
گزارشگر: حدیث بازوند
در آستانهی فرا رسیدن سال نو، زمانی که خیابانهای شهر کمکم رنگ و بوی شب عید به خود میگیرند. تصمیم گرفتم سری به قلب تپندهی صنعت چاپ پایتخت بزنم. ساختمان شقایق در خیابان ظهیرالاسلام، که بهعنوان مرکز اصلی تولید و عرضهی هدایای تبلیغاتی و اقلام چاپی شناخته میشود، مقصد من بود. هدفم این بود که از نزدیک ببینم بازار شب عید کارت تبریک، سررسید، تقویم، پلاک، جاسوییچی، چاپ لیزری روی هدایا و پکهای تبلیغاتی در چه حال است؛ بازاری که با انواع چاپ دیجیتال، افست و لیزری گره خورده و حالا قرار است داستانش را در مجلهی “صنعت چاپ” روایت کنم. با کولهباری از کنجکاوی و سری پر از سؤال، قدم به این پاساژ گذاشتم تا نهتنها حال و هوای بازار را حس کنم، بلکه پای صحبت کسبهاش بنشینم و روایتی زنده و واقعی از آنچه در این روزها میگذرد، بشنوم.
وقتی وارد پاساژ شقایق میشوی، اولین چیزی که جلب توجه میکند، سکوت غریبی است که جای شلوغی و هیاهوی سالهای گذشته را گرفته است. مغازهها با ویترینهایی پر از سررسیدهای رنگارنگ، تقویمهای رومیزی، جاسوییچیهای براق و پکهای تبلیغاتی که با ظرافت خاصی طراحی شدهاند خودنمایی میکنند، اما خبری از ازدحام مشتریها نیست. دو فروشنده سررسید و تقویم، آن قدر از کسب و کار ناراضی بودند، که حاضر نشدند حرفی در این باره بزنند یا آنچه گفتهاند، منتشر شود.
راهروهای باریک پاساژ که زمانی پر از صدای دستگاههای چاپ و رفتوآمد سفارشدهندگان بود، حالا آرامتر از همیشه به نظر میرسد. با این حال پشت این ظاهر آرام، زندگی جریان دارد؛ کسبهای که سالهاست در این بازار ریشه دواندهاند، هنوز با امید و تلاش، چرخ کسبوکارشان را میچرخانند، هرچند با دشواریهایی که نسبت به قبل بیشتر شده است.
نخستین ایستگاهم مغازهی زرفام لیزر و صحبت با علی یگانه مدیر آن بود. مردی جوان با چهرهای آرام اما پر از دغدغه که پشت پیشخوانش ایستاده بود و با لبخندی تلخ پرسشم را پاسخ گفت. وقتی از وضعیت بازار پرسیدم، بدون مقدمه گفت: “خیلی بد.” و بعد دعوتم کرد که خودم نگاهی به اطراف بیندازم. “سفارشات به شدت کم شده”، اولین حرفی بود که از زبانش شنیدم. “پارسال تا این موقع، حداقل صد هزار تا پلاک زده بودیم، ولی امسال به زور ده هزار تا.” او ادامه داد که فقط در ده روز آخر اسفند پارسال کمی سرشان شلوغ شده، اما حالا که دهم دیماه است، پاساژ خلوت است و خبری از آن رونق همیشگی نیست. از او پرسیدم چه عواملی در این وضعیت دخیلاند. “یه خرده دلار تأثیر داره، خیلی چیزا تأثیر داره، جنسها گرون شده، همه صبر میکنن.” با این حال، تأکید کرد که سفارشات هنوز هم هست، اما بیشتر از شرکتهای خصوصی میآید تا دولتیها. “دولتیها دیگه سفارش نمیدن، ممنوع شده.”

وقتی بحث به نوع هدایا رسید، او با اشاره به ویترینش گفت که هنوز تقاضا برای هدایای تبلیغاتی مثل فلش، خودکار، لیوان و تندیس وجود دارد، اما مشتریان دنبال گزینههای اقتصادیترند. ستهای هدیه، به قول او، حالا طرفدار بیشتری دارند. “یه نفر به جای اینکه دویست هزار تومن بده یه فلش بخره، سیصد و پنجاه تومن میذاره، یه جعبه میخره با چند تا قوطی و آجیل یا دمنوش.”
