داستان تولد یک موزه
حیدر محمدیان اردی:
از دوره نوجوانی علاقمند به تاریخ بوده و همواره آرزوی داشتن یک موزه را در سر داشته است.
حیدر محمدیان اردی که با توصیه پزشک خود، قدم در راه جمعآوری مجموعهای ارزشمند گذاشت، امروزه به عنوان یک مجموعهدار، نفیسترین مجموعه خصوصی قابل ارائه استان اردبیل را داراست. پای صحبتهای او نشستیم و خواستیم از خود و مجموعه موزه چاپ استان اردبیل برایمان بگوید:
حیدر محمدیان اردی متولد سال ۱۳۵۳ شهر اردبیل هستم. از دوران تحصیل در دوره راهنمائی به تاریخ علاقمند شدم و زمان بیکاری را در بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی سپری میکردم. دوران دبیرستان بود که به مقاله نویسی در مطبوعات محلی روی آوردم و روزنامههای اردبیل را خریده جمع میکردم و بدین شکل کار مجموعهداری مطبوعات اردبیل را آغاز کردم. از سال ۱۳۷۱ که در کلاس سوم دبیرستان بودم به مطبوعات قدیمی اردبیل روی آوردم و اینبار جرأت آن را پیدا کردم که بر روی تاریخ مطبوعات اردبیل کار کنم. جمعآوری مطالب، اسناد و مدارکی که باید مستند و مستدل میشد، در شرایطی که هیچ کس آماده همکاری نبود، بسیار سخت پیش رفت تا اینکه در اردیبهشت ۱۳۸۱ این کتاب به چاپ رسید که امروزه به عنوان یکی از منابع تاریخ مطبوعات کشور است.
سالهای بعد چند کتاب دیگر چاپ کردم تا اینکه در بهار ۱۳۹۳ تصمیم گرفتم کتابی برای تاریخ صنعت چاپ منطقه کار کنم. شش ماه بود که شروع به گردآوری مدارک و مستندات و مصاحبهها کرده بودم که در حین بازی فوتبال دستم آسیب دید و ماهها قضیه مسکوت ماند تا اینکه از ابتدای سال ۱۳۹۴ باز ادامه کار را پیگرفتم و باز سانحهای دیگر رخ داد و قلبم از حرکت ایستاد و آنچه که نباید میشد، شد. تنها معجزهای بود که دوباره این دنیا را به رویم باز گشود. سال بعد تصمیم گرفتم که را به هر نحو ممکن به اتمام برسانم. کار نگارش چاپ خوب پیش میرفت تا اینکه روزی در تبریز دکتر معالجم، حسن پورعجم پیشنهاد داد برای کاهش استرسهای کاری مشغلهای برای خودم داشته باشم و اینگونه شد که علاوه بر کتب و مطبوعات شروع به جمعآوری وسایل چاپ و صحافی قدیمی کردم. داستان مجموعهداری چاپ و صحافی از اینجا کلید خورد و به دنبال آن کتاب «پیشگامان چاپ اردبیل» در گرامیداشت روز صنعت چاپ ۱۳۹۶ رونمایی شد.
در اصل این کتاب «تاریخ چاپ، صحافی و کتابآرائی اردبیل» بود که به جهت کثرت مطالب به سه کتاب مجزای «پیشگامان چاپ اردبیل»، «تاریخ هنر صحافی و مجلدسازی اردبیل» و «تاریخ هنر کتابآرائی و نگارگری اردبیل» تقسیم شد و کتاب تاریخ صحافی در آخرین روزهای سال ۱۳۹۸ به چاپ رسی و به شیوه قدما با نخ ابریشم دستی تهدوزی، شیرازهبندی، جلد چرم طبیعی، لب رنگ طلایی و … صحافی شد و در کنار آن نیز تاریخ کتابآرائی وارد مرحله ویراستاری نهائی شد تا به همین زودی به زیور طبع آراسته شود.
