اين نياز شكل مي‌گيرند.

۴.نيازهاي ارزش و احترام: انسان به عنوان موجودي اجتماعي به ارزش و اعتبار نياز دارد، علاقمند است ديگران براي او ارزش و احترام قائل باشند.

۵.نيازهاي دانستن و درك كردن: ميل به آگاهي و درك محيط پيرامون، نيازي قوي در انسان است كه موجب گرايش به دانش و آگاهي مي‌شود.

۶.نيازهاي زيبايي‌شناسي: تمايل به زيبايي و زيبا دوستي نيازي است كه موجب ايجاد و پرورش هنر مي‌شود.

۷.نيازهاي خوديابي و خودشكوفايي: عالي‌ترين سطح نيازهاي انساني شناخت خويشتن، خودآگاهي و تحقق استعدادها و توانايي‌ها است.

در اين مورد نيز حضرت علي (ع) فرمايش متيني دارند:

خود را بشناس تا خدا را بشناسي

نمودار شماره ۱. سلسله مراتب نيازها از ديدگاه مازلو

اهميت شناخت نيازها

براي داشتن شخصيتي سالم بايد به اين واقعيت توجه داشت كه افراد نيازهاي گوناگوني دارند كه اگر ارضاء نشود، ناكامي ايجاد مي‌شود و اگر ناكامي ادامه يابد و از حد طاقت و تحمل فرد فراتر رود، تعادل رواني از بين خواهد رفت و نداشتن تعادل رواني نيز موجب اختلالات رفتاري و ناسازگاري مي‌شود. البته براي ارضاء نيازها مي‌بايد از راه‌هاي طبيعي و مشروع استفاده كرد ولي اگر برطرف كردن نيازها از راه‌هاي طبيعي صورت نگيرد، فرد به راه‌هاي ديگر گرايش پيدا خواهد كرد كه منجر به رفتارهاي ضداجتماعي و ضداخلاقي مي‌شود.

انگيزش

برانگيخته شدن يا ايجاد انگيزه در فرد، انگيزش ناميده مي‌شود. انگيزش همان عامل يا محرك رفتار است، فرد برانگيخته، داراي نياز قوي است. شدت نياز و عوامل دروني (اعتقاد، جهان‌بيني، نوع نگرش و …) و عوامل بيروني (شرايط محيطي) موجب مي‌شوند كه نياز تبديل به يك محرك (انگيزه) شود. بنابراين اساس انگيزش، نيازهاي انساني است كه در شرايط خاصي ظهور و بروز پيدا مي‌كنند.

انگيزش مي‌تواند مثبت و يا منفي باشد، انگيزش منفي رفتار ناخوشايند و غيرقابل قبول را به‌دنبال دارد و انگيزش مثبت رفتار معقول و پذيرفته شده را ايجاد مي‌کند.

انگيزش كاركنان يكي از وظايف جدي سرپرستان است، با شناخت نيازها و هدايت آنها مي‌توان به انگيزش مثبت كاركنان دست يافت.

انگيزه‌هاي كار كردن

جامعه براي بقاي خود به كار نياز دارد. اين نياز از ابتداي خلقت انسان وجود داشته و همچنان تداوم مي‌يابد. كار بزرگي از زمان زندگي افراد را به خود اختصاص مي‌دهد. لزوم كار در هر جامعه‌اي چه شهري و روستايي، توسعه يافته يا توسعه نيافته احساس مي‌شود، ضرب‌المثل‌هايي كه در فرهنگ‌هاي گوناگون در مورد كار وجود دارد، ارزش و اهميت كار در آن جامعه را بيان مي‌كند و نوع نگرش افراد يك جامعه به كار، فرهنگ كار را شكل مي‌دهد. فرهنگ ايراني سرشار از نكته‌هاي ظريف احساس مي‌شود.

ضرب‌المثل‌هايي كه در فرهنگ‌هاي گوناگون در مورد كار وجود دارد ارزش و اهميت كار در آن جامعه را بيان مي‌كند و نوع نگرش افراد يك جامعه به كار، فرهنگ كار را شكل مي‌دهد. فرهنگ ايراني سرشار از نكته‌هاي ظريف و زيبا درباره كار است، مانند: كار جوهر فرد را مي‌سازد، كار سرمايه جاوداني است. اين نمونه‌ها قدر و ارزش كارها را در باور مردم نشان مي‌دهد.

انگيزه كار كردن در افراد متفاوت است. عده‌اي فقط براي كسب درآمد و منافع مادي كار مي‌كنند، گروهي ديگر براي كسب لذت و افزايش توان فكري و جسمي خود كار مي‌كنند، برخي از افراد نيز براي اينكه سرگرم باشند و دچار بي‌حوصلگي نشوند كار مي‌كنند و …

انگيزه كار كردن افراد را مي‌توان به اين شرح دسته‌بندي كرد:

۱.كار كردن موجب صرف نيروي بدن و رسيدن به تعادل حياتي مي‌شود.

۲.كار كردن راهي براي ايجاد روابط عمومي اجتماعي با ديگران است. كار كردن موجب ارتباط و پيوند با همكاران شده و از اين راه نيازهاي رواني و اجتماعي فرد برطرف مي‌شود.

۳.كار كردن موجب جامعه‌پذيري و ايجاد احساس تعلق به جامعه مي‌شود. فرد با انجام كار بخشي از نيازهاي جامعه را برطرف مي‌كند و ارضاء نيازهاي جامعه را برطرف مي‌كند و ارضاء نيازهاي خويش را نيز در جامعه مي‌بيند.

۴.كار كردن موجب ارزشيابي توان فرد مي‌شود، فرد خود را با ديگران مقايسه كرده و ضعف و قوت‌هاي خويشتن را مي‌شناسد.

