فرهاد جهانگیری، مدیر صحافی چیترا:

0
977

این‌جا بود که تصمیم گرفتم با بخش دولتی کار را ادامه ندهم

حانیه محبی‌زاده

فرهاد جهانگیری مدیر صحافی چیترا

«همیشه راه‌حلی وجود دارد». این باور بسیاری از افراد کارآفرین است که خود را برای چالش‌های گوناگون آماده می کنند. یکی از آن‌ها در همین حوالی ماست. او از طرحی می گوید که برای ۱۵۰۰ نفر اشتغال ایجاد کرد و پتانسیل ده‌ها برابر اشتغال بیشتر را داشت، اما با دخالت دولت -که ظاهرا به قصد حمایت بود- به تعطیلی کشیده شد. حالا او آموخته است که ایده خود را از مسیری دنبال کند که کاری به کار دولت نداشته باشد.
فرهاد جهانگیری، روبروی ماست تا از اجرایی کردن طرح کتاب و کتابخوانی‌ با عنوان “چیترا” تا برچیده‌شدن آن و سپس روی‌آوردنش به کار صحافی و انتشارات ‌بگوید. وی که در دهه۸۰ به‌عنوان کارآفرین نمونه کشور معرفی شده بود، اکنون صحافی خود را با نام «چیترا» را‌ه‌اندازی کرده است و به هم‌مسیران خود، مشاوره کسب و کار هم می‌دهد.

از تجربه کارآفرینی خود برای‌مان بگویید.
حدودا سال ۸۳ یا ۸۴ زمانی که در شیراز دانشجو بودم، هم خودم و هم دوستانم، نیاز مالی را به اقتضای آن سن احساس می‌کردیم. از همان موقع، من همیشه در این فکر بودم که چگونه می‌توانم کاری را راه‌ندازی کنم تا بتوانم هم خود و هم اطرافیانم را مشغول کنم. تاجایی که به یاد دارم، هیچ‌گاه کارهای فردی برایم جذابیت نداشته است. حتی زمانی هم که توانستم در همان سال‌ها، کار خوبی به‌عنوان حسابدار در یک سازمان، پیدا کنم بازهم این احساس نیاز برای ایجاد یک بستر جدید در من بود و به این نتیجه رسیدم که این کار، کار من نیست. این داستان تازمانی که توانستم علاقه همیشگی خود را که از مدت‌ها قبل یعنی از زمان دانشجویی، دنبال می‌کردم، پیدا کنم و آن هم علاقه به کتاب و کتاب‌خوانی بود، ادامه داشت. در زمان دانشجویی، به همراه دیگر دوستانم، در NGO جوانان ایل قشقایی که یک گروه دانشجویی بود، فعالیت می‌کردم. از همان زمان تصمیم گرفتم به همراه دوستانم یک کتاب‌فروشی بزرگ در شهرمان شیراز، تاسیس کنم اما این ایده به سرمایه زیادی نیاز داشت و متاسفانه آن زمان سرمایه‌ما دانشجویی بود، اما من تسلیم نشدم و تصمیم گرفتم هرطور که هست کسب و کاری را در حوزه فرهنگ برای خودم، راه بیندازم. ایده بعدی که به ذهن من رسید و می‌توانستم با سرمایه و نیروی کار محدودتری آن را به سرانجام برسانم، این بود که ما کتاب را پیش مردم ببریم؛ به‌جای این که مردم، به کتابفروشی ما بیایند و خرید کنند، ما کتاب را پیش آنها ببریم. درواقع تصمیم گرفتم یک باشگاه کتاب کوچک برای مردم در جاهای مختلف ایجاد کنم و بعد از مطالعه و بررسی به‌این نتیجه رسیدم که در مکان‌هایی مثل بانک‌ها، بیمارستان‌ها، پارک‌ها و مکان‌هایی که مراجعه مردم زیاد است، این طرح نتیجه بهتری خواهد داد. اولین باشگاه کتاب را با سرمایه‌ای بسیار اندک و با چند کتاب محدود، در بیمارستان‌ نمازی شیراز در فضایی خیلی کوچک درحد یک ویترین راه‌اندازی کردم. جالب است بدانید همان روز آن‌قدر استقبال خوب بود که کتاب‌های من همه به‌فروش رفت و با جیبی پر از پول به خانه برگشتم.

