ابداع کوره سوزاندن زينک براي افزايش کارايي آن، ترسيم يک جانمايي خوب براي بهبود گردش کار حول ماشيني که قرار است تازه نصب شود و…. اينها نمونههايي از ابتکار عمل کارکنان چاپخانههايي است که در افق تجربه گذشته ما به چشم ميخوردند؛ اما انجام اين ابداعات با چه واکنشي روبرو شده است؟ آيا در تبديل ايده آنها به عمل، به کارکنان اختيار و امکانات داده شد يا آنها را از ريسک عدم موفقيت ترسانديم؟ پاداش داديم يا به روي خود نياورديم؟…
آقاي سرپرست در اين قسمت از مجموعه تجربههاي سرپرستي در مورد پذيرش ريسک ابتکارات و پاداشدهي ميگويد.
همه تمايل داريم از ريسک اجتناب کنيم، واقعيت را قبول کنيم، شکست دردناک است. هر وقت شما کار تازهاي را تجربه ميکنيد با ريسک شکست روبرو هستيد. اجتناب از ريسک، موجب ريسک بدتري براي هر سازماني ميشود، زيرا سبب بيحوصلگي، يا سد و نااميدي؛ رکود و کسادي و شکست نهايي است. وقتي به مديراني که عملکرد پايين، متوسط و بالا دارند آزمونهاي شخصيت داده ميشود، شگفتآور نيست اگر کساني که عملکرد بالا دارند، بيشترين گرايش را براي قبول ريسک نشان ميدهند. افرادي که عملکرد پايين دارند امنيت ميخواهند و سعي دارند که بدون قبول ريسک، مفيد جلوه کنند. افرادي که عملکرد متوسط دارند، کمتر طالب امنيت هستند، افراد داراي عملکرد پايين، بيشتر از آنچه موثر هستند، ميخواهند موثر به نظر برسند اما دارندگان عملکرد بالا رفتار ديگري دارند آنها ميخواهند از کار بهخاطر خود کار لذت ببرند و کمتر به امنيت ميانديشند تمايل قوي آنان براي موفقيت (تعيين هدف و دستيابي به آن) و خوديابي است. (تا آنجا که ميتوانند بهترين باشد.)
راه تغيير افرادي که از ريسک اجتناب ميکنند به کساني که ريسک ميپذيرند، ايجاد محيطي است که ريسکپذيري را بهبود دهد، حمايت کند و براي آن پاداش در نظر بگيرد و به انسانها اين ديدگاه را بدهد که بدون ترس از عواقب نامطلوب، از اشتباهات خودشان بياموزند. با داشتن اين هدف، در اينجا چند نکته بهعنوان دستورالعمل براي ايجاد محيط سالمي براي قبول ريسک ذکر ميکنيم:
1-به انسانها ياد بدهيد که اشتباهات هوشمندانه قسمتي از هزينه پيشرفت هستند. از اشتباهات بياموزيم و سعي در بهبود داشته باشيم.
2-از خودتان بهعنوان نمونه ذکر کنيد. درباره اشتباهات خودتان و نحوه اصلاح آنها و چگونگي آموختن و سود بردن از آنها به طرز صريح و صادقانه صحبت کنيد.
3-به خودتان و يا ديگران اجازه ندهيد که در مورد ريسکهاي کوچک وقت تلف کنند. انسانهايي که به نتايج بزرگ رسيدهاند به کارهاي بزرگ دستزدهاند. وقتيکه شما سعي ميکنيد کارهاي بزرگ انجام دهيد، اشتباهات بزرگ ميکنيد. مثلا اگر «کريستف کلمب» از ميان راه برگشته بود هيچکس او را مقصر نميدانست، اما نامش هم به يادگار نميماند.
