آموزش عکاسی به سادهترین زبان

عکسهای خوبی در تعطیلات بگیرید

عضو هیات موسس انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران، روزنامه نگار، طراح گرافیک، عکاس و نویسنده کتاب های درسی در زمینه هنر و نرمافزارهای دیجیتال است او تا کنون بیش از ۳۰ عنوان کتاب درسی نوشته و سابقه تدریس در دانشگاههای کشور را دارد.
تعطیلات عید یا تعطیلات کرونایی در طبیعت و سفر یا مثل امسال در خانه هم که باشید، سوژههای فراوانی برای عکاسی در برابر شماست. همه هم که موبایل دارید و در شبکههای اجتماعی از بازی بچهها تا تمیز کردن خانه و پختن نان و سفره غذا و دکوراسیون و غیره و غیره برای یکدیگر عکس میفرستید. بیایید از این فرصت برای گرفتن عکسهای خوب و هنری استفاده کنید. عکاسی از این نوع قدری نیاز به آموزش دارد. بفرمایید، این هم آموزش عکاسی، البته نه تکنیکهای کار با دوربین بلکه، آشنایی با نگاه عکاسانه و کشف در جایی که انتظار نمیرود.

همهی عکسهای خوب را میتوان ذیل دو دسته جای داد:
۱- عکسهایی که از موضوعی متفاوت گرفته شدهاند
۲- عکسهایی که با نگاهی متفاوت گرفته شدهاند
گفتیم که یافتن موضوعات متفاوت برای عکاسی، چندان ساده نیست، برای همین باید تلاش اصلی را روی گرفتن عکسهایی بگذاریم که با نگاهی متفاوت عکاسی شدهاند. قصد این مقاله نیز آموزش همین موضوع است که یاد بگیریم چگونه نگاهی متفاوت به آنچه هر روز میبینیم داشته باشیم.
به یاد داشته باشیم که اگر قرار است عکسهایی بگیریم که دیگران ببینند و خوششان بیاید، بهتر است که این عکسها «عکس خاطره» نباشند یا در یک جملهی کلی «بهتر است عکس خاطره نگیریم»، چرا که خاطرات ما فقط و فقط خاطرات خود ما هستند و دیگران در این خاطرات شریک نیستند.
توجه کنیم که «یک عکس خاطره» به آن دلیل برای ما مهم است که وقتی به آن نگاه میکنیم، ماجراهایی به یادمان میآید که به احتمال زیاد در خود عکس دیده نمیشوند، بلکه تماشای آن عکس ما را به یاد آن خاطرات میاندازد. مثل اینکه«پارسال با هم دسته جمعی رفته بودیم زیارت»، یا اینکه با رفقا رفته بودیم لب دریا و خیلی به ما خوش گذشت. ولی به احتمال زیاد این «خوش گذشت» را کسی در عکس نمیبیند، فقط آنهایی که در عکس هستند، ممکن است با دیدن آن، یاد خاطرات خوش آن سفر بیفتند.

چهوقت یک عکس خاطره مهم میشود؟
عکس شماره ۱ از آن نوع عکسهایی است که همهی ما داریم. عکسهایی از سفرها، مهمانیهای خانوادگی، جشن تولدها و دورهمیها. بیشتر عکسهایی که تولید میشوند از همین جنس است.
عکسی میگیریم تا خاطراتمان زنده بماند. این نوع از عکسها هیچوقت برای هیچ کس جز آنهایی که درون کادر عکس هستند یا نزدیکانشان اهمیت نخواهد داشت، مگر اینکه یک یا چند نفر از آنهایی که در عکس هستند، یا افرادی سرشناس باشند و یا روزی برای جماعتی، مهم شوند. در این صورت است که چنین عکسی اهمیت پیدا میکند. عکس یادگاری استاد شجریان، لطفی و علیزاده، یک عکس خاطره است که به واسطهی حضور افرادی صاحب نام، برای دیگران هم اهمیت مییابد.
