در غالب اوقات، محاسبات سردستي ما براي آنکه کاري را همراه با داشتن حاشيه سود بپذيريم کفايت ميکند، اما وقتي پاي رقابت در قيمت مطرح است و نميتوانيم از تعيين قيمت شامل يک حاشيه مطمئن سود مطمئن شويم، اتکا به تعيين بهاي تمام شده کار ناگزير است. نويسنده مطلب حاضر به ما ياد ميدهد چگونه به روش علمي ابتدا بهاي تمامشده کار را تعيين کرده و سپس سود موردنظر را بر آن بيفزاييم.
حتماً تاکنون بارهاو بارها با اين واژه برخورد داشتهايد . به راستي حسابداري بهاي تمام شده چيست ؟ چرا مديران مالي سازمانها همواره سعي دارند تا خود را به مرحله اي برسانند که بتوانند از اين شاخه از فن حسابداري استفاده کنند؟ آيا اين درست است که بعضي ميگويند به واقع نميتوان حسابداري بهاي تمام شده را به صورت کامل در شرکتهاي ايراني اجرا کرد؟ اينها سئوالاتي بودند که براي خود من نيز در زمان دانشجوئي وجود داشتند و حتي بعضي جزئيات هم اکنون هم برايم بيپاسخ مانده اند . اکثر کارشناسان مالي ، حسابداري صنعتي را آنچنان که بايد نميشناسند و در مراکز آموزشي نيز دروس مربوط به آن ، علاوه بر آنکه تنها به صورت تئوري ارائه ميشوند ، آنقدر حجيم و ثقيل بهنظر ميرسد که اکثر دانشجويان تنها به منظور کسب امتياز قبولي دروس مربوط به اين واحد را فرا ميگيرند، بهطوري که پس از گذشت چندماه از مطالعه اين دروس از جوابگويي به سادهترين مسائل حسابداري صنعتي نيز عاجزند. به راستي چرا ؟ آيا حسابداري بهاي تمام شده واقعا اينقدر پيچيده و دور از ذهن است که هرکسي توانائي انجام آن را نداشته باشد و يا اينکه آن را بيش از آنچه که هست سنگين ، حجيم و تخصصي نشان دادهاند ؟ اينها همه سئوالاتي است که هرکس ممکن است بنا به سليقه ، دانش و هنر خود پاسخ متفاوتي به آن بدهد . ولي من اميدوارم شما خواننده گرامي بتوانيد پس از مطالعه آنچه که سعي ميشود در ادامه جهت معرفي اين شاخه از فن حسابداري به صورت بسيار ساده بيان ميشود ، پاسخي درخور، براي سئوالات فوق که لااقل خودتان را راضي کند، باشيد.
منظور از حسابداري صنعتي
(بهاي تمام شده)چيست؟
حسابداري صنعتي شاخه اي از هنر و فن حسابداري است که وظيفه جمع آوري اطلاعات مربوط به عوامل هزينه و محاسبه بهاي تمام شده محصولات و خدمات را برعهده داشته و با تجزيه و تحليل و بررسي گزارشها و راههاي توليد، روشهاي کاهش بهاي تمام شده توليدات و خدمات را ارائه ميدهد
اهميت حسابداري بهاي تمام شده
حسـابـداري صـنـعتي کـه گـاهـي اوقـات بهحسابداري مديريت نيز مشهور است بايد بهعنوان يک بازوي قوي در اختيار مديريت در ارتباط با برنامه ريزي و کنترل فعاليتها تلقي گردد. در حقيقت حسابداري صنعتي مدير را با ابزار حسابداري مورد نياز جهت برنامه ريزي ، کنترل و ارزيابي عملياتي مجهز ميکند .مديريت با استفاده از حسابداري صنعتي، بهاي تمام شده توليدات را محاسبه ميکند و کنترل خود را به روي هزينههاي مواد ، دستمزد و ساير هزينههاي توليد اعمال ميکند . مديران اگر گزارشات دقيق و صحيحي از عوامل هزينه نداشته باشند در تصميمگيري خود در راستاي افزايش بهرهوري و توليد يا ديگر تصميمگيريهاي اساسي خود با مشکل مواجه خواهند شد
کاربرد و وظايف حسابداري بهاي تمام شده
گاهي تصور ميشود کاربرد حسابداري صنعتي و بهاي تمام شده تنها محدود به کارخانجات و صنايع توليدي بزرگ مي باشد. هرچند شايد شاخصترين کاربرد آن در اين جهت باشد ، ولي ساير موسسات نيز از اين حسابداري بهره برده و از روشهاي حسابداري بهاي تمام شده در شرکتهايبيمه، بانکها، شرکتهاي حملونقل و هواپيمائي، دانشگاهها و بيمارستانها در جهت کارائي و کسب سود بيشتر استفاده ميگردد . براي مثال در سادهترين حالت شرکتهاي حمل و نقل همواره سعي در محاسبه و تعيين قيمت تمام شده و هزينه حمل يک واحد کالا و يا يک نفر مسافر را دارند . و اما به طورکلي ميتوان وظايف زير را براي حسابداري بهاي تمام شده منظور کرد :
- پيشبيني و برآورد هزينههاي يک دوره جمع آوري ، تفکيک و تسهيم هزينههاي توليد.