4-از موفقيتها و شکستها استقبال کنيد. ظاهرا بزرگترين پاداش به کساني اعطا ميشود که ريسک بزرگ بپذيرند. همانطور که شعار قديمي عالم ورزش ميگويد برتر شدن دست ما نيست (ولي ما سعي خودمان را ميکنيم)
5- هنگاميکه کارها روبهراه نيست، بهجاي ديگران ريسک نکنيد و آنها را از تنگنا نجات ندهيد که چون در اين صورت افراد را از فرصت آموختن و رشد کردن محروم کردهايد. بدتر از همه، ممکن است اين عمل شما منجر به رنجش ديگران شود و يا اين توقع را بهوجود آورد که بار ديگر هم از تنگنا نجاتشان دهيد. نقش نجاتدهنده را به عهده نگيريد مگر اينکه بخواهيد خودتان قرباني شويد.
6-ريسک هوشمندانه (و نه دل به دريا زدن احمقانه) را تشويق کنيد. هدف عمده ريسکپذيري اين است که انسانها و سازمانهاي بهتري داشتهباشيم نه آدمهاي خودسر و بيپروا.
ريسک هوشمندانه مستلزم رعايت چند نکته اساسي است:
هدف داشتن؛ ريسک کردن بدون داشتن هدف، حماقت است. بدترين نتيجه ممکن را در نظر بگيريد و مطمئن باشيد که ميتوانيد از عهدهاش برآييد. مسائل و شکستهاي بالقوه را در برابر موفقيتهاي بالقوه ارزيابي کنيد ريسک هوشمندانه ارزش انجامش را دارد. يک برنامه جايگزيني داشته باشيد که اگر کار خراب شد، بتوانيد خود را از تنگنا نجات دهيد. همچنين وقتيکه تصميم گرفتيد دست به ريسک بزنيد، تمام توان خود را به کار بگيريد، آن را موفقيت بدانيد و به پشت سرتان نگاه نکنيد، شکست واقعي در ريسک نکردن است. شکستهاي خود را محدود کنيد. اگر کار، خوب پيشرفت نکرد قبل از زيان زياد آن را متوقف کنيد. آرام و قويدل باشيد و از ريسکهايتان بياموزيد. اجتناب از ريسک مسئله بزرگي نيست. يک سابقه شغلي موفقيتآميز، هم خوشرويي ميخواهد و هم جسارت. بايد از اين دو بهره وافر داشته باشيد.
به خلاقيت کاربردي بهجاي اطاعت کورکورانه پاداش دهيد.
(جان اندرو هلمز) ميگويد:”هرگز به يک جوان نگوييد که کار غيرممکن است. خداوند ممکن است قرنها صبر کرده باشد تا کسي که نميداند غيرممکن نيست چيست پيدا شود و آن غيرممکن را امکانپذير سازد.” اين اندرز بسيار خوبي است، اما تاريخ پر از داستانهايي درباره انسانهاي خلاق است که به آنها گفتهشده است از انديشههاي جنونآميزشان دستبردارند، ولي آنها دست برنداشتند و موفق شدند.
سرمايه مهم هر کسبوکاري پول، ساختمان، تجهيزات نيست بلکه انديشههاست. “انيشتين” اعتقاد داشت که ابتکار مهمتر از دانش است. “شکسپير” گفتهاست که ابتکار انسان را برتر از حيوانات قرار ميدهد. “کن ميسن” رييس سابق کوادروکور خاطرنشان کرده است که از قدرت رييس يک شرکت بزرگ هيجانزده نيستم. من از قدرت انديشهها در شگفتم.
هر کس ميتواند انديشههاي نو داشته باشد. اگر ترديد داريد تمام فوتوفنهايي را که ما براي فرار از زير کار بهکار ميبريم در نظر بگيريد. يا چند نفر را براي حل يک مسئله دورهم جمع کنيد و آنگاه ميبينيد که در اطراف شما انسانهاي مبتکري وجود دارند.
