هر کس باید عاشق کارش باشد، من عاشق تولیدم
حسین قرهمحمدلو، چهره نامآشنای خانواده بزرگ چاپ ایران سحرگاه جمعه ۱۸ بهمن پس از ۷ دهه زندگی پرتکاپو، دیده ازجهان فروبست و رفت در حالی که تا سالیان سال الگویی برای نسلهای جوانتر خواهد بود. او قهرمان تولید ملی و خودباوری در صنعت چاپ کشور بود.
نام حسین قره محمدلو با مرکب گره خورده است. اما شخصیت او فراتر از تولیدکننده این محصول استراتژیک بود. او آمیزهای از دانش فنی، علم دوستی، پویایی، پایداری، مردمداری، بخشندگی و علمآموزی و نیز دستگیری از نیازمندان و خیّری شناخته شده در جمع مدرسهسازان بود.
سراسر زندگی او با کار و تلاش عجین بود. از دوران کودکی در یکی از روستاهای شهرستان خوی دستهای کوچکش به کار کشاورزی خو گرفت و تا همیشه سهمی در تأمین معاش خانواده داشت. سراسر دوران دانشجوییاش با کار همراه بود. از ویژگیهای بارز او این بود که به رنج و زحمت به کف میآورد و به آسانی میبخشید.
استعداد درخشان او که از دوران ابتدایی نمایان بود، در دانشکده شیمی دانشگاه تهران شکوفا شد ودر صنعت مرکبسازی به بار نشست. او دانش خود را در صنعت چاپ و تولید مرکب، طی نیمقرن پیوسته ارتقا میداد و به روز نگه میداشت و آموختههایش را با تجربه و کار عملی در کارخانه مرکبسازی، غنا میبخشید. به راستی که محمدلو گنجینه دانش فنی مرکبسازی بود، با این حال تا آخرین روز کار با فروتنی خود را دانشجوی این رشته میدانست و پیوسته در تکاپوی آموختن بود، او در بذل دانش هم دست و دلباز بود و دانشجویان علاقمند را سیراب میکرد. محمدلو آموختههایش را در تولید مرکبهای متنوع به کار میبست و تمام توان ذهنی و جسمی خود را برسر تولید محصولات باکیفیت میگذاشت. محمدلو تکیه کلامی به یاد ماندنی داشت: «هرکس باید عاشق کاری که میکند باشد، من عاشق تولیدم.»
این تولیدکننده عاشق، چندسالی گرفتار چنگال سرطان شد. او که مظهر اراده و امید و پشتکار بود، پنجه در پنجه این بیماری انداخت و یکبار هم آن را مغلوب کرد، اما بار دیگر بیماری گریبانش را گرفت و سرانجام وجود پربرکت او را از کف خانواده بزرگ چاپ ربود.
چاپکاران و مدیران صنعتچاپ، نشر، مطبوعات و بستهبندی در سوگ این بزرگمرد و قهرمان تولید ملی، اظهارنظرهایی توأم با قدردانی و تحسین ابراز کردند و یاد او را گرامی داشتند.
در ادامه با مشتی از خروار این نظرهای پر مهر، آشنا میشویم، از چهرههای شناخته شدهچاپ، تا دوستان صمیمی و خانوادگی او.



داوود شایسته خصلت (مدیر فنی شرکت افست)
محمدلو زکات علم خود را به خوبی ادا کرد
رفاقت من با آقای مهندس محمدلو، به سالهای ۵۴ یا ۵۵ برمیگردد، زمانی که ایشان به عنوان مهندسی جوان در کارخانه مرکب ایران امور فنی مرکبسازی را عهدهدار بود. طی این همه سال شاهد تلاش و کوشش مداوم او برای بهروز نگهداشتن دانش فنی و تخصصی و کسب تجربه و ارتقای تولید ملی بودهام. با آن همه دانش و تجربه، تواضع خاصی داشت. با بعضی چاپخانهداران ـ که شاید دانشاندکی در زمینه مرکب داشتند ـ صحبت میکرد. بدون سرزنش و احساس برتری، مسائل فنی مرکب و چاپ را به سادگی برای آنها توضیح میداد. برای او فرق نمیکرد که او مدیر چاپخانهای بزرگ باشد یا کارگاهی کوچک، به همه احترام میگذاشت و آنجا حضور پیدا میکرد. همچنان که در تدریس نیز دانشگاه و هنرستان و مدارس حرفهای برای او فرقی نداشت. عاشق آموختن و آموزاندن بود.