به همین دلیل با آنکه «عکس خاطره» است، احتمالا تماشای آن برای کسانی که در عکس نیستند، اهمیتی بیشتر دارد تا تماشای عکس توسط حاضرین در خود عکس و آنقدر که دیگران به دیدن این عکس علاقه دارند، شاید خود حاضرین در عکس به این اندازه برایشان اهمیت نداشته باشد.

چگونه نگاه کنیم؟
ميگويند عکاسی ثبت آن چيزي است که ميبينيم، اما يک عکاس حرفهای از موضوعي که همه ميبينند، طوری عکاسی ميکند که گويي آن موضوع جای دیگری بوده و نه در جلوی چشم تمام آنهایی که در کنار عکاس بودهاند. انگار عکاس جایی بوده و بيننده عادی جای ديگر. مگر عکاس چه ميبيند که يک فرد عادی نميبيند؟ اين تفاوت ناشي از چيست؟ آنچه در اینجا به شما ارائه میدهیم، تلاشي است برای پاسخ به اين سوال.
اما قبل از شروع بحث به ياد داشته باشيد که اين عکاس است که عکس ميگيرد و نه دوربين عکاسی. دوربين عکاسی فقط وظيفهی ثبت تصوير را دارد و یک دوربین بهتر، تنها ميتواند ثبت بهتری انجام دهد، ولي نميتواند از يک فرد معمولی يک عکاس بسازد.
میبینید یا نگاه میکنید؟
ديدن، يک اتفاق فيزيکي است. نور به شيء ميتابد، بازتاب آن به چشم ميرسد، از عدسي چشم ميگذرد و تصوير معکوس آن روي شبکيه، نقش ميبندد، سيستم عصبي اين تصوير را به مغز ميرساند و مغز آن را شناسايي ميکند. اما نگاه کردن يک فرآيند مفهومي است و با تحليل و معنايابي همراه است. وقتي يک آجر را ميبينيم (عکس شماره ۱)، اگر قبلاً با اين شيء آشنا باشيم، به سرعت آنرا شناسايي ميکنيم و فرآيند ديدن به اتمام ميرسد، اما فرآيند نگاه کردن تازه از اين مرحله آغاز ميشود.
بيننده با ديدن آجر، کارکردهاي آن را در ذهن مرور ميکند؛ اينکه با آجر خانه ميسازند، يا حتي با آن گردو ميشکنند، يا با آجر بر سر کسي ميکوبند! شکل مکعبي آن را مرور ميکنند و بسيار مفاهيم ديگر. براي يک هنرمند اما اين اتفاق بسيار فراتر هم ميرود تا جايي که حتي ممکن است توسط او مفاهيمي جديد برای آجر ساخته شود. گويی از خود ميپرسد«وقتی به آجر نگاه ميکنيم به چه چيزی نگاه ميکنيم»؟ از اين مرحله تفاوت بين هنرمند با يک فرد عادی آغاز ميشود، طوريکه بسيار ميشنويم«بين نگاه يک هنرمند با نگاه مردم عادي فرق هست».
مثلا اگر آجر را به جای چکش برای کوبیدن بر گردو و شکستن آن استفاده کنیم، این دیگر فقط آجر نیست، یک چکش است، یا اگر آن را جلو در اتاق بگذاریم که در بسته نشود، برای آجر، کارکرد ترمز در قائل شدهایم. اینها همه یعنی ما با دیدن یک چیز، میتوانیم از مرحله دیدن گذر کنیم و به مرحلهای بالاتر برویم. درست مانند بازیهای کامپیوتری که از مرحلهای به مرحلهی دیگر میرویم. اما آن کس که در مرحلهی دیدن درجا بزند، انگار «گیم اوور» شده است.
تفاوت ديدن و نگاه کردن
هنرمند در نگاه به يک موضوع خاص، الزاماً همان چيزي را نميبيند که مردم عادي ميبينند. براي مردم عادي هر چيز همان تعريفي را دارد که از قبل آموختهاند، در حالي که هنرمند در هر چيز به دنبال يافتن معنا و مفهومي جديد است. حتما این را شنیدهاید که شاعر گفته:
تا تو نگاه میکنی، کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است
چرا شاعر نگفته «تا تو میبینی، کار من آه کردن است»؟ تصور کنید که مثلا طرف مربوطه یک سیب را میدیده یا به یک سیب نگاه میکرده است. فرق این دو در چیست؟ آیا برای شما وقتی یک سیب را میبینید با وقتی به سیب نگاه میکنید، تفاوتی وجود دارد؟ برای یک آدم معمولی، سیب فقط یک میوه است و حداکثر، آن چیزی که در مورد سیب فکر میکند این است که «این سیب کیلویی چند»؟ اما برای یک شاعر، سیب یکدنیا معنا است، از بهشت و حوا و رانده شدن و هبوط، تا عشق و سلامتی و حتی گناه. این شعر را بخوانید:
تو را از سرخی سیب غزلهایم گریزی نیست
تو هم مانند آدم زود اغوا میشوی گاهی
برای اولین تمرینِ نگاه کردن و درک آنکه نگاه کردن چه تفاوتی با دیدن دارد، یک سیب و یک پرتقال را جلوی خود بگذارید و به آنها نگاه کنید. دیدن در اینجا این است که شما میتوانید فرق بین این دو میوه را تشخیص دهید و بگوئید این سیب است و این یکی پرتقال و با این تشخیص، فرآیند دیدن تمام میشود. یعنی همین که سیب و پرتقال را از هم تشخیص دهید و سیب را جای پرتقال و پرتقال را جای سیب نگیرید، وظیفهی دیدن به پایان میرسد. شما این دو میوه را از هم تشخیص دادهاید و تمام.
معانی، همان نگاه است
اما اگر برای سیب و پرتقال شروع به ساختن معنا بکنید، دیگر از مرحلهی دیدن گذشته و وارد دنیای نگاه کردن شدهاید. برای تمام موجودات زنده، وظیفه و کارکرد چشم، دیدن است ولی انسانها از چشم، علاوه بر دیدن، عمل نگاه کردن را هم استخراج میکنند و این مهمترین تفاوت عملکرد چشم، بین انسانها و حیوانات است.
حیوانات وقتی سیب یا هر میوهی دیگری را میبینند، فقط میوه و نوع میوه را بر حسب تجربیات گذشته تشخیص میدهند و نه بیشتر، اما انسانها علاوه بر آنکه میوه را میبینند و نوع میوه را بر حسب آموختهها و تجربهی گذشتهی خود تشخیص میدهند، برای آن معنا هم میسازند. مثلا وقتی در این ضربالمثل میگوئیم «سیب سرخ برای دست چلاق خوب است»، داریم معنایی را به سیب میدهیم که ورای میوه بودنش است، یا اگر سیب سرخ را به معنای سلامتی بگیریم، معنایی به سیب دادهایم که باز هم ورای میوه بودن آن است.
این معانی، همه دلالت بر نوع نگاه ما دارد و نه به دیدن ما. حالا یک ورق کاغذ جلوی خود بگذارید و معانی مختلفی که برای سیب به ذهنتان میرسد روی آن بنویسید. این معانی همان نگاهی است که شما به سیب دارید.
نگاه در کارهای پیکاسو (طراحی کردن با نگاه یا ویژوآل دیزاین)
تصوير «مجسمهي سر گاو» اثر پابلو پيکاسو (تصویر شماره ۲) نمونهاي از تفاوت نگاه هنرمند به موضوعات اطرافش، با دیدن موضوع از طرف يک فرد عادي است. موضوعاتي که مردم عادي نيز آنرا ميبينند، ولي آنچه هنرمند نگاه کرده، در ذهنشان شکل نمیگیرد.