آنچه کم وجود دارد انسانهايي مبتکر است، يعني آدمهاي قاطع و مصري که گويا اعتقاد دارند که بايد ايده در عمل مورد استفاده قرار گيرد. بيشتر سازمانها از خلاقيت و نوآوري عملا حمايت نميکنند. ايدههاي نو را ميخواهند و سپس آنها را رد ميکنند و وقتي هم ايده جديد مورد قبول واقع شد، کارگر بهندرت پاداش را متناسب با ايده اش دريافت ميکند با پاداش دادن به نوآوري ميتوانيد نوآوري بهدست آوريد. براي پيشرفت ابداعات محيطي بهوجود آوريد که در آن ايدههاي جديد تشويق شوند و نوآوري جزيي از شغل هر فرد باشد. براي بهوجود آوردن محيط مناسب براي نوآوري، نکات ذيل را در نظر داشته باشيد:
1-شکست را تحمل کنيد. نوآوري، هم برد دارد هم باخت. بيشتر ايدهها ابتکار بهحساب نميآيند و بيشتر ابتکارات موفقيت نيستند، پافشاري و توانايي فائقآمدن بر ياس و نااميدي، شکست و ناکامي، لازمه کار هستند. دست از تلاش برنداريد و به ياد داشته باشيد که برندهها بيشتر از بازندهها ميبازند زيرا برندهها هرگز دست از تلاش برنميدارند.
2-محيط کاري آرام و سلامت به وجود آوريد که روي قوانين و مقررات تاکيد نداشتهباشد و زمينهاي را هم براي تنهايي (بهمنظور فکرکردن) و هم براي ارتباطات غيررسمي فراهم سازد. درست است که ايده جديد زاييده يک فکر است، اما اين هم صحيح است که افراد بهطور گروهي ايدههاي بهتري ارائه ميکنند. نوآوري در يک محيط آرام که افراد مورد قبول واقع ميشوند و داراي آزادي و استقلال عمل هستند، رشد ميکنند همچنين بايد بدانيد که وقتي افراد ميخواهند درباره چيزي عميقا فکر کنند به آرامش و تنهايي نياز دارند.
3-به نوآوريهاي موفقيتآميز حق امتياز بدهيد. براي اينکه افراد را به ابتکار دلگرم کنيد قسمتي از سود را به آنها بدهيد. وقتي ايده جديد براي شما پول ميآفريند يا موجب صرفهجويي ميشود، قسمتي از آن را به ايده پردازش بپردازيد. در اينصورت است که کار، خوب پيشرفت ميکند.
4-رقابت را تشويق کنيد. تجارب روانشناختي نشان داده است که رقابت ميتواند خلاقيت فکري را تا ۵۰درصد بالا ببرد. رقابت داخلي بين گروهها روش خوبي براي تشويق به نوآوري است. رويه رقابت و معاوضه، انسان را تهييج و تشويق ميکند تا ايدههاي جديد ارائه دهد.
5-از تعصب کاري حمايت کنيد. «پيتر دراگر» ميگويد: “من متوجه شدهام که هر وقت کاري انجامشده است بهوسيله آدمي که در کارش هدف و تعصب و احساس رسالت داشته تحقق يافته است.” آدمهايي که تعصب کاري دارند معمولا با چارچوب سازماني جور در نميآيند. اينها ممکن است آدمهاي خوبي باشند خودخواه، بيپروا، بيتحمل، تکرو و نظمناپذير، آدمهايي که کار کردن با آنها فوقالعاده مشکل است؛ اما وجود اين قبيل آدمها براي نوآوري موفقيتآميز اجتنابناپذير است مديران هوشمند اينگونه آدمها را از کار برکنار نميکنند. بلکه خودخواهي آنها را ارضا ميکنند به موفقيتهايشان ارج ميگذارند و پاداش ميدهند و در مواقع سختي و شکست از آنها حمايت ميکنند.
6-از هر فردي بخواهيد که حداقل يک هدف ابتکاري تعيين کند و تاريخ دستيابي به آن را اعلام کند. از همه افراد بخواهيد که به اين سوال پاسخ دهند: دلتان ميخواهد چهکاري بکنيد که در حال حاضر نميکنيد و موجب ميشود که شما و سازمان هر دو رشد کنيد. نوآوري کار هر فردي است که آنانکه کار را انجام ميدهند معمولا بهترين ايدهها را براي بهبود شغلشان ارائه ميکنند. از اين ذخاير عظيم فکري استفاده کنيد و براي انجام ابتکارات حتما تاريخي معين کنيد.