چیزی که در آقای محمدلو برای من بسیار قابل تقدیر است، این بود که ایشان زکات علم خود را به خوبی اداکرد. او مصداق «زکات العلمُ نشرهُ » بود.
اما محمدلو فقط فردی نظری با یک سری محفوظات نبود. او دانش خود را در تولید به کار میگرفت. فناوری را بومیکرد و نقطه اتکایی برای صنعت چاپ کشور بود. من طی پنجاه سال فعالیت در صنعت چاپ دو نفر کارشناس خبره مرکب در ایران دیدهام، یکی مهندس گاوافیان و دیگری مهندس محمدلو که هر دو به راستی شاخص بودند. درباره آقای محمدلو که به تازگی از این جهان رخت بربستند، باید بگویم که او علاوه بردانش فنی، همه ویژگیهای یک مدیر خوب را دارا بود. از جمله در سبک کارش در تولید و تحقیق و توسعه و نیز در ارتباط با کارگران و در روابط انسانی با چاپخانهداران.
او به راستی انسانی نمونه بود که از نظر اخلاقی همه را مجذوب خود میکرد.
من خودم سالها مدیرعامل یک کارخانه مرکبسازی بودهام و وقتی از جایگاه آقای محمدلو در صنعت مرکب و چاپ صحبت میکنم، درست متوجه هستم که نقش ایشان در این صنعت چه بوده است. خودم از ایشان بسیار بهره بردهام و بسیار چیزها آموختهام. اما در اینجا مایلم بگویم ایشان فراتر از این که دانشمند مرکب و شیمی رنگ بود و فراتر از هنرمندیهایی که داشت و نقشی که در تولید ملی و آموزش تخصصی چاپ ایفا کرد، انسانی بزرگ و چهرهای مردمی بود.

بیژن درویش (مؤلف و برنامهریز آموزشی رشته چاپ)
یادگاریهای ارزنده محمدلو
آخرین بار پارسال ایشان را دیدم که از آمریکا بازگشته بودند، خواهش کردم بیایند در مرکز علمی کاربردی چند جلسه درس بدهند و گفت: «کسالت دارم و باید برای ادامه درمان برگردم.» خیلی حیف شد. ایشان از هر جهت بینظیر بود، هم از نظر اطلاعات علمی و آخرین دانش روز در زمینه مرکب و چاپ و هم از نظر علاقه به آموزش و ترویج علم و یاددادن به نسل جوان.
آقای محمدلو هیچ انگیزه مادی در امر آموزش نداشت. با عشق، این کار را میکرد. با دل و جان وقت میگذاشت، توضیح میداد، رفع اشکال میکرد، از مال و از وقت خود برای دانشجویان مایه میگذاشت.
ایشان در کار آموزش خیلی به من کمک کرد. در مرکز عملی کاربردی شماره یک که رشته چاپ تازه دایر شده بود، خیلی به من یاری رساند. علاوه بر تدریس مسئولانه و پر از نکتههای علمی و تجربی که هیچ جا پیدا نمیشد، بچهها را گاهی به کارخانه میبرد تا از نزدیک با فرایند مرکبسازی آشنا شوند، چند نفر از فارغالتحصیلان را هم استخدام کرد.
کار جالبی که ایشان کردند، این بود که حدود یکصد عدد شیشه به ایشان دادم، انواع رزینها و پیگمنتها و روغنها و همه مواد اولیه مرکب را داخل شیشهها ریختند و اسم و مشخصات و خواص دقیق آنها را روی تک تک شیشهها نوشتند و این مجموعه گرانبها را به مرکز شماره ۵ تقدیم کردند. این مجموعه یادگاری گرانبها از آقای محمدلو در مرکز شماره ۵ بود که متأسفانه با جابهجایی مرکز و تحولات بعدی که در آنجا رخ داد، نمیدانم چه بر سر آن آمد. همچنان که مجموعه حروف چوبی که اهدایی به این مرکز بود، معلوم نیست چی شد؟ مسؤلانی که آنجا را از خودشان نمیدانستند، به این یادگاریهای ارزنده هم هیچ بهایی ندادند، آنها حتی مستأجر هم نبودند، چون همه میراث آن مرکز را به باد دادند. بگذریم، در گذشت استاد محمدلو، داغ مرا تازه کرد به هر حال هدفم از این صحبتها تقدیر از حمایتها و کوششهای این مرد بزرگ بود که بابت آموزش چاپ و تقویت دانش فنی بویژه در زمینه مرکب، حق بزرگی به گردن صنعت چاپ ایران دارد.