- ارزيابي و قيمتگذاري محصولات .
- ياري مديران در جهت انتخاب بهترين راه حل ممکن.
- کنترل هزينهها و کاهش آن تا حداقل ممکن و منطقي.
- ياري مديران در جهت برنامهريزي بهتر و اجراي آن .
تفاوت حسابداري بهاي تمام شده (مديريت) با حسابداري مالي
حسابداريصنعتي، اساساً دانشي است که داراي خصوصيت دوگانه است . از طرفي داراي ويژگي حسابداري مالي است و از اين نظر به حسابداري مالي کمک ميکند تا بتواند قيمت تمام شده کالاي فروخته شده يا خدمت انجام شده را محاسبه و سود وزيان دوره مالي را تعيين کند و از طرف ديگر داراي طبيعت حسابداري مديريت است و با اطلاعاتي که محيا ميکند ، مديريت را در برنامه ريزي ، کنترل ، ارزيابي عملکرد و تصميم گيري کمک ميکند و از اين نظر از مهمترين ابزار مديريت به شمار ميرود. حسابداري صنعتي مجموعه رويه روالهاي منظم براي ثبت و گزارش قيمت تمام شده کالاي ساخته شده و خدمات انجام شده در کل و جزئيات اين سيستم شامل روشهايي براي تشخيص ، طبقه بندي ، تخصيص ، جمعآوري و گزارش هزينههاي توليد و مقايسه آن با هزينههاي از پيش تعيين شده و استاندارد است .حسابداري صنعتي حلقه اتصال دو حسابداري مالي و مديريت است .
تفاوتهاي حسابداري مديريت با حسابداري مالي
از نـظر استفــادهکـنـنـدگـان اطــلاعات، استفادهکنندگان اطلاعات حسابداري مديريت، افراد و مديران درون سازمان هستند ولي در حسابداري مالي علاوه بر درون سازمان، گروههاي ذينفع و علاقهمند خارجي مانند رقبا و موسسات مالي و اعتباري و بانکها نيز از اطلاعات حسابداري مالي استفاده ميکنند.
۱- حسابداري مديريت مقيد و محدود به ضوابط معين و مشخصي نيست زيرا تنها در خدمت افراد و مديران درون سازماني است ولي حسابداري مالي مقيد به اصول ، مفروضات و ميثاقهاي حسابداري ميباشد. البته حسابداري صنعتي روشها و اصول مورد استفاده حسابداري را نفي نميکند بلکه دربرگيرنده يک نظام صحيح ، دقيق و مناسبتر جهت ثبت و اندازهگيري عوامل هزينه از لحظه شروع تا تکميل فرآيند است.
۲- گزارشهاي حسابداري مديريت اغلب به واحدهاي تابعه و بخشهاي درونسازمان به تفکيک توجه دارد و ترکيبي از اطلاعات تاريخي ، پيشبينيها و براوردها را بکار ميگيرد ولي در حسابداري مالي گزارشات، کل واحد انتفاعي را در برميگيرد و تنها از اطلاعات مبتني بر گذشته (آنچه که واقعا اتفاق افتاده) استفاده ميکند .
