
آموزش به كليه مساعي و كوششهايي گفته ميشود كه جهت ارتقاء سطح دانش و آگاهي، مهارتهاي فني و حرفهاي و شغلي و همچنين ايجاد رفتار مطلوب در كاركنان يك سازمان جهت آماده كردن آنان براي انجام وظايف و مسئوليتهاي شغلي صورت ميگيرد.
به عبارتي جامعتر، آموزش را ميتوان هر گونه فعاليت يا تدبير از پيش طرحريزي شدهاي که هدف آن آسان کردن يادگيري در يادگيرندگان است تعريف كرد، به اين معنا كه راههاي يادگيري را كوتاهتر و آسانتر کنيم تا شاگرد و معلم در پيچ و تاب راههاي دشوار آموزش قرار نگيرند، تا شايد بتوانند با كمترين هزينه و با بهترين كيفيت به مقصد كه همان يادگيري تمام مولفهها و سيلابسهاي تعريف شده آموزشي است برسند.
حضور در كلاس درس، گذراندن واحدهاي درسي تئوريك، امتحان پايان دوره، ارزشيابي، كسب نمره و در نهايت فارغالتحصيلي، از مهمترين مولفههاي آموزش دانش محور است، كه همين عناصر محل تمايز با ساير انواع آموزش را آشكار ميسازد.
شغلها و حرفههايي كه در آنها تجربه و مهارت بن مايه اصلي است، روش يادگيري در آنها به صورت استاد و شاگردي به معناي انتقال تجربيات، مفيدتر خواهد بود تا اينكه فرد براي فراگيري تعاليم مد نظر آن شغل گام در دنياي بزرگي به نام كلاس، دانشگاه و مراكز آموزشي بگذارد.
در برخي از محيطهاي کار، مثل مجتمعهاي چاپي كوچك و بزرگ، مهارت معناي وسيعتري دارد که فقط از طريق آموزش رسمي کسب نميشود، بلکه با هر نوع کارآموزي ساختارمند، يادگيري غيررسمي و حتي خود آموزي ميتوان به آن دست يافت.
كارگر شاغل در چاپخانه به مهارتآموزي و كسب تجربيات فني بيشتر نيازمند است تا يادگيري مفاهيم و اصطلاحات سخت و مشكل كه شايد هيچ وقت به صورت كاربردي پاسخ كامل و جامع به نيازهايش در مواجهه با مشكلات پيشرو را ندهد.
با نگاهي به فقر امكانات و وسايل كارگاهي مراكز آموزشي درمييابيم كه مهارتهايي از جمله آشنايي با نحوه كاركرد دستگاهها، عيبيابي، نگهداري و تعميرات آنها و آموزش ساير مهارتهاي فني در جايي به نام كلاس درس نميتواند محقق شود.
اما در خصوص ساير مهارتهاي فردي شامل: انگيزش و روانشناسي کار، توانمندي در يادگيري و حل مسأله، ظرفيت برقراري ارتباط مؤثر با همکاران و مشتريان و توانايي تجزيه و تحليل اتفاقات رخ داده، موضوع متفاوت به نظر نميرسد، درباره همه موضوعات نامبرده شده حضور در مركز آموزشي و تحت آموزش قرارگرفتن درباره هر كدام از عناوين ياد شده اجتنابناپذير است. در اين بُعد از موضوعات انتقال تجربيات و مهارتها خيلي نميتواند راهگشا و مثمر ثمر قرار گيرد. تقويت آموزش تئوريك نيز در قسمتي به نام پيش از چاپ كاملا لازم به نظر ميرسد، سواد به كارگيري نرمافزار و دانش كافي درباره آنچه كه در قسمت پاياني چاپ روي خواهد داد، بيگمان اجتنابناپذير خواهد بود.
اگر مهارت محوري در صنعت چاپ را اولويت آموزش قرار دهيم، انتقال مفاهيم با سرعت و كيفيت بيشتر و بهتري منتقل خواهد شد، فرد تحت آموزش با كاهش صرف زمان و هزينه كمتري به اشتغال در اين صنعت روي خواهد آورد. همينطور با توجه به اينكه آموزشهاي تئوريك در اين صنعت هنوز از منبع آموزشي با كيفيت و غناي لازم برخوردار نيست و تعداد كتب منتشر شده در آن شايد به ۲۰ عنوان هم نرسد، فراگير چگونه و با چه منبع آموزشي در فراگيري مفاهيم اين صنعت قدم بگذارد.
اگر كيفيت محصولات چاپي را كه هميشه يكي از دغدغههاي اصلي صاحبان اين صنعت است به عنوان شاخص بررسي كيفيت آموزش حال حاضر صنعت چاپ در نظر بگيريم، دانش محور بودن آموزش اين صنعت راهي به خطاست كه تجربه سالها خروجي فارغالتحصيلان اين صنعت در مراكز آموزشي مويد اين مطلب است.
وحيد ارونقي