من در مراسمی، از دست ایشان یک جلد قرآن مجید، هدیه گرفتم که همیشه آن را به یادگار نگه میدارم و با مشاهده آن، بزرگی آن استاد پژوهشگر و تولیدکننده خبره و معلم واقعی را به یاد میآورم.


مجید شناسی، دوست قدیمی
کاش روش زندگی محمدلو، الگوی ما باشد!
آقای مهندس حسین قره محمدلو در سال ۱۳۲۲ در روستای بدلآباد شهرستان خوی در خانوادهای پرجمعیت متولد شد.
پس از اتمام دورههای تحصیلی ابتدایی و متوسطه، وارد دانشسرای ارومیه شده و به شغل مقدس معلمی به مدت دو سال مشغول شدند. پس از اخذ دیپلم، سال ۱۳۴۶ در رشته شیمی دانشکده علوم دانشگاه تهران پذیرفته شدند. اجباراً شغل معلمی را رها و جهت ادامه تحصیل به تهران نقل مکان کردند. به مدت ۴ سال تحصیلات موفقی داشتند.
آشنایی اینجانب با ایشان از همان روز اول ورود به دانشگاه و در کوی دانشگاه تهران واقع در خیابان امیرآباد ساختمان ۶ اتاق ۱ صورت گرفت که به مدت ۴ سال در یک اتاق زندگی دانشجویی را ادامه دادیم. آقای محمدلو مسلمانی واقعی بود و هیچوقت نماز و روزهاش ترک نشد و توفیق طواف کعبه نیز نصیبش شد.
ایشان همزمان با تحصیل جهت تامین مخارج زندگی مانند دیگر دانشجویان کار نیز می کرد. در آن زمان امور دانشجویان دانشگاه جهت کمک به دانشجویان همکاری با آموزش و پرورش داشت به این ترتیب که هر یک از دانشجویان را به دبیرستانی معرفی می کرد و در ازای ۵ ساعت تدریس در هفته مبلغ ۰۰۰/۲۰ ریال حقوق میگرفتیم که برای زندگی دانشجویی تقریباً کفاف میداد، ولی او باید به خانواده پرجمعیت پدری نیز کمک میکرد، لذا مجبور به تدریس خصوصی در خانهها بود تا عید نوروز با دستان پر به دیدار خانوادهاش در شهرستان برود.
آقای مهندس محمدلو به شدت خانواده دوست بود و به پدر و مادرش تا آخرین لحظه، کمک و یاری کرد. او همسر و فرزندانش را نیز در حد پرستش دوست داشت.
در حین تحصیل با مرحوم امینیان مدیر شرکت مرکب ایران آشنا شد و به درخواست ایشان به استخدام آن شرکت درآمد و پس از طی ۶ ماه آموزش در آلمان کار خود را شروع کرد در حین کار فقط به فرمولهای متداول مرکبسازی بسنده نمیکرد و خودش به کار تحقیق و نوآوری میپرداخت و فرمولهای جدیدی به دست میآورد که بتواند مرکبی در حد خارجی بسازد.
با شروع اولین تحریمها علیه ایران، یکی از مسئولان بالای کشوری در نمایشگاه چاپ از ایشان می پرسند که اگر مواد اولیه مرکب تحریم شود تا چه مدتی می توانیم کتاب و روزنامه منتشر کنیم؟ جواب ایشان این بود: تا n سال که حداقل آن ۱۰۰ سال است.
بلندپروازی مهندس محمدلو ادامه یافت و همین امر باعث شد با کمک دوستانش بنای اولیه شرکت ایرانشرکا را بگذارد و با تاسیس این شرکت فعالیت خود را صد چندان کند تا با دست خالی، کاری کند کارستان. اولین مرکب خود را با نام دخترشان سولماز خانم به بازار عرضه کرد. سختکوشی ایشان باعث میشد که بعضی شبها تا پاسی از شب در کارگاه میماند و به تحقیقات میپرداخت تا اینکه مرکب سولماز در بازار فروش خوبی پیدا کرد. این مرکب حالا به برندی معتبر تبدیل شده است.