این نشان میدهد که با وجود کاهش حجم سفارشات، خلاقیت در بستهبندی و ارائهی هدایا هنوز بازار خودش را دارد. از او پرسیدم مشتریها را از کجا پیدا میکند؟ “بیشتر دهان به دهان، پونزده، شونزده ساله که برندمون شناختهشدهست.” سفارشاتش هم معمولاً در تیراژ صد تا دویست تایی است، نه بیشتر.
برای خرید و فروش ماشینآلات، تجهیزات و مواد مصرفی کلیک کنید!
چند قدم آنطرفتر، ابوذر اولیایی مدیر شهر چاپ را دیدم که با انبوهی از نمونهکارها پشت میزش نشسته بود. او هم مثل علی، از وضعیت بازار گله داشت. “الحمدلله سفارشها کلا همهچیز کم شده.” وقتی از او خواستم توضیح بیشتری بدهد، گفت: “سفارشات هفتاد درصد کمتر از پارسال شده، ما صفر تا صد چاپ رو انجام میدیم، از لیزر و تامپو و سیلک گرفته تا سابلیمیشن و دیجیتال و افست، ولی امسال خیلی بد بوده.” به گفتهی او، صنف چاپ معمولاً سه ماه زمستان، یعنی دی، بهمن و اسفند، اوج کارش است، اما امسال این ماهها خالی از رونق بودهاند. “شما همین الان تو پاساژ قدم بزنید، میبینید خبری نیست.” او پاساژ شقایق را مرکز شصت تا هفتاد درصد صنعت چاپ ایران میداند و معتقد است وقتی اینجا ضربه میخورد، کل صنعت آسیب میبیند.
ابوذر مثال جالبی زد: “پارسال برای یه شرکت بزرگ، یازده هزار تا تقویم رومیزی زدم، امسال فقط شونزده تا سفارش دادن.” او معتقد است که افزایش قیمت کاغذ و مواد اولیه، مشتریان را عقب رانده. “یه کاتالوگ که قبلاً با بیست میلیون تموم میشد، الان دویست میلیون هزینه داره.” از او پرسیدم هدایا را خودشان آماده میکنند یا نه. “ما آماده نمیکنیم، مشتری یا همکار میگه چی میخواد، سررسید، تقویم، خودکار، فلاکس، ما براشون چاپ و حکاکی میکنیم و پک رو تحویل میدیم.” اما چیزی که بیشتر نگرانش کرده، چکهای برگشتی و مشکلات نقدینگی است. “سال بعد، راحت سی درصد اصناف اینجا جمع میکنن و میرن، کشش بازار دیگه نیست.”

در ادامهی مسیرم، به سراغ خانم کاوسی از خانه دیجیتال آسمان رفتم. او هم تأیید کرد که وضعیت بازار چندان جالب نیست. “سفارشات کوچک و خُرد شدهاند”، این اولین نکتهای بود که به آن اشاره کرد. “کسایی که پارسال پنج تا ده هزار تا سفارش میدادن، الان به هزارتا یا پونصدتا راضی شدن.” با این حال، گفت که هنوز سفارشاتی دارند، هرچند حجم کار بهشدت کم شده است. از او دربارهی دستگاه چاپ دیجیتال ریکو که در یک سمت کارگاه پیدا بود، پرسیدم که با افتخار گفت: “هر چیزی که بخواید ساپورت میکنه، شش رنگ داره، چهار رنگ باضافه سفید و طلایی یا نقرهای.” این دستگاه برای چاپ تقویم، لیبل، جعبه و حتی مجلهی رنگی استفاده میشود. اما الان سفارش کم شده.
گفتنی است که این شعبه دوم خانه دیجیتال آسمان است و واحد اصلی در طبقه پایین به مدیریت پدر ایشان رضا کاوسی سالهاست که در این رشته فعالیت دارد.