برای این مجسمهی اثر پیکاسو، داستانی نقل میکنند که شنیدنش بد نیست. میگویند پیکاسو از ديدن يک دوچرخهی کهنه در ميان زبالهها، به درک بصری متفاوتی از مردمي که همان دوچرخه را ديدند، ميرسد و این یعنی پیکاسو علاوه بر دیدن (درک اینکه این یک دوچرخهی کهنه است) انگار پیکرهی گاوی را هم که در آن پنهان شده، تشخیص میدهد.
در نگاه پیکاسو انگار، دوچرخه پيکرهی يک گاو را در خود پنهان کرده، در حالي که مردم آن را فقط يک دوچرخهی کهنه ميديدند. وقتی پیکاسو، زین و دستهی دوچرخه را از بدنهی آن جدا میکند و آنها را به هم جوش میدهد تا گاو پنهان شده در بدنهی دوچرخه را بیرون بکشد، نگاه خود به دوچرخه را به ما نشان داده است. کاري که پيکاسو با نگاه کردن انجام داده، «طراحي بصری» يک گاو در بدنهی فرسودهی دوچرخه است.
پيکاسو ابتدا با نگاه خود اين گاو را در دوچرخه ديده و بعد آنرا در کارگاه خود به گونهای ساخته، تا ديگران هم گاو را ببينند. وقتي پيکاسو با نگاه خود، گاو پنهان شده در دوچرخه را تشخیص میدهد، «ويژوآل ديزاين» انجام داده است. ويژوآل ديزاين به معنای طراحی کردن با نگاه.
چگونه، نگاهمان را به دیگران نشان دهیم؟
تا حالا به ابرها خیره شدهاید؟ چندبار اتفاق افتاده که یک تکه ابر را به شکل یک اسب یا خرگوش یا موجود و یا شیء دیگری ببینید؟ احتمالا این تجربه برای بیشتر ما اتفاق افتاده است. اینکه به آسمان خیره شویم و لکه ابری را مانند یک حیوان ببینیم، اتفاق نادری نیست، مشکل وقتی رخ میدهد که به دیگران میگوئیم «آن تکه ابر را ببین؛ شبیه یک اسب است»!
اما بسیار پیش میآید که مخاطب هر چه نگاه میکند، آن اسبی را که ما در آسمان و در آن لکه ابر دیدهایم، نمیبیند. برعکس هم اتفاق افتاده است، مثلاً پیش آمده که دیگری هم یک تکه ابر را به شکلی دیده و هر چه به ما میگوید آن خرگوش را در آسمان ببین یا ببین که آن ابر شبیه یک اسب است، ما هر چقدر هم که زور میزنیم، آن اسب یا الاغ یا هر جانور دیگری را که او دیده است، در آن لکه ابر نمیبینیم.
تجربهی نگاه کردن
اینجا برای آن کسی که ابر را به شکل حیوان یا شیء دیده، یک «تجربهی نگاه کردن» رخ داده است، اما مشکل آنجا است که ابر دیدن ما را، نمیتواند به تجربهی نگاه کردن تبدیل کند و این تجربه برای او کاملا شخصی میماند و ما همچنان فقط ابر میبینیم.
حال فرض کنید که او عکسی از این لکه ابر بگیرد و کادر عکس را طوری تنظیم کند که باقی ابرهای مزاحم، که جلوی دیده شدن درست و دقیق آن حیوان را گرفتهاند، در کادر عکس نباشند، و آن وقت دیگران هم که به عکس نگاه میکنند، آن لکه ابر را به همان شکلی که او میگوید، ببینند. آن زمان است که تجربه ی نگاه او، برای ما هم میسر میشود.
تصویر شماره ۳ را احتمالا بعضی به شکل یک خانم در حال رقص که دامن بلندی به پا دارد و دستهایش را به دو طرف باز کرده ببینند. این یک تجربهی نگاه کردن است که طوری عکاسی شده، که ما هم بتوانیم نگاه و مقصود عکاس را دریابیم.