درسهایی از زندگی خصوصی مهندس محمدلو
زمانی که در شرکت مرکب ایران مشغول به کار بود با خانم بزازان که از خانوادهای بسیار محترم بود، آشنا شد و این آشنایی منجر به ازدواجی موفق گردید ثمره آن یک پسر به نام علی آقا و دو دختر خانم به نامهای سارا و سولماز بود. پا قدمی این فرزندان در موفقیت و ترقی مهندس محمدلو کاملاً هویدا بود و درهای رحمت الهی بعد از تولد این نور چشمان، بر ایشان بیشتر گشوده شد و تکاملبخش زندگی خود و خانوادهاش شد.
و اما شخصیت و رفتار ایشان در کنار سختکوشیهایش از او انسانی به تمام معنی و متعهد ساخت. بر اساس اطلاعاتی که من دارم ایشان برای چندین خانواده نیازمند خانه خرید و برای شمار زیادی جهیزیه تهیه کرد و حقوق ماهیانه برای نیازمندان معرفی شده، تعیین و ماهیانه مرتب پرداخت می کرد، تا جایی که هیچکس از در خانه او دست خالی برنمیگشت. همچنین به همت خود و با هزینه ایران شرکا مدرسهای در ملارد به نام پروین اعتصامی ساخت و به آموزش و پرورش اهدا کرد که اکنون صدها دانش آموز در آن مشغول تحصیل هستند.
سخت کوشی مهندس محمدلو ایشان را به این باور رسانده بود که بیکاری معنی ندارد و هرکس بیکار است یعنی دوست ندارد کار کند و الا برای افراد کاری همیشه کار هست.
در زندگی ایشان ورزش جایگاه خاصی داشت در دوران دانشجویی عضو تیم کشتی دانشکده علوم بود و همیشه تا آخرین روز زندگی ورزش صبح هنگام را که از ساعت ۵ تا ۷ صبح بود، ترک نکرد. حتی به هر کشوری میرفت لباس ورزش جزو وسایل سفرش بود.
عجبا مشیت الهی چیست که آدم ورزشکاری مثل ایشان گرفتار مرضی مثل سرطان شود که با تمام مقاومت و نیروی بدنی نتوانست دوام بیاورد و به ملکوت اعلا پیوست!
ویژگیهای شخصیتی محمدلو
۱- به پول دلبستگی نداشت و برای بخشیدن لحظهای درنگ نمیکرد.
۲- دستگیری از فقرا و نیازمندان سر لوحه زندگیاش بود.
۳- تحصیل را منحصر به سن و سال نمیدانست.
بزرگترین هدیه زندگیام را از ایشان گرفتهام که آموختم بخشیدن مال، کاری است سود آور، نشاط آور، راضی کننده، خشنود کننده و موجب رضای خدا و خلق خدا.
اغلب به دوستان میگویم کاش روش زندگی او را الگوی زندگی خود قرار دهیم تا پس از صد سال وقتی چشم از این دنیای مادی بستیم، به واسطه دعای نیازمندان، عاقبتبخیر باشیم. خدایش بیامرزد که بهشت برین جایگاه اوست و رضایت و دعای افراد مورد تفقد ایشان، بیمهگر خانواده اوست.

حبیبالله معصومیان مدیرعامل شرکت خبرگان اندیش آفاق
محمدلو دانش فنی مرکب سازی را بومی کرد
آشنایی من با آقای مهندس محمدلو به سال ۱۳۴۶ برمیگردد که هر دو در رشته شیمی دانشگاه تهران قبول شده بودیم. ایشان با توجه به اینکه قبل از قبولی در دانشگاه، جهت تأمین نیازهای زندگی خود در خوی معلم بوده و تدریس کرده بود، تجربه بیشتری داشت. از ابتدای ورود به دانشگاه هم بهدنبال تأمین مخارج خود و کمک به خانواده بود که با تدریس خصوصی و کارهای دیگر آنرا تأمین میکرد. پس از فارغالتحصیلی در سال ۱۳۵۰ به سربازی رفت، در طول خدمت سربازی بعضی وقتها با شرکت مرکب ایران همکاری میکرد. پس از خاتمه خدمت در سال ۱۳۵۲ کار خود را بهطور دائم در کارخانه مرکب ایران آغاز کرد.
