حتی اگر پیش از «صنعت چاپ» دیگرانی بوده باشند، صنعت چاپ خط اول است. نقطه، سرخطهای فراوانی با اول «دفتر بنام ایزد دانا» آغازهای شکوهمندی داشتند که با «حکایت همچنان باقی ست» به پایان دفتر خود رسیدهاند و تمام؛ اما «صنعت چاپ» با پایمردیهای استاد فاضل جناب تفرشی به راه و کار خود ادامه داده است.
چنانکه افتد و دانی، امیدها و آرزوهای فراوانی بر اهالی مطبوعات تخصصی (یا دستکم اختصاصی) این کشور گذشته و دیگر نیامده است. امیدهایی که میتوانست باشد و دانههای فراوانی را بپروراند تا جوانههای سترگی ببالند و قد بکشند و شیرینی ثمرۀ آن نصیب و قسمت کسان بسیاری باشد، نیست و نشد.
اهالی صنعت چاپ را به دلالت هنری که به این صنعت منتسب است، با صفات بسیاری یادکردهاند. هنرمند، عاشق، فداکار، زحمتکش، توانا، بخشنده، مهرپرور و … که گویندگان پشت تریبونها و نویسندگان و روزنامهنگاران بر حَسَبِ نسبت و نَسَبی که با صنعت چاپ تمهید کردهاند، بکار بستهاند. مجلۀ فخیمۀ «صنعت چاپ» که فخامت و جوهرِ خویش را مدیون گوهر وجود نازنینی چون جناب تفرشی و دیگر دستاندرکاران اوراق خویش بوده و هست، متصف به همین صفات است. هنرمند، عاشق، فداکار، زحمتکش، توانا، بخشنده، مهرپرور و… و این مهمترین کاربست «مجلۀصنعت چاپ» با صنعت چاپ کوی و برزن است. چراکه بدون این نشریۀ گرانمایه، ایبسا صنعت چاپ چنین ید و بیضایی نمییافت و نمییافت.
خط اول راه نمای سرخطهای دیگری شد و سرنخهایی به دست جماعت داد تا گاهی با کاهی نویسی در حاشیه، به متن برسند و رسیدند. «مجلۀ صنعت چاپ دایگی مطبوعات دیگر این صنعت را به عهده گرفت و ایبسا در حق آنها مادریها و بزرگیها کرد و پروراند و بزرگ کرد، اما رها نکرد.
سیاستگذاران اما نتوانستند از نقش ترویجی برجستۀ آن درس بگیرند. مطبوعات عمومی در سرلوحۀ فعالیت نیمبند آنها ماند. و این ماندن آنقدر ادامه یافت که مطبوعات عمومی یا به تبعید دچار شدند یا منقرض گردیدند. کورسوی چراغی که هنوز از آن مانده است برخلاف ماهیت اغلب آنها که باید عمومی باشند و نیستند، در افتوخیز ماندن و رفتن، رو به تاریکی ست. یا بلندگوی سیاست مزورند و بس.
نه رادیو در ایران نقش ترویجی به خود گرفت نه تلویزیون. دانشگاه هم نتوانست پا را فراتر از نردهها و دیوارهای دور خودش بگذارد، این چنین شد که صدا و روش مجلۀ صنعت چاپ جز در چند جریدۀ همسانش، شنیده نشد و کشور از گسترش نشریات تخصصی و ترویجی در دیگر رستهها و رشتهها محروم ماند که ماند.
ترویج، مهمترین نقش رسانهای یک رسانه تخصصی است که میتوانست و شاید هنوز هم بتواند، انواع صنایع دیگر را به رونق برساند. گردوغبار از روی آنها بزداید و جلا بخش چیزی باشد که هست، و آفرینشگر چیزی باشد که نیست.
کاری که مجلۀ صنعت چاپ برای رشد و تعالی صنعت چاپ کوی و برزن و مطبوعات تخصصی کرد، این بود که الگو و الگوریتم درستی را به نمایش گذاشت. اما وزارتخانههای مربوطه که حالا دیگر از وزارتشان تهی شدهاند و تنها خانهای از آنها در باد و بوران ناکارآمدی، ناتوانی، و مسیرهای ناسنجیده و غلط مانده و دچار کهنگی و فرسودگی شده است، قادر به فهم این مضمون نبودند و نیستند. البته که در خانه کسی نبود، وگرنه این فریاد بلند باید بگوش کسی میرسید که نرسید.
صنعت چاپ کوی و برزن هم، چندانکه شایسته و بایسته بود و هست، با مجلۀ خودش مهربان بود اما اکنون چنانکه افتد و دانیست.
اکنون چهلوچهار سال، از عقلمندی و کلمات آغازین این جریدۀ شریف میگذرد. گردشها و نقطه سرخطهای فراوانی را با سینگالسنجی نیاز کشور، به خود دیده است. همراهی و گاهی پیشگامی، در طرح موضوعات اساسی کشور در نسبت با صنعت چاپ، هوشیاری و درایت گردانندگانش را به نمایش گذاشته است. اگر نمایهای ازآنچه در مجلۀ صنعت چاپ تا اکنون در دسترس بود، نشان میداد تا چه اندازه، از درون و برون این صنعت در اوراق این صحیفه تراویده و چون چراغی بر تاریکیها، روشنایی گرفته و نور تابانده است.
چهلوچهار سال، بیش (از اندازه عمر دو سرباز)، برای وطن، پاس مهربانی داده و شببیداریها کشیده، و هنوز هم همچنان مقتدر و استوار در این میدان مجاهده میکند.
شاید خوانندۀ گرامی این سطور شکسته، بر این باور باشد که خب، وظیفه جریده همین است! البته که هست. پرسش اینجاست، که وظیفۀ دیگران کجاست؟ بگذریم که مباد بر دامن تملق بغلتیم که نه جناب تفرشی نیازی به آن دارد، نه مجلۀ «صنعت چاپ» و نه راقم این غلط -غلوط اضافه. پس راه روشن است، و اگر نقدی وارد باشد، بر حاشیه است نه بر مجلۀ «صنعت چاپ» که بهقدر توان کوشا و بهقدر وسع پویاست. بماناد.