آموزش ویژوآل دیزاین (نگاه کردن را تمرین کنیم)
حال اگر این تمرین را انجام دهیم و سعی کنیم با نگاه به پیرامونمان، اشکالی را بیابیم که بتوان جوری از آنها عکس گرفت که دیگران هم همان نگاه ما را تشخیص دهند، آموزش نگاه کردن را تمرین کردهایم و «ویژوآل دیزاین» انجام دادهایم.
عکس شماره ۴
به عکس شماره ۴ توجه کنید. چه میبینید؟ احتمالا صورت یک حیوان (شاید گاو یا خوک) را در این عکس تشخیص میدهید. عکاس آن را در کجا یافته و با نگاه کردن به چه چیزی این صورت را پیدا کرده است؟
آیا میتوانید بگوئید عکاس به چه چیزی نگاه میکرده که این صورت را در آن کشف کرده است؟ به تجربهی پیکاسو و دیدن گاو در دوچرخه کهنه برگردید. پیکاسو هم گاو را در پیکرهی دوچرخه دید. اینجا هم نگاه جستجوگر عکاس، صورت یک حیوان را در جایی که انتظارش را نداریم یافته است. اگر جواب را نمیدانید، عکسهای بعدی را ببینید تا متوجه شوید که عکاس این گاو را از کجا پیدا کرده است.
آیا با دیدن عکس شماره ۵ متوجه شدید عکاس این صورت را در کجا یافته؟ اگر هنوز به جواب سوال دست نیافته اید، عکس شماره ۶ را ببینید.

حالا چطور؟ جواب را یافتید؟ این گاو کجا پنهان شده است؟ اگر هنوز به جواب نرسیدید، عکس شماره ۶ را ببینید.
معما چو حل گشت، آسان شود. شک ندارم که بسیاری از شما چنین تجربیاتی داشتهاید که شکل یک چیزی را در جایی ببینید که اصلا ربطی بین موضوع و آن شکل وجود نداشته است.
منظورم دیدن یک گل در نقوش قالی نیست. در آن نقوش، بافندهی فرش، قصدش پدید آوردن همان طرحی است که شما تشخیص میدهید. منظورم مثلا دیدن پیکرهی یک انسان در بین لکههای خیس باران بر یک دیوار است که شما از بین بسیاری لکهی روی دیوار، آن را تشخیص میدهید.
همانطور که مرحله به مرحله پیش رفتیم، معلوم شد که نگاه جستجوگر عکاس، این گاو را در سطل زبالهی شهری، که بر سر هر کوچه قرار دارد، یافته است. موضوع همین است.
از چه چیز عکس بگیریم؟
جواب این سوال بسیار ساده است. برای عکاس، «هر چیزی میتواند سوژهای برای عکاسی باشد». بسیاری از ما گمان میکنیم که برای عکاسی باید سفرهای دور و دراز کرد و به مناطق زیبا و خوش منظره رفت تا بتوان عکسهای خوب گرفت. برای همین هزینهی گزافی میکنیم و به سفر میرویم و در بازگشت، از بین آن همه عکس که گرفتهایم، یک عکس به درد بخور که دیگران با خودشان بگویند «کاش من این عکس را گرفتهایم»، پیدا نمیشود. البته شاید بعضی بگویند کاش من هم به چنین سفری بروم، ولی اینکه بگویند «کاش من این عکس را گرفته بودم».
آموزش بدون تمرین ممکن نیست
هیچ چیزی ساده به دست نمیآید. اگر میخواهید عکاس شوید و عکسهایی بگیرید که دیگران از تماشای آن لذت ببرند، ابتدا باید نگاه کردن را یاد بگیرید. یک نگاه جستجوگر که در همان چیزهایی که دیگران میبینند، چیز دیگری پیدا کند.
به عکسهای شماره ۷ و ۸ توجه کنید و ببینید که عکاس ما چهرهی متعجبی را که در عکس شماره ۷ مشاهده میکنید، در کجا یافته است.
