روز کارگر، طبق روال هرساله در روز کارگر، به چندین روزنامه و سایت خبری و دیگر رسانهها سرکی کشیدم تا بل میزان ارادت اهل قلم به کارگران را با آنچه در سالهای پیش خوانده بودم، مقایسه کنم. حدسم درست بود. بسیاری از آنها هم مانند من روی تبریک گفتن به کارگران را نداشتند. نمیدانم، شاید به نظرشان بیمعنیترین عبارتی که این روزها میتوان به هر کارگر گفت «روز کارگر مبارک» باشد. چه تبریکی؟! چه روزتان مبارکی و چه خسته نباشید گفتنی؟! من به کارگران صنعت چاپ چه باید بگویم که برایشان نان و آب شود؟ وقتی میخ تابوت بسیاری از چاپخانهها با دستان بی رحم رکود اقتصادی و غول تورم کوبیده شده؛ وقتی چاپخانه داران هر شب با کابوس گرانی کاغذ و زینک و فلان و بهمان از خواب میپرند؛ چه به آنها بگویم؟ وقتی وضع چاپخانه این است، وضع کارگران دیگر حرف زدن ندارد.
دقیقاً سال پیش بود که با کارگران یک چاپخانه بزرگ صحبت میکردم. هیچ خبری از رضایت نبود. هر چه بود، افسوس بود و دریغ سال پیش! صحبت سالهای شروع به کار هرکدام که به میان آمد، قدیمیها از خریدن خانه با دستمزد چند سالشان در سالهای اولیه کاری میگفتند و اکنون از دشواری سیر کردن شکم زن و بچهشان. رؤیای جوانترها اما نه صاحبخانه شدن، که فقط اجاره بیدردسر خانه بود و بس. خرجهای اساسی که الآن دیگر خرجهای اضافی است، بماند برای دلِ خوش! این وضعیت پارسال آن کارگران بود. امسال خدا میداند چه میکنند و چه میکشند. امسال من دیگر سراغ آنها نرفتم. میدانم چاپخانهشان خوشبختانه هنوز تعطیل نشده، اما میدانم وضعیت معیشتی خانواده آن کارگرها، با تورم افسارگسیخته این روزها، نه شنیدنی است و نه تعریف کردنی.