7-مباني تفکر خلاق را به هر فردي بياموزيد. اينها عبارتند از:
وضعيت فعلي را مورد سوال قرار دهيد و مفروضات پذيرفتهشده را انکار کنيد. افراد خلاق هرگز راضي نميشوند و هميشه به دنبال راههاي بهتر هستند. در جستجوي الگوها و مشابهات در ساير ايدهها، (که ميتوانند در مسئلهاي که شما روي آن کار ميکنيد بهکار روند) باشيد بهعنوان مثال تلفن با توجه به ساختمان گوش و دوربين با توجه به فيزيولوژي چشم انسان طراحي شدهاند. چارچوب فکري ديگري براي خود بسازيد. خلاقيت موجب ميشود چيزهاي جديد، آشنا بهنظر برسند و چيزهاي آشنا جديد. «وودرو ويلسون» به بهترين وجه گفته است: “اصالت و بديع بودن يک جفت چشم تازه براي نگريستن به مسايل است” توجه کنيد که تمام ايدههاي جديد ترکيب تازهاي از انديشههاي قديمي هستند. «بن فرانکلين» از تغيير عينک (با ديد نزديک و دور) خسته شده بود. او آنها را ترکيب کرد و عينک «کانوند» را (براي ديد نزديک و دور) ساخت.
به انديشههايي که ناگهان به ذهنتان ميرسد، دقيقا توجه کنيد. اين انديشهها غالبا از واقعياتي که در قسمت ناخودآگاه ذهن ذخيره شده است، بيرون ميآيد.
براي چيزهاي غيرمنتظره (کشفيات ارزشمند اتفاقي) گوشبهزنگ باشيد. نوآوري با يافتههاي غيرمنتظره همراه است. براي مثال، يک شيميدان بهطور اتفاقي بطري را که حاوي پلاستيک مايع بود شکست، وقتيکه او تکههاي شيشه را جمع ميکرد دريافت که به هم چسبيدهاند. اين کشف اتفاقي منجر به ساختن شيشه نشکن شد.
هرگز سعي نکنيد که درعينحال هم درباره ايدهها فکر کنيد و هم راجع به آنها قضاوت کنيد. اين کار مانند اين استکه پا روي ترمز بگذاريد و در همان موقع گاز را نيز فشار دهيد. حالا فکر کنيد و بعد به قضاوت بنشينيد. بهترين ايدهها ميتوانند قبل از شکل گرفتن نابود شوند. فعلا بر کميت انديشهها بيفزاييد. به اقدام قاطع بهجاي فلج کردن کار با تجربه و تحليل (دست و پاگير) پاداش دهيد. بسياري از شرکتهاي بزرگ از کمبود کارفرماي خوب و زيادي افراد غير کارآمد در رقابت هستند. اين شرکتها به وسيله افرادي اداره ميشوند که ميدانند چگونه جلسات طولاني را برگزار کنند، مشاورين را بهکار گيرند، گزارش بنويسند، واقعيتها و ارقام را تجزيه و تحليل کنند و انبوهي از اطلاعات صميمي را بهوجود آورند، ولي نميتوانند اقدام قاطع به عملآورند. البته برنامهريزي، پيشبيني و تجزيهوتحليل اهميت دارد، اما بسياري از ما چيزي را که مهمتر است فراموش کردهايم. هدف سازمان دستيابي به نتايج است. اگر از مديران ردهبالاي هر سازماني بپرسيد که چگونه بايد به ردههاي بالايي رسيد، يکي از جوابهاي معمول و ساده اين است: درباره آنچه ميخواهيد انجام دهيد تصميم بگيريد و فورا اقدام کنيد.
افراد قاطع و صميمي که شهامت عمل کردن به معتقداتشان را دارند همواره موفق ميشوند، فقط به اين علت که ديگران دو دل هستند. در هر سازماني کمبودي از لحاظ افراد مايل به تجزيهوتحليل، لفاظي کردن و اظهار عقيده وجود ندارد، اما افراد مصمم محدودند.
بيشتر آدمها شهامت و اعتمادبهنفس لازم را ندارند تا هنگام تصميمگيري شهرت يا سابقه شغلي خود را به خطر اندازند. اين کار راه را براي ترقي افرادي که اهل عمل هستند باز ميکند.
مهمتر آنکه، مديران و سازمانهاي خوب با دادن آزادي عمل به کارکنان براي تصميمگيري و اقدام، از نوآوري و رشد حمايت ميکنند، آنها وقت ذيقيمت را براي تشکيل جلسات، تجزيه و تحليل و تعلل و تصميمگيري به هدر نميدهند. خلاصه اينکه اينها به کارکنانشان ميگويند: “تصميم بگيريد و انجام دهيد، اگر اين کار عملي نشد يا اصلاحات را بهعمل آوريد يا تصميم بگيريد که کار ديگري را انجام دهيد. براي تصميمگيري شما جريمه وجود ندارد، اما براي مصمم نبودن تنبيه ميشويد.” بسياري از ما وقتيکه بخواهيم تصميم بگيريم درمانده ميشويم. اگر اين مشکل براي خودتان يا کساني که ميشناسيد وجود داشته باشد، ايدههاي ذيل ميتواند مفيد واقع شود.
1- به تصميمگيري عادت کنيد، در اوايل پارهاي از تصميمهايتان نادرست خواهد بود، ولي تصميمگيري نيز مانند چيزهاي ديگر با تمرين بهتر ميشود.
2-تصميمگيري وارونه را جايز نشماريد، آيا شما هرگز مسالهاي به فردي دادهايد که عينا آن را به شما برگرداند. چنين کاري را قبول نکنيد. از او بخواهيد تا تمام راهحلهايي که بهنظر ميرسد فهرست کند و بهترتيب اولويت بنويسيد و يک يا چند راهحل را انتخاب کند. اين طريقه، مهارت تصميمگيري او را افزايش ميدهد و از تلف شدن وقت شما جلوگيري ميکند.
3-تصميمي را که بايد بگيريد تا آنجا که ميتوانيد بهوضوح و روشني بنويسيد و تاريخ نهايي اخذ تصميم را تعيين کنيد.
4-در چهارچوب زمان تعيينشده، تا ميتوانيد بهترين اطلاعات را جمعآوري کنيد.
5- راهحلهاي مختلفي را که متضمن فکرهاي بکر هستند فهرست کنيد.
6-اگر نياز داريد که راهحلها را بيشتر ارزيابي کنيد از روش ترازنامه استفاده کنيد.
تمام مزاياي يک راهحل را در طرف درست و تمام معايب را مقايسه کنيد و تصميم بگيريد.
7-اقدام کنيد يا به آنهايي که اقدام کردهاند پاداش دهيد.
5- به کار برجسته بهجاي نمايش کار پاداش دهيد.
رمز اساسي کار کردن بهطور هوشمندانهتر، دانستن تفاوت بين حرکت و جهت است. بعضي از کارکنان طوري رفتار ميکنند که گويي خود را نشان دادن و مشغول به نظر رسيدن صددرصد کار آنهاست. متاسفانه بيشتر ما بابت دستيابي به هدفهاي مشخص که به امر توليد کمک ميکند پاداش نميگيريم. بهجاي آن پاداش براي کارتزدن هنگام ورود و خروج داده ميشود.
بدتر از همه، بسياري از مديران تصور ميکنند که افراد مشغول که ساعات بيشتري کار ميکنند بهترين کارکنان هستند و به آنها بر اساس نمايش کار بهجاي نتايج کار پاداش ميدهند.
طنز قضيه در اين است که افراد وقتيکه نميدانند چه دارند انجام ميدهند، خود را بسيار مشغول نشان ميدهند. وقتي به نمايش کار پاداش تعلق بگيرد افراد وانمود ميکنند که کار ميکنند ولي اگر به نتايج پاداش دهيد، نتيجه ميگيريد