استراتژي قيمتگذاري
حالا که با اهميت محاسبه بهاي تمام شده آشنا شديم بهتر است اندکي نيز در زمينه استراتژيهاي قيمتگذاري بدانيم. کريگ پرس رئيس شرکت پروفکتوس که مشاور کسب و کار در صنعت چاپ است موضوع را اينگونه طرح ميکند:انتخاب استراتژي کارآمد براي تعرفهگذاري، يکي از مهمترين بخشهاي حفظ يک کسب و کار موفق در صنعت چاپ است. با اين وجود بيشتر شرکتهاي چاپي توجه کافي به تعيين استراتژي مناسب براي قيمتگذاري خدمات خود نميکنند. بيشتر اين شرکتها با استفاده از روشهاي ساده قيمتگذاري فقط به رقابتي کردن قيمتها، پوشش دادن هزينهها و نگه داشتن کسب وکار خود فکر ميکنند. اما شرکتهاي پيشرو در بازار صنعت علاقهمند هستند که از استراتژيهاي خلاقانهاي در قيمتگذاري بهره ببرند که درآمد آنها را به حداکثر برساند؛ زمينه رشد شرکت را فراهم آورد؛ به سود بيشتر منجر شود و بالاترين ارزش سهام را توليد کند. چنين شرکتهايي که نسبت به قيمتگذاري هوشيارند، به طور معمول تاکتيکهاي متنوعي را در جهت اهداف کوتاهمدت و بلندمدت خود به کار ميبندند. فرآيند تعرفهگذاري صحيح يک علم دقيق نيست و استراتژيهاي مختلفي در اين زمينه در صنعت چاپ استفاده ميشوند که در ادامه به برخي از آنها اشاره شده است.
قيمتگذاري با محاسبه هزينه به اضافه سود
(Cost Plus Markup Pricing)
اين استراتژي رايجترين روش قيمتگذاري است که چاپخانههاي بسياري از آن استفاده ميکنند. در اين روش قيمت فروش با پيشبيني هزينه توليد يک سفارش به کمک نرمافزار و يا برگههاي مخصوص برآورد هزينه و افزودن درصدي سود به آن تعيين ميشود. اين روش،کار سادهاي است که بهطور معمول به مسئول سفارشات واگذار ميشود. از آنجايي که هزينه يا همان بهاي تمام شده عامل مهمي در تعيين تعرفه است، استراتژي فوق چند ايراد جدي دارد. اگر مسئول سفارشات که تنها کار قيمتدهي را انجام ميدهد به طور دايم به مشتريان اعلام قيمت کند، در حالي که به وضعيت بازار، تقاضاي موجود، ارزش محصول يا خدمات از ديد مشتري و ارزشهاي بلندمدت جذب مشتري مسلط نباشد، فروش محدود ميشود و رشد و قابليتهاي شرکت کاهش مييابد. به طور کلي شرکتهايي که در قيمتگذاري خدماتشان محدود به اين روش ساده هستند، هرگز به يک شرکت پيشرو در بازار تبديل نخواهند شد.
فرصت قيمتهاي بالاتر
(Skimming Pricing)
اين استراتژي به گونهاي است که به مشترياني که محصول جديد و پيچيدهاي مد نظر دارند و شرکت ديگري توان انجام سفارش آنها را ندارد، بالاترين قيمت داده ميشود. وقتي سفارش اول با موفقيت انجام شد، قيمت را پايين ميآورد تا براي آن محصول مشتريان جديدي جذب کند. در نهايت وقتي محصول به دوران بلوغ رسيد و تعداد رقبا بيشتر شد، قيمت به حداقل ميرسد. اين روش در مواردي که شرکت داراي تکنولوژي و يا امکانات جديد و منحصر به فردي است، بيشترين کاربرد را دارد.
کسب سهم بيشتر در بازار
(GainMarketSharePricing)
در اين روش براي حذف رقبا و کسب سهم بيشتر در بازار، قيمتهاي پاييني براي خدمات تصويب ميشوند. قيمت پايين به معني سود کمتر است، ولي اين روش توجيه خوبي دارد. براي مