حرف‌های خودمانی

سفر به بهشت ارزان است

راست گفته‌اند که اردیبهشت، یعنی دری به بهشت. انگار که طبیعت، برای چند روز، جلوه‌ای از بهشت را به نمایش می‌گذارد. زمین همه جا سبز و پرگل و جوی‌ها و رودها، پر و نغمه‌خوان، هوا عطرآگین و هوشرباست. از این فرصت بهشتی استفاده کنیم. سفر به هرجا که دستمان برسد، حتی اگر شده در پارک آن طرف خیابان. کافی است که چشمی بینا و دلی آگاه داشته باشیم و از این همه زیبایی که در هر جا گسترده‌اند، لذت ببریم. به‌ویژه اگر کودک و نوجوان در خانواده باشد، همراهی با آنها در طبیعت کلی حال می‌دهد.
خوشبختانه در کشور چهار فصل ما با این همه تنوع اقلیمی، از کوه و دشت و دره و جنگل و رود و آبشار، هر چه بخواهید در دسترس هست. سفر دور یا نزدیک، بسته به فرصت و وضع جیب، برای اغلب ما امکان‌پذیر است. هنگامی که هدف، نزدیک شدن به طبیعت باشد، لاکچری، لطفی ندارد. معمولاً در مناطق بکر و طبیعت غنی و مکان‌های خلوت، خبری از هتل‌های ستاره‌دار نیست. به‌تازگی در بعضی روستاها خانه‌های بومگردی دائر شده است که بد نیست آنها را تجربه کنیم. حتی سیاه‌چادرهایی در بعضی مناطق عشایری برای پذیرایی از میهمانان مهیا شده که صفای آنها خیلی بیشتر از هتل‌های ۵ ستاره است. بعضی‌ها هم با یک کوله‌پشتی و کیسه‌خواب همه جا سفر می‌کنند و معمولاً شبها در هتل پرستاره می‌خوابند. آسمان شب واقعاً دیدنی است.
می‌بینید که سفر به بهشت طبیعت، چندان گران نیست و هیچ لازم نیست گرفتار قید و بندهای پرواز و رستوران‌ها و هتل‌های چهار و پنج‌ستاره باشید.

شغل ما چی میشه‌؟

خیلی از شغل‌ها دیگر حذف شده‌اند. یا کمتر اثری از آن‌ها می‌بینیم. مثل پنبه‌زنی و لحاف‌دوزی. در حالی که مردم همه‌نوع لحاف و تشک و بالش هم لازم دارند، اما دیگر شرایط و فضا و قیمت تمام‌شده به‌گونه‌ای نیست که کسی برود چند کیلو پنبه بخرد و پنبه‌زن بیاید در حیاط خانه آنها را بزند و بعد لحاف بدوزند.
چرا جای دور می‌رویم، همین حروفچینی سربی خودمان. اصلاً حرفی از آن به میان نمی‌آید. در حالی‌که کار تایپ و حروفچینی صدها برابر بیشتر از گذشته دارد انجام می‌شود. اما بعضی از این تایپیست‌ها نوجوانانی هستند که به سبک خودشان با صفحه موبایل تایپ می‌کنند!
آژانس هواپیمایی و فروش بلیط را در نظر بگیرید. حرفه‌ای در حال انقراض است. مگر این‌که با فعالیت‌های دیگری مثل تورهای داخلی و خارجی چندوقتی دوام بیاورند. چرا؟ چون همۀ این‌ها با حق انتخاب بهترین زمان و قیمت بلیط و حتی با تخفیف‌های ویژه در فروش آنلاین به‌راحتی در دسترس همگان است.
در آینده خیلی شغل‌های دیگر هم از بین می‌روند، مثلاً رانندگی. گرچه این روزها همه به ماشین رو می‌آورند و رانندگی در اسنپ و چیزهای مشابه، شغل اول یا دوم خیلی‌هاست، شاید چند سال دیگر همۀ آنها بیکار شوند. چرا؟ چون ماشین‌های خودران(بی‌راننده) در راهند. یعنی راننده، بی‌راننده.
در چنین دنیایی جای تعجب ندارد که کتاب کاغذی جای خود را به فایل کتاب بدهد و حتی زبانم لال، چاپ هم به‌معنای معمول و امروزی‌اش، کم و کمتر شود- جرأت ندارم بگویم حذف شود – جای شکرش باقی است که بسته‌بندی و کارهای دیگر همچنان به چاپ نیاز دارند. پس صنعت چاپ می‌ماند، مگه نه؟ چرا شک داری؟