چاپ همین کتاب بود که بسیاری از چاپخانهداران، صحافان، کاتبان و دارندگان استاد قدیمی را راغب ساخت تا بخشی از وسایل و ابزار خود خود را که شناسنامه کاری و زندگی آنها بود به این حقیر هدیه کنند. ماشینهای چاپ دستی قدیمی، انواع پرسهای روسی و انگلیسی، دستگاههای طلاکوب دستی و برقی، قیدهای چوبی و ابزار صحافی سنتی، دستگاه چسبزن به همراه لوازم کتابت و امور دفتری از قبیل دوات، قلم، منگنههای بسیار زیبا و نفیس، مهرهای قدیمی با لوازم ساخت مهر، ماشینهای تایپ و … تنها گوشهای از این مجموعه ماندگار است که مراحل ثبت یک موزه شخصی بنام «موزه چاپ، صحافی و مطبوعات اردبیل» با آن آغاز شد.»
از نفایس دیگر این مجموعه وجود قرآنهای دستنویس قدیمی اردبیل، کتب چاپ سنگی و دستنویسهایی است که همه به همت اهالی منطقه در این مجموعه گردآوری شده است.
بخشی از این موزه به صورت امانت در دو گالری موزه عمارت شهرداری اردبیل در دید عموم قرار گرفته است تا علاقمندان فرهنگ، تاریخ و چاپ از دیدن آنها لذت ببرند.
خاطره بسیار خوبی از حاج علی نورمحمدی صاحب چاپخانه قدیمی نورمحمدی و خبرنگار قدیمی روزنامه کیهان در مشگینشهر دارم که حیفم میآید نگویم، در جریان نگارش تاریخ چاپ به آن شهر رفتم. قبل دیدار با آقای نورمحمدی موضوع را با پسرش در میان گذاشتم و او یواشکی در گوشم گفت: «در حیاط حاجی یک ماشین چاپ قدیمی است اگر بتوانی راضیاش کنی حتماً ماشین چاپ مال توست.»
این پیر مرد سالهاست که چاپخانه را جمع کرده و به کتابفروشی مشغول است، بعد از ساعتها سخن از تاریخ چاپ و فعالیتهایش در آخر گفتم که حاجی ما موزهای از صنعت چاپ استان جمعآوری کردهایم اگر راضی باشید و چیزی از وسایل چاپخانهتان باقی باشد بسیار خوشحال خواهیم شد در آنجا با نام خودتان به نمایش بگذاریم.
مرد ۸۵ ساله اشک در چشمانش حلقه زد و با تبسم گفت: «سالهاست که منتظرم کسی بیاید و تنها ماشین چاپ باقیمانده از آن چاپخانه عظیم را به موزه ببرد. خیلیها آمدند و خریدار این ماشین بودند اما هیچگاه دلم نیامد به کسی آن را بفروشم. خیلی منتظر این لحظه بودم تا شاید دستگاه چاپ نورمحمدی را کودکان این مرز و بوم ببینند و درک کنند که با چه زحماتی سالها کتابهای بسیاری با دست حروفچینی و با همین دستگاه چاپ شده است».
بالاخره بعد از مدتی دستگاه فرسوده و زنگ زده به اردبیل منتقل شد و دوستانم در چاپخانه شیراننگار آن را بازسازی، تمیز و آماده کردند تا اینکه به بخش چاپ موزه عمارت شهرداری منتقل شد.
امروز از صمیم قلب خوشحالم که مجموعهای نفیس از یادگاران گذشته فرهنگی منطقه را جمعآوری کردهام که حتی مرحوم اسمعیل دمیرچی به شوخی میگفت: «تنوع موزه شما از موزه چاپ ایرانِ بنده زیادتر است».
«هذا من فضل ربی»، این موزه لطف بزرگ خداوند در حق این حقیر بود. موزه چاپ اردبیل متعلق به مردمی است که چاپخانهداران، صحافان، مهرسازان، دارندگان اسناد و کتاب دست در دستم گذاشتند تا این داستان را تا اینجا به سرمنزل مقصود برسانم.
آوازه این مجموعه تا آنجا رسیده که از شهرستانهای سراب، مشکینشهر، تبریز، ارومیه، تهران و حتی بندرعباس برخی از علاقمندان صنعت چاپ وسایلی را به این مجموعه هدیه کردهاند که اینک نام و عکس آنها در موزه و در کنار وسایلشان محفوظ است.