شرکت مرکب ایران که متعلق به آقایان مرحومان مسعودی، بهمنی و امینی بود، تحت لیسانس شرکت آلمانی هوستمن، مرکب چاپ تولید میکرد که با فروش هر مقدار مرکب پنج درصد از فروش بابت حق لیسانس به آن شرکت پرداخت میشد. نماینده آن شرکت (اقای دتمارت) در کارخانه زندگی و کار میکرد و کلیه فرمولهای ساخت مرکبهای مختلف را با توجه به نوع آن که از آلمان در اختیار ایشان قرار گرفته بود و جزء مدارک محرمانه او محسوب میشد، در اختیار واحد تولید قرار میداد. رشته نامبرده مالی بود و بیشتر محاسبات دریافت حق لیسانس را مدنظر داشت و هر زمان مشکل داشت از آلمان برای فرمول جدید استعلام میکرد.
با حضور آقای مهندس محمدلو در کارخانه مرکب ایران و اعزام ایشان به آلمان جهت کارآموزی در شرکت هوستمن، ایشان تجربیات بسیاری بهدست آورد و تلاش کرد در زمان حضور خود در آلمان زبان محاورهای آلمانی را نیز بیاموزد.
پس از بازگشت از آلمان، عملاً بسیاری از فرمولاسیونهای مرکب را در کارخانه، بدون نیاز به دتمارت انجام میداد و شبانهروز به تحقیقات در کارخانه برای یافتن فرمولهای جدید میپرداخت که این موجب قطع همکاری نفر آلمانی با ایشان شده بود. با وقوع انقلاب اسلامی در ایران و رفتن آقای دتمارت، عملاً کل کار فرمولاسیون مرکب و دریافت سفارشات و ساخت آن به آقای مهندس محمدلو واگذار شد و کارخانه بدون هیچ مشکل عمدهای کار خود را با تولید محصولات مختلف ادامه داد. جهت تشویق ایشان، سهامداران کارخانه شش درصد سهام کارخانه را به او فروختند و ایشان را عملاً جهت تداوم تولید سهامدار کردند. در واقع او دانش فنی مرکبسازی را در ایران بومی کرد.
با فوت یکی از سهامداران و تغییر شرایط کار در کارخانه، ایشان تصمیم گرفت واحد تولیدی خود را راهاندازی کند و با توجه به کمبود منابع مالی، این کار را با ظرفیت بسیار پائین از منزل شروع کرد ولی با توجه به تخصص بسیار بالای ایشان و کیفیت بسیار خوب و سرویسدهی پس از فروش، روز به روز به مشتریانشان اضافه شد، با افزایش تقاضا از طرف مشتریان و جهت جوابگویی به آنها، شرکت ایران شرکا را در ملارد تأسیس کرد.
با توسعه تولیدات و نیاز به فضای مناسب، کارخانه موجود جوابگوی نیازشان نبود، لذا زمینی در صفادشت خریداری و نسبت به ساخت یک مجتمع بزرگ برای تولید مرکب های متنوع و در مقادیر بالا، اقدام کرد. و واحد ملارد به تولید رزین اختصاص یافت.
ایشان با راهاندازی یک واحد تحقیقاتی در کارخانه ایران شرکاء مرتبا هر روز ظهر از تهران به کارخانه میرفت و علاوه بر نظارت بر تولید، کارهای تحقیقاتی را برای ساختن مرکبهای جدید انجام میداد؛ با تهیه فرمولاسیونهای جدید به دانشهای روز جدید دست مییافت و معمولاً بعد از تعطیلی کارخانه، در چاپخانههای مصرفکننده مرکب، جهت رفع اشکالات احتمالی (After Sale Services) حضور مییافت و اشکالات را همانجا برطرف میکرد و یا، در فرمولاسیونهای بعدی مرکب را بهبود میبخشید.
مهندس محمدلو به واسطه ارتباط بسیار نزدیک با تولیدکنندگان آلمانی، از تمامی پیشرفتهای روز دنیا در زمینه مرکب با خبر بود و با خرید ماشینآلات جدید از آلمان، توانست کیفیت و کمیت تولید را بدون بالا رفتن هزینهها، ارتقا دهد، بنابراین توان رقابتی بیشتری در بازار پیدا کرد.
نهایتاً با ارسال نمونهها، بازاریابی بینالمللی را شروع کرد و در صادرات محصولات خود به خارج از کشور نیز موفق شد که ضمن ارزآوری، تمامی مواد اولیه مورد نیاز خود را نیز از خارج با همان ارز تأمین میکند.
اغلب تا دیروقت به مطالعه و بررسی مشغول بود و صبحها قبل از اذان صبح بیدار میشد و حدود ۱۰ کیلومتر در فضای باز میدوید؛ پس از نماز و خواندن قران معمولاً قبل از همه در شرکت حضور مییافت.
مهندس محمدلو مدیری لایق و مهربان و صمیمی با کارکنان بود، در زندگی خانوادگی و روابط اجتماعی نیز به عنوان چهرهای قابل اعتماد و تکیهگاه و حامی با صفا، از محبوبیت ویژهای برخوردار بود.

علیرضا وفایی (مدیرعامل شرکت زرین پرتو)
محمدلو در داخل و خارج کشور اعتبار داشت
بیش از نیم قرن با مهندس محمدلو دوستی داشتم. همیشه به ایشان میگفتم کاش من شاگرد خوبی برای شما باشم.
از نوجوانی در شهرستان خوی با ایشان آشنا شدم. چون دانشاموز برجسته و شاگرد اول بود و من چند سال کوچکتر از ایشان بودم، به من درس میداد. در آن سالها در کار کشاورزی به پدرش کمک میکرد. یکی از معلمها که به استعداد او پی برده بود، به پدرش سفارش کرد که به او مجال بیشتری برای تحصیل بدهد.
چون اشتیاق داشت که هر چه زودتر کار کند سال ۱۳۳۸ وارد دانشسرای مقدماتی ارومیه شد و دو سال بعد با رتبه شاگرد اولی آن دوره را به پایان رساند. بورسیه تحصیلی به او تعلق گرفت ولی به خاطر احساس مسئولیت نسبت به خانواده ترجیح داد زودتر کار را شروع کند و نفر دوم به جای او به دانشگاه رفت. در حین معلمی دیپلم ریاضی و طبیعی را هم گرفت. سال ۴۶ در کنکور شرکت کرد، یکجا رشته دندانپزشکی پذیرفته شد و در دانشگاه تهران هم رشته شیمی قبول شد. با صحبتهای یکی از همشهریان که گفته بود برای دندانپزشکی باید پول داشته باشی که مطب خوبی راه بیاندازی وگرنه باید برای دکتر دیگری کار کنی، ترجیح داد رشته شیمی را بخواند.
در دانشگاه هم همیشه همزمان با تحصیل کار میکرد و بیشتر تدریس خصوصی داشت. از همان سالهای جوانی استغناء و طبع بلندی داشت. بلندنظر بود و هیچوقت نخواست مدیون کسی باشد. یادم است یکی از دوستان و همشهریها که به ایشان علاقمند بود، مبلغی برای او فرستاد، با این که دانشجوی سال اولی و بدون درآمد بود، فوراً با تشکر، آن را برگرداند. محمدلو تمام دوره دانشجویی کار میکرد و از درآمد محدودی که داشت، به دیگران هم کمک میکرد. تا آخرین روزهای زندگی این خصلت را داشت. حتی وقتی امریکا بود، به من سفارش میکرد. به حساب او به برخی نیازمندان کمک کنم.
انگار او را برای کار و تولید و خدمت رسانی به دیگران ساخته بودند. بسیار سختکوش و پیگیر بود و در دوره دانشجویی علاوه بر کار، به ورزش هم میپرداخت و کشتی میگرفت. خستگی سرش نمیشد. تمام سالهایی که در کارخانه ایران شرکا کار میکرد، صبح تا ظهر به کارهای دفتر میرسید، بعد از ظهر به کارخانه میرفت که همهاش با لباس کار در سالن تولید یا آزمایشگاه بود، با کارکنان غذا میخورد و خیلیوقتها به چاپخانهها سر میزد تا کاربرد مرکب و مسایل و مشکلات آن را از نزدیک ببیند و مشکلات احتمالی را برطرف کند.