نمایشگاه غذا بهتر است یا کتاب؟

خُب معلوم است که نمایشگاه غذا بهتر از نمایشگاه کتاب است. (بچه‌ها گوش نکنند، این را برای بزرگترها می‌گویم و به‌ویژه برای چاپخانه‌دارها). آخه نمایشگاه کتاب بروی که چی بشه؟ که تعدادی ناشر را ببینی که بدتر از چاپخانه‌داران، ابرو در هم بکشند و از گرانی کاغذ و کمبود زینک ناله سر دهند و از کتاب‌هایی که کسی قدر آنها را نمی‌داند، بگویند و تأسف بخورند بر بی‌فرهنگی(!) جامعه و حمایت نکردن دولت و …
این حرفها را که چاپخانه‌داران صد برابر بهتر بلدند ولی هیچ برای آنها نان و آب نمی‌شود. اوایل اردیبهشت نمایشگاه کتاب بود. بعضی چاپخانه‌داران هم به ناشران سر زدند ولی فکر می‌کنید چاپ ده، دوازده عنوان کتاب در سال با تیراژ ۵۰۰ نسخه و ۳۰۰ نسخه، چیزی است که ارزش بازاریابی داشته باشد. به فرض هم که ناشری بخواهد با چاپخانه کار کند. آخرش وقتی خود چاپخانه‌دار هم سبک و سنگین کند، می‌بیند این کارها با ریسوگراف تکثیر شود، بهتر است.
اما آخر ماه بعد، یعنی ۲۸ تا ۳۱ خرداد، بیست و ششمین دورۀ نمایشگاه آگرو فود در تهران برگزار می‌شود؛ نمایشگاه محصولات کشاورزی و غذایی. واقعاً نمایشگاه گرم و پرباری است. هرچه مربوط به صنعت غذا و کشاورزی است آنجا می‌بینید. اما بخش زیادی از محصولات غذایی به زیور بسته‌بندی و چاپ آراسته می‌شوند. حالا چاپ جعبه مقوایی باشد یا سلفون یا آلومینیوم یا پلاستیک یا کارتن و قوطی و هرچیز دیگر.
صنایع غذایی فعلاً در ایران گوش شیطان کر، دارد خوب کار می‌کند. حتی اگر صنعت اتومبیل که این همه طرفدار دارد، بخوابد، صنایع غذایی و در نتیجه چاپ و بسته‌بندی این محصولات، خواب ندارد.
پس لازم شد به نمایشگاه آگروفود سری بزنیم و ببینیم، چه کارهایی هست؟ اینها دیگر کار پایدار است. جعبه پیتزا بسیار پایدارتر از کتاب و مجله است. حتی اگر تحریم و صدجور منع و توصیه بهداشتی هم سد راه شود، باز هم مردم به انواع امور شکمی بها می‌دهند و برایش هزینه می‌کنند. حتی در نمایشگاه کتاب دیدید که غرفه‌ها و ایستگاه‌های شکم و غذاخوری‌ها در محوطه نمایشگاه خیلی شلوغ‌تر از غرفه‌های ناشران بود.

بغض فروخوردۀ چاپکار لفاف

      به‌دنبال درج مقاله‌ای با عنوان «زنجیر تولیدکنندگان فیلم، به پای چاپکاران لفاف» به قلم حمیدرضا طاهری در شمارۀ گذشته، یکی از مدیران چاپخانه‌های لفاف با مجله تماس گرفته و با دل پر، ادامۀ آن انتقاد را از پشت تلفن فریاد زده بود. او صحبت دربارۀ رانت فیلم را به هلدینگ پتروشیمی‌های غرب کشور و مذاکرات مجلس و ویلاسازی در ارتفاعات شمال تهران و غیره هم پیوند زده بود. و از وزارت صنایع گله‌مند بود و تأکید کرده بود که معاون وزیر صمت باید پاسخگو باشد و پرسیده بود «چرا هیچ مقامی خودش را در برابر صنعت چاپ و بسته‌بندی پاسخگو نمی‌بیند؟»
متأسفانه این چاپکار عزیز و خوانندۀ ماهنامه صنعت چاپ، بعد از همۀ این حرفها خودش حاضر نشده بود با امضا و اسم و رسم انتقاداتش را در مجله مطرح کند و نگران بود که برای او بد شود! اما توصیه کرده بود که ما بگوییم و بنویسیم و فریاد بزنیم، چون او مجبور است بغض‌اش را فرو بخورد.
چشم. راست می‌گویید مطبوعات چیزی ندارند که از دست بدهند، ولی اقتضای حرفه‌ای ما این است که حتی‌المقدور جانبدارانه ننویسیم و منتشر نکنیم و هر موضوعی را از زبان اهل فن و طرف‌های درگیر و ذینفعان آن ارائه دهیم.
با درک ملاحظات شما، باز هم شما هستید که به‌عنوان صاحبان صنعت و ذینفعان و دلسوزان حرفه چاپ و بسته‌بندی و کسانی که ضامن اشتغال و تولید در همۀ رشته‌ها هستید، باید مسئولانه و بدون ترس و لرز از مسیرهای قانونی پیگیر حقوق خانوادۀ چاپ و بسته‌بندی باشید. ماهنامه صنعت چاپ هم در اطلاع‌رسانی و پوشش خبری و پیگیری این چالش همراه شماست.

ارسال نظرات

پیامتان راوارد نمایدد
لطفا نامتان را اینجا وارد نمایید