همانطور که متوجه شدید، عکاس آن بخشی را که مورد نظرش بوده است، در کادر عکس گنجانده و مابقی بخشهای لاستیک و قالپاق اتومبیل را از کادر حذف کرده است، همانطور که در عکس شماره ۸ میبینید، اگر عکاس در عکس شماره ۷، کادر را به همان چیزی که منظورش بوه، محدود نمیکرد، دیگران نمیتوانستند صورتی را که او پیدا کرده بود این حیرت و تعجب موجود در تصویر را ببینند.
درست مثل کاری که پیکاسو کرده و در مجسمهی کلهی گاو، فقط زین و دستهی دوچرخه را کنار هم گذاشته تا دیگران آن گاو مورد نظر را ببینند. پس یادتان باشد که در تمرین خود برای «آموزش نگاه»، شما هم باید در اشیاء اطراف خود دقت کنید و چیزهایی را بیابید و جوری از آنها عکاسی کنید که دیگران هم همان سوژهای را که شما میخواهید، در عکسی ببینند.
وقتی عکس را گرفتید، لازم نیست سوژهای را که با نگاه به آن، کشفتان را معلوم میکند، به دیگران نشان دهید، چون موضوع فقط کشف شما است و اینکه کجا این کشف را انجام دادهاید، فرع بر ماجرا است.
کارهای دانشجویان این درس را ببینید
تصاويری که در ادامه ميبينيد(عکسهای شماره ۱۳ تا ۱۶) تلاش دانشجویان من برای تمرین عکاسی بر اساس «ويژوآل ديزاين» يا همان طراحی با نگاه است. در همهی اين آثار، دانشجويان سعی کردهاند به آنچه هر روز در اطرافشان ميبينند، جور ديگری نگاه کنند و تصوير را طوری ثبت کنند که بيننده نيز، همان چيزی را ببيند که آنها ديدهاند. اين تصاوير کوششی است براي ديدن جهان اطرافمان متفاوت از تعاريفي که از قبل آموختهايم. با اين تمرين سعي ميکنيم آنچه را کشف ميکنيم، طوری ثبت کنيم که ديگران هم، همان چيزي را ببينند که ما ديدهايم.
چگونه تمرین کنیم؟
برای آنکه نگاه کردن را یاد بگیرید، در قدم اول، در اشیای اطراف خود دقت و جستجو کنید. هر چیزی میتواند زمینهی کشف یک موضوع جدید باشد. تا حالا شده که با یک کودک که از تاریکی میترسد گفت و گو کنید؟ وقتی از او بپرسید که چه چیز در تاریکی است که تو رو میترساند؟ احتمالا خواهد گفت که اشیاء دور و برش در تاریکی جان میگیرند و حرکت میکنند.
این تخیل او که اجسام را در تاریکی به شکل موجوداتی جاندار تصور میکند که به حرکت در میآیند، کلید مشکل شما است. شما هم مثل او به اشیاء نگاه کنید. آن وقت است که ماشین لباسشویی، شیر دستشویی و هر چیزی که در خانه و خیابان میبینید برای شما سوژهای برای نگاه کردن و عکاسی است.
حال که در محیط اطراف خود جستجو میکنید، حداقل ۱۰ عکس بگیرید که شکل پنهان شده در آن، با عکسی که گرفتهاید آشکار بشود. بعد، از عکسهایی که گرفتهاید پرینت بگیرید (لازم نیست پرینت رنگی باشد. پرینت سیاه و سفید با کیفیت خوب هم کافی است). حالا این عکسها را به دیگران نشان دهید و از آنها بپرسید در عکسهای شما چه میبینند.
یادتان باشد که به هیچ وجه هیچ توضیحی در مورد اینکه در عکستان چه هست و شما خواستهاید تا دیگران چه چیز را ببینند، ندهید. اگر آنها همان چیزی را که شما قصد داشتید در عکس دیده شود، دیدند، آن عکس موفق بوده و اگر آن را ندیدند، آن عکس ناموفق بوده و آن را به سطل آشغال بیندازید. آنقدر این کار را تکرار کنید که حداقل ۳۰ عکس داشته باشید که دیگران همان چیزی را که شما با نگاهتان کشف کردهاید، ببینند.