او به “اهمیت بازاریابی آنلاین” هم اشاره کرد: “ما پیج اینستاگرام داریم، مشتریهای غیرحضوری بیشتر آنلاین شاپها هستن که لیبل و جعبه میخوان.” اما تأکید کرد که این هم به تنهایی کافی نیست. او معتقد است که با وجود کاهش سفارشات، هنوز تقاضا برای چاپ دیجیتال و خدماتی مثل حکاکی لیزری روی هدایا وجود دارد، ولی دیگر مثل قبل، شبکاری و فشار کاری سنگین ندارند.

آخرین ایستگاهم، ملاقات با اسماعیل قنبری در فروشگاه بهار بود که در زمینهی فروش نوار طلاکوب فعالیت میکند. وقتی از او دربارهی وضعیت بازار پرسیدم، با صراحت گفت: “افتضاحه، نه فقط صنف ما، کل مملکت.” کاهش تقاضا برای نوارهای طلاکوب، چیزی بود که او را حسابی کلافه کرده بود. “یه نوار هست که فقط من تو ایران دارم، برای دستگاههای دیجیتال، ولی سه روزه که یه زنگ نمیزنن که سفارش بدن.” و اضافه کرد: “مالیات هم چند وقت دیگه میاد سراغمون، هرچی دلش بخواد مالیات تعیین میکنه. مغازه بغلی ما را چاپخونه حساب کردن و صد و بیست میلیون مالیات براش بریدن. آخه مغازه ۷ متری چاپخونه میشه؟!” او از مشکلات واردات هم گلایه داشت: “از آلمان دیگه نمیشه جنس آورد، بیشتر چینیاند، هزینههای گمرک و قیمتها هم که وحشتناکه.” سپس مثالی زد از یک رول نوار طلاکوب که قبلاً یک و پونصد بوده و حالا شش و نیم میلیون تومان قیمت دارد. “مشتری وحشت میکنه وقتی قیمت رو میشنوه.”
اسماعیل معتقد است که اقتصاد کلان کشور روی همهچیز تأثیر گذاشته. “موز رو دیروز صد و پنجاه و هشت تومن قیمت دادن، امروز صد و نود تومن، جنس ما هم همینطوره.” او پیشبینی تلخی داشت: “سال بعد فاجعهست، خیلیها پوستشون کنده میشه.” با این حال، شانس آورده که مغازهاش اجارهای نیست وگرنه نمیدانست چطور از پس هزینهها بربیاید. از او پرسیدم مشتریهایش چه کسانیاند؟ گفت: “چاپخونهها، صحافیها، دفاتر تبلیغاتی، حتی کار لباس و پتینهکاری، ولی الان همه خوابیدن.”
هنوز امیدی هست
حالا که از پاساژ بیرون میآیم و یادداشتهایم را مرور میکنم، تصویری روشنتر از بازار هدایای تبلیغاتی و اقلام چاپی پیش رویم است. اینجا، در شقایق، همهچیز گواه یک حقیقت تلخ است: بازار شب عید امسال رونق سالهای قبل را ندارد. نوسانات ارزی، افزایش هزینههای تولید، کاهش قدرت خرید و تغییر الگوی مصرف، دست به دست هم دادهاند تا کسبه را در تنگنا قرار دهند. با این حال، هنوز امیدی هست. تقاضا برای هدایای کوچک و کاربردی مثل جاسوییچی، خودکار و ستهای اقتصادی، یا خدماتی مثل چاپ لیزری و دیجیتال، نشان میدهد که بازار کاملاً از نفس نیفتاده. کسبه با تنوعبخشی به خدمات، استفاده از اینستاگرام و مدیریت هزینهها، سعی دارند خودشان را با این شرایط وفق دهند.
این گزارش، روایتی است از یک روز سرد اسفندماه در ساختمان شقایق، جایی که صدای دستگاهها کمتر به گوش میرسد، اما قلب صنعت چاپ هنوز میتپد. شاید آیندهی این بازار نامعلوم باشد، اما تلاش و پشتکار کسبهاش، داستانی است که ارزش گفتن دارد. امیدوارم این کلمات در صفحات “صنعت چاپ” به گوش آنهایی برسد که میتوانند گامی به یاری این صنعت بردارند و جانی تازه به آن ببخشند.