من سفرهای زیادی با ایشان بودم، معمولاً ۴ ساعت بیشتر نمیخوابید و هر روز حدود ۱۲- ۱۰ کیلومتر میدوید. همیشه در حال آموختن بود و اطلاعات خود را به روز نگه میداشت.
به یاد دارم که در ابتدای کارش وقتی در کارخانه مرکب ایران کار میکرد، قرار شد به آلمان برود تا دورهای را بگذراند، ظرف دو، سه ماه با استفاده از نوارهای لینگافون و منابع دیگر، زبان آلمانی را یادگرفت. وقتی پس از این دوره به ایران برگشت، کاملاً روان آلمانی صحبت میکرد.
در کار تخصصی خودش به دلیل تسلط به زبانهای آلمانی و انگلیسی با مراکز تخصصی به خوبی ارتباط برقرار میکرد. شرکتهای سازنده مواد اولیه و ماشینآلات مرکبسازی او را میشناختند حتی ماشینآلات را به صورت اعتباری به او میدادند و ضمانت او را برای خریداران ایرانی قیول میکردند. گر چه یک بار به خاطر سوء استفاده یکی از بازرگانان ایرانی و نپرداختن تعهداتش، ضرر و زیان زیادی دید ولی خودش همه را جبران کرد تا اعتبارش نزد کارخانه آلمانی خدشهدار نشود.
عشق خاصی به تولید داشت و جنبه مالی و تجاری برایش در اولویت نبود اوایل دهه ۷۰ بود که کارخانه جدید ایران شرکاء را راهاندازی کرد. چه شور و شوقی داشت! با وجود همه محدودیتها، همیشه امیدوار و با انرژی بود و توکل بالایی داشت.
او شخصی مؤمن و اهل نماز بود و با قرآن مأنوس بود، اما هیچ رفتار متظاهرانهای نداشت و با افراد خوب از هر مرام و مسلک و مذهب دوستی داشت.
استاد محمدلو ضمن جدیت در کار، به خاطر خوشمشربی و حرفهای تازه و جذابی که همیشه در زمینههای اجتماعی، علمی و صنعتی داشت و علاوهبر اینها طنز شیرینی که در گفتار او بود، روابط صمیمانهای برقرار میکرد و اطرافیان هیچوقت از صحبت با او سیر نمیشدند.
او بسیار بخشنده بود، نه تنها در مال بلکه در علم. او همه آنچه را با تلاش و تحقیق به دست میآورد، در کلاسهای دانشگاه و نیز به کارکنان شرکت انتقال میداد. اصلاً ممسک نبود.
محمدلو سجایای انسانی فوقالعادهای داشت ویژگیهای اخلاقی و شخصیت او الگویی برای من و سایر دوستان بود.
من تو این شرکت ایران شرکا کار کردم پولمو خوردن ندادن این ها چی هست که می گین. همش دروغ . فرمول ها مال آلمانه . اصلا بومی سازی نشده و الانم که یارو مرده پسرش از هند فرمول می خره. چرا این همه دروغ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه واقعا بومی سازی کرده و خودش فرمول درآورده اون هندی چی میگفت اونجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این علی آقا قره محمدلو قرارداد یک طرفه می بنده و قرارداد به طرف مقابل نمی ده من ایران شرکا کار کردم قراردادی دستم ندادن و پولمو خوردن ندادن چون قرارداد نداشتم نتونستم برم اداره کار شکایت کنم. الان حدود یک ساله پول منو ندادن. کدوم فضایل و اخلاقیات همش با فحش رکیک و زشت با بقیه صحبت می کردن مثل مادر……
همه فرمول ها مال آلمانه برای افست و برای پایه آب و بقیه از هند خریدن . کدوم بومی سازی همش دروغه. من بخش تحقیق و توسعه بودم . پول مردمو نخورن بخشش پدرشون پیشکش. کولر روشن نمی کنند یا با درجه کم و ناکافی روشن می کنند برای یک آزمایشگاه بزرگ وسط مرداد از گرما پختیم اعتراض کردیم گفتن برو پولمم خوردن. بسه دروغ