آقای مالک! کسبوکارها زاده میشوند و میمیرند
حمید فریور
کارشناس صنعت چاپ
در روزگاری نهچندان دور، در محیط کسب و کار ایران مشاغلی وجود داشت که حالا فقط خاطرهای از آنها باقیمانده است. مشاغلی که نام و آوازه و جایگاهی داشتند که گاهی شهرت شاغلان میشد. مهمترین ویژگی آن شغلها این بود که براساس نیاز مردم همان زمان به وجود میآمد و با برطرف شدن آن نیاز، شغل مربوطه نیز از بین میرفت. تأسیس اولین چاپخانهها و رواج کسبوکاری به نام چاپ نیز از قاعدۀ نیاز مردم در زمان شکلگیری این شغل، تبعیت میکند. نگاهی گذرا به تاریخ صنعت چاپ بیانگر آن است که اولین چاپخانهها و مطبعهها در پاسخ به نیاز مردم آن زمان برای تکثیر و نشر کتاب، روزنامه و اعلانات و نوشتجات تأسیس شده است.
برای آن مردم و آن اقتصاد و بازار و کسب و کارهای آن دوران، مفهومی به نام بستهبندی کالا جهت مصرفکننده نهایی معنا نداشت و اصولاً چنین نیازی نبود تا چاپ پاسخی به آن بدهد. از این رو، بیراه نبود که عموم مردم، چاپ را مترادف با انتشار کتاب، روزنامه، جریده و اعلامیه بدانند و طبیعی بود که چاپخانهها در ابعادی کوچک، متناسب با نیاز آن روز شکل بگیرد و چون خدماتِ چاپ متقاضی عام داشت، چاپخانهها در دل شهر و محله و در بین سایر کسبوکارها، در مجاورت بنگاهها و دکانِ نانوایی و قصابی و آهنگری و عطاری احداث شود، با همان مختصر الزامات و قید و بندهای خاص آن زمانه که برای هر شغلی وجود داشت.
پیشرفت علوم و فنون، تغییر سبکِ زندگی و صنعتی شدن جوامع، شغلهای زیادی را از بین برد و مشاغل جدیدی پدید آورد. صنعت چاپ ایران نیز از تغییرات عاری نبوده است. با تأسیس اولین چاپخانههای افست، کمکم ماشینهای ملخی کنار گذاشته شد و مشاغلی مثل حروفریزی و حروفچینی سربی از بین رفت و شغلهای جدیدی شکل گرفت. مثلاً برای آمادهسازی پلیت لیتوگرافی که در چاپ افست نیاز بود، دهها شغل تخصصی به وجود آمد؛ از عکاسی و روتوشکاری فیلم و مونتاژکاری و تهیه فرم تا انتقال آن بر روی زینک مسی با اسیدکاری و یا کپی زینک آلومینیومی با نور یووی. جالب است که امروز، هیولایی به نام پلیتستر، همه آن شغلها را از بین برده است.
به مرور، چاپخانه و کسبوکار چاپ، پیشرفتهتر میشد و دیگر در قالب «حُجره» و حجرهداری نمیگنجید و نیازمند ثبت شرکت و دریافت مجوز و احداث کارگاههای صنفی کوچک و متوسطی بود که صد البته در محیط کوچه و خیابان و در دل بازار جایی نداشتند. از این رو، چاپخانهها از دل بازار کنده و به مناطقی دیگر آمدند. اما هنوز هم تنها نیازی که برای کسبوکار چاپ وجود داشت، انتشار همان کالاهای فرهنگی مثل کتاب و روزنامه و اعلانات بود. و مطابق تعریف کسبوکارهای کوچک و متوسط، کماکان همۀ امور چاپخانهداری در ید اختیار «مالک» چاپخانه بود. چاپ بزرگ و بزرگتر میشد و نیازمند مجموعهای از متخصصان بود اما بسیاری از مشاغلی که باید در این کسبوکار شکل میگرفت در پشت غرور مالک و صاحب پروانۀ چاپ، که خود را مدیر، حسابدار، بازاریاب، ماشینچی و حتی تعمیرکار ماشین میدانست، پنهان میماند.
و با این همه، هنوز هم سفارش کار و نیاز به چاپ با تعداد و توان چاپخانهها تناسب و توازن داشت و زمان مرگ و زایش کسبوکارها و شغلها نرسیده بود. چرخ گردون منتظر ماند تا تبعات انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ و یک دهه جنگ فروکش کند و دهۀ هفتاد خورشیدی فرا برسد.
دهۀ هفتاد، شروع تغییر نیازهای مردم ایران از چاپ بود. اکنون کوپن و صفهای کالا جمع شده بود و به جایش انواع و اقسام کالاها با بستهبندیهای رنگارنگ در قفسۀ فروشگاهها ظاهر میشد. مغازهها از کالاهای خارجی با بستهبندیهای اغواگر انباشته شده بود. همه چیز دست به دست هم داده بود تا نیازهای جدید و توقعات بیشتری توسط کسبوکار چاپ برآورده شود. (البته مردم ایران در دهۀ پنجاه و پس از افزایش قیمت نفت و رشد اقتصادی ایران، مشابه این شرایط را حس کرده بودند ولی آن روزگار دیری نپایید و به تقاضای انبوه کالای بستهبندی نینجامید.)