پس ابتدا، با فضایی کوچک آغاز کردید.دراین مسیرحمایت ‌هم شدید؟ نهاد یا سازمانی شما را پشتیبانی کرد؟
ابتدا با کتاب‌های عمومی و سرگرم‌کننده که قیمت‌ پایینی هم داشت شروع کردیم. چون قصد داشتیم کتاب‌ها مورد توجه عموم مردم قرار بگیرد و متناسب با آن فضاها باشد. البته این را هم باید بگویم که دانشگاه و سازمان‌های فرهنگی دیگر برای دادن سرمایه و نیرو، با من همراهی لازم را نکردند و من، با دادن یک آگهی برای کارم توانستم از دانشگاه‌های دیگر ازجمله دانشگاه علوم پزشکی نیروی دانشجویی، جذب کنم و نام گروه چند نفره‌مان را «کاد» به معنای کتاب، اشتغال، دانشجو گذاشتیم. به این ترتیب و با گذشت زمان توانستیم بیشتر بیمارستان‌های استان فارس را پوشش دهیم. رفته رفته، انگیزه من هم برای گسترش کار، بیشتر شد تاجایی که توانستم بزرگترین کافه‌کتاب را در جنوب کشور یعنی شهر شیراز با ۴۰۰متر زیربنا، کافی‌شاپ و کتابخانه تاسیس کنم. اما از آنجایی که این طرح، یک ایده خام و در حد یک طرح اولیه بود، متاسفانه با توفیق روبه‌رو نشد و آن سال، با حدود ۳۶۰میلیون تومان، بدهکاری، به یک جوان ورشکسته، تبدیل شدم. اما بازهم تسلیم نشدم و مثل همیشه یک ندای درونی به‌من می‌گفت که راه‌حلی وجود دارد. از آنجایی که من همیشه به دنبال سراسری و کشوری کردن این طرح بودم، این ایده را به وزارت بهداشت، سازمان تامین اجتماعی و راه‌آهن پیشنهاد دادم تا بتوانم طرحم را به بهره‌برداری بیشتری برسانم. در آن زمان هم به‌صورت آزمایشی به بیمارستان امام حسین(ع) رفتم و درآنجا توانستم طرحم را توسعه بدهم.
درنهایت به طرحی با عنوان «طرح امانی کتاب» رسیدیم. به‌این ترتیب که در مراکز مختلف مثل بیمارستان و راه‌آهن و غیره، کتاب‌ها را به‌صورت رایگان در اختیار مردم قرار می‌دادیم.

ایده چیترا و این نام چگونه متولد شد؟
نام چیترا، در کتیبه بیستون، دوبار آمده است و به‌معنای دانش ایرانی و نژاد ایرانی است البته بیشتر به معنای «دانش» به‌کار می‌رود. طرح چیترا به منظور ترویج کتابخوانی و حمایت از نشر، پایه‌گذاری شد. بر اساس این طرح فردی که مثلا به بیمارستان یا راه‌آهن مراجعه می‌کند، در وقت انتظار، کتاب در اختیارش قرار می گیرد و بعد از مطالعه آن را تحویل ‌می دهد، تفاوت طرح ما با دیگر طرح‌ها در این بود که پیچیدگی امانت گرفتن کتاب، مثل عضو شدن و رد و بدل کردن کارت را حذف کرده بودیم و به‌جای آن مبلغ کتاب را به‌عنوان ودیعه از مراجعه‌کنندگان می‌گرفتیم و بعد از تحویل کتاب، به‌آن‌ها پس می‌دادیم. اگر هم از کتاب خوششان می‌آمد که دیگر نیازی به‌ پس دادن پول و تحویل کتاب نبود. درواقع از قبل، پول را پرداخت و کتاب را خریداری کرده بودند. از همان زمان هم، اسم این طرح «چیترا» بود و این برند این‌گونه متولد شد.

سرانجام این طرح چه شد؟
سال‌ها به این ترتیب گذشت و طرح چیترا، در بیمارستان‌ها، راه‌آهن و مراکزعمومی با موفقیت و استقبال گسترده اجرا شد و حتی وزارت کار به‌خاطر ایجاد اشتغال برای ۱۵۰۰نفر، من را به‌عنوان کارآفرین برتر انتخاب کرد، اما بعد از این‌که طرح به‌عنوان ایده برتر انتخاب شد، وزارت کار طرح را برای گرفتن حمایت‌های معنوی، مثل اخذ مجوز و غیره، به ریاست جمهوری و بعد هم به وزارت ارشاد، فرستاد. اما بعد از مدتی این طرح از وزارت ارشاد برنگشت و حتی ما نتوانستیم وقت ملاقاتی هم از این سازمان‌ها، بگیریم. بعد متوجه شدیم که طرح چیترا را که ما ارایه داده بودیم، به شرکتی دیگر واگذار کرده بودند و از من خواستند برای اجرایی کردن آن مشاوره بدهم. درصورتی که این طرح، از آن من و به‌نام ما بود، اما متاسفانه توسط خود ما نتوانست ادامه پیدا کند و درنهایت هم به‌طورکلی جمع شد و همه سازمان‌هایی که ما با آن‌ها کار می‌کردیم، قراردادهای‌شان را فسخ کردند. طبق اعلامی که وزارت ارشاد کرده بود، می‌بایست همه این سازما‌ن‌ها از این پس، با شرکت‌های معرفی شده توسط وزارت ارشاد کار کنند. خلاصه، خسارات مالی بسیاری به ما در آن سال‌ها، وارد شد و علاوه ‌بر آن حدود ۱۵۰۰نفرهم بیکار شدند.

آیا با چیترا خداحافظی کردید یا بازهم ادامه دادید؟
بعد از این ورشکستگی دوم، برای مدتی کار را کنار گذاشتم. تا بعد از مدتی، تصمیم گرفتیم فقط با متروی تهران، کار کنیم و این طرح را به‌مدت ۳سال، قرارداد بستیم که با آن‌ها انجام دهیم. اما این‌بار هم به سرمنزل مقصود نرسیدیم و مترو هم خواستار آن بود که این طرح، توسط خودش اجرایی شود و بازهم قرارداد ما به‌صورت یک‌طرفه لغو شد و خسارت مشخصی هم به ما پرداخت نشد. بگذارید صحبت‌هایم را کوتاه‌تر کنم، بعد از زمانی طولانی برای شکایت و اقامه دعوی، تنها خسارت وسایل و تجهیزاتی را که تهیه کرده بودیم، به ما پرداخت کردند که چیزی در حدود ۳۵میلیون تومان بود، در این زمان بود که چیترا به‌طور کلی تعطیل شد. این‌جا بود که من تصمیم گرفتم دیگر با بخش دولتی کار را ادامه ندهم و وارد همکاری با بخش خصوصی شدم. از ابتدا هم با تولید انتشارات، بازی‌های فکری، تقویم، لوازم تحریر با همان نام برند چیترا، دوباره آغاز به‌کار کردیم.

ظاهرا نام چیترا را هنوز حفظ کرده اید.
بله پس از آن ناکامی ها، باز هم از حوزه کتاب خارج نشدم و به کار صحافی و انتشارات روی آوردم. به این ترتیب توانستم نام چیترا را همچنان در صحافی زنده نگه‌دارم. اما می‌خواهم این نکته را هم اضافه کنم که شاید برای‌تان جالب باشد: ما طرح چیترا را فقط ثبت داخلی کرده بودیم اما با این‌حال در همان سال های اول، سفیر فرهنگی افغانستان، با طرح ما آشنا شده بود و خواستار این بود که تیم ما برود افغانستان و چنین طرحی را آنجا اجرا کنیم. اما متاسفانه در ایران به نتیجه نرسید.

برای کسانی که دنبال ایده های مبتکرانه و کارآفرینی هستند، چه حرفی دارید؟
در پایان به‌عنوان یک کارآفرین با تجربه دو شکست، تنها می‌خواهم بگویم که معتقدم فرصت‌ها همیشه در تهدید‌ها نهفته است و همیشه می‌توان راه‌حلی یافت، حتی در همین شرایط سخت کنونی ما. تنها باید نگاه‌‌مان را عوض کنیم. این یک شعار نیست، باوری است که من همیشه به‌آن پایبند بوده‌ام.

ارسال نظرات

پیامتان راوارد نمایدد
لطفا نامتان را اینجا وارد نمایید