۵.كار كردن موجب تامين مادي مي‌شود و فرد بدين‌وسيله استقلال مالي مي‌يابد.

انتظارات (توقعات) اساسي افراد

هر فردي از جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كند انتظاراتي دارد و هنگامي‌كه وارد سازمان شده و در آن شاغل مي‌شود، به‌طور طبيعي اين انتظارات متوجه كارفرما يا مديريت سازمان مي‌شود. انتظارات افراد بي‌شمار و متفاوت است، ولي برخي از آنها مشترك بوده و به‌عنوان انتظارات واقعي و قابل قبول شناخته مي‌شوند، اين گروه از انتظارات، انتظارات (توقعات) اساسي ناميده مي‌شود.

۱.رفتار انساني: همه افراد انتظار دارند رفتار ديگران با آنها رفتاري صميمي و محترمانه باشد، رعايت ارزش و موقعيت افراد همان رفتار انساني است.

۲.كار با ارزش: فردي كه شغلي را هر قدر ساده ولي صحيح انجام مي‌دهد، كارش با ارزش تلقي مي‌شود، فقط كارهاي تخصصي نيستند كه با ارزشند، هر كاري اگر صحيح، به‌موقع و هدفمند باشد؛ ارزشمند است. كار باارزش از دو جنبه قابل بررسي است، يكي ارزشمند بودن از ديد انجام‌دهنده و ديگري ارزشمندي كار از ديد ديگران، هر دو جنبه مهم و اساسي هستند.

۳.شناخت شخصيت: افراد داراي تفاوت‌هاي فردي هستند، با تمام ويژگي‌هاي مشترك، اين تفاوت‌ها با خصوصيات فردي هستند كه شخصيت فرد را مي‌سازند.

شخصيت همان خصوصيات پايدار جسمي، رواني و اجتماعي هر فرد است كه بايد به‌طور مستقل و جداگانه مورد بررسي قرار گيرد تا شناختي واقعي حاصل شود.

شخصيت داراي جنبه‌هاي مختلف است، شخصيت ذاتي، شخصيت كاري، شخصيت اجتماعي، شخصيت گروهي، مهم‌ترين جنبه‌هاي شخصيت هستند.

شخصيت ذاتي: پايدارترين جنبه شخصيت است كه در دوره كودكي، نوجواني، جواني و تا حدي بزرگسالي شكل مي‌گيرد و به‌دشواري تغيير مي‌كند.

شخصيت كاري: هر كاري براي انجام‌دهنده آن شخصيتي را مي‌سازد و با تغيير نوع كار، شخصيت كاري نيز تغيير مي‌كند. شخصيت يك كارگر ساده با شخصيت كاري يك كارگر فني بسيار متفاوت است؛ همچنان‌كه شخصيت كاري يك معلم با شخصيت كاري مدير مدرسه تفاوت‌هاي زيادي دارد. لازم به‌ذكر است كه اين جنبه از شخصيت بايد مورد توجه بيشتري قرار گيرد؛ زيرا در محيط كار نمود بيشتري دارد و شناخت ما از افراد بيشتر براساس شخصيت كاري آنها است.

شخصيت گروهي: گروهي كه فرد به آن تعلق دارد يا به‌عبارتي گروه همكاران داراي شخصيت خاص است كه هر فردي كه به گروه وابسته مي‌شود و به‌عنوان عضو آن شناخته مي‌شود، از شخصيت گروه تاثير مي‌پذيرد و تا حدي نيز مي‌تواند بر شخصيت گروه تاثير بگذارد.

شخصيت اجتماعي (پرستيژ): هر قشر اجتماعي داراي موقعيتي خاص و شناخته شده است كه مجموعه افراد آن قشر پاره‌اي از خصوصيات را به‌عنوان ويژگي‌هاي پايدار خود پذيرفته‌اند، اين جنبه از شخصيت كه جنبه اجتماعي دارد، شخصيت اجتماعي ناميده مي‌شود.

يكپارچگي شخصيت: بايد توجه داشت كه شخصيت كليتي يكپارچه دارد و نوعي وحدت ميان جنبه‌هاي مختلف آن به‌طور طبيعي وجود دارد و فقط در شرايط غيرعادي انسجام شخصيت وجود نخواهد داشت.

۴.تامين (امنيت): چرا افراد كار مي‌كنند؟ در پاسخ بايد گفت يكي از دلايل اصلي انجام كار تامين (امنيت) است. همه افراد علاقمند هستند كه زندگي آنها تامين باشد، البته تامين (امنيت) جنبه‌هاي گوناگوني دارد؛ مانند تامين مالي، تامين جاني، تامين شغلي، تامين اجتماعي و تامين رواني، اينكه كدام جنبه مهم‌تر است، بستگي به شرايط كار و زندگي افراد دارد. در هر موقعيتي ممكن است يك جنبه از تامين براي فرد اهميت بيشتري پيدا كند.

۵.فرصت نشان دادن ابتكار و خلاقيت به افراد (ميدان دادن به فرد): هر فرد استعداد و توانايي‌هاي خاصي دارد كه در ابتدا براي ديگران ناشناخته است.

فرد انتظار دارد به او فرصت (ميدان) داده شود تا توانايي‌هايش را نشان دهد، اين انتظار طبيعي موجب بروز و شكوفايي استعداد و پرورش خلاقيت مي‌شود.

۶.پيشرفت: هر انسان سالمي ميل به پيشرفت دارد و از ركود و عدم تحرك بيزار است. ميل به پيشرفت در همه افراد وجود دارد ولي در جوانان اين ميل قوي‌تر است.

سرپرست

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام👋
آیا سوالی دارید که من بتوانم پاسخ دهم؟