از طرف دیگر، در دنیای بزرگ خارج از چاپ و مالکیت آقای «مالک»! مفاهیم جدیدی شکل میگرفت؛ مثل توسعه، بهروزرسانی، انحصار و رقابت، کیفیت، استراتژی کسبوکار، صنعتی شدن، محیط زیست، منابع انسانی، آموزش، حسابداری، مالیات، انبارداری، مشتریمداری و دیگر مفاهیمی که آقای «مالک» با آن مواجه بود. بدون این که برایش فکری کرده باشد و تخصص و شغلهای لازم را در «ملک» خود فراهم آورده باشد. کسبوکار چاپ کماکان قائم به فرد بود و آقای مالک، خود را محور چرخش چرخ چاپخانه و روزگار(!) میپنداشت. و بدین ترتیب دهۀ هفتاد و هشتاد با تمرکز بر بازار چاپِ کتاب و روزنامه و مجله و اعلانات و بستهبندیهای کاغذی و مقوایی به پایان رسید.
از آغاز دهۀ نود، نیاز مردم به کتاب و روزنامه از روشهای دیگری مثل ابزارهای الکترونیک، گوشیهای موبایل و در بستر اینترنت پاسخ داده میشود. سفارش چاپ با ماشینهای رول کم و کمتر شده است و دیگر کسی تقاضای چاپ آگهی ندارد که به در و «دیوار» بچسباند. بروشورها و کاتالوگهای معرفی کالاها و خدمات در مقابل محتوای دیجیتالی شبکههای اجتماعی کاربرد چندانی ندارند و در نمایشگاهها به جای ارائۀ بروشور و کاتالوگ، اسکن QRکد روی استند توصیه میشود. چاپخانههایی که در دل بازار و محیطهای پر تردد کسبوکار قرار داشتند با ظهور سایتهای آنلاین چاپی، مزیتِ در دسترس بودن خود را از دست دادند.
مرگومیر و زایش شغلهای جدید که در کسبوکارها در پسِ هر تحولی رخ میدهد؛ در چاپ هم اتفاق افتاد. طراحی بروشور کم شد، تیراژ کتابها پایین آمد و حروفچینها و گرافیستها و چاپخانهها کمکار و بیکار شدند، اما مشاغل جدیدی برای تولید محتوای دیجیتال ایجاد شد و ناشران آثار صوتی و الکترونیکی پدید آمدند. دفاتر جذب آگهی جمع شدند و دهها شغل مرتبط برچیده شد. اما چندین اپلیکیشن تخصصی برای جذب و انتشار آگهی دیجیتال تولید و منتشر شد.
و بالاخره در پایان دهۀ نود، بازار انتشار کالاهای فرهنگی، از روزنامه تا کتاب و مجله، بیرونق و کممشتری، از دست چاپ خارج شد. این خروج به معنای مرگ دهها شغل و تخصص بهویژه در حوزۀ لیتوگرافی و صحافی بود.
جمع بندی
با مرور این واقعیت ها می توان گفت امروزه چاپخانهدارانی که برای بهروز شدن تلاش نمی کنند و روشهای بازاریابی، فروش و ارایه خدمات خود را تغییر نمیدهند، شانس کمی برای بقا و تداوم یک حرفه سودآور دارند. سودای رقابت در کسب و کار چاپ؛ بی اعتنا به فناوری و بیخیالِ ایجاد مزیت، راه به جایی نمی برد.
بسیاری از واحدهای صنفی چاپ از سطح فناوری لازم برای صنعت قلمداد شدن برخوردار نیستند، اما سودای رقابت با واحدهای صنعتی چاپ را در سر دارند. آنها میخواهند مزیتی برای کسبوکار سنتی خود فراهم کنند ولی متأسفانه بعضی چاپخانه داران به چیزی جز دست به دامان شدنِ نهاد دولتیِ متولی چاپ و طلب وامهای کمبهره و بیحساب و بخشودگی مالیاتی، نمیاندیشند. کسبوکار چاپ به «بازآفرینی» نیاز دارد تا هویت جدیدی برای خود دست و پا کند و چرخۀ عمر خود را تضمین کند. این بازآفرینی فقط در تغییرات ساختاری نیست، آقای مالک باید تفکر خود را درباره چاپ عوض کند تا کسبوکار پویا و زندهای از آن متولد شود. امروز دورۀ تخصصگرایی است و دیگر عمومیتگرایی و همهکاره بودن آقای مالک جواب نمیدهد. پیشرفت و «صنعت»شدن چاپ و جلوگیری از مرگ کسبوکارهای چاپی به افراد متخصص در رشتههای مختلف مدیریتی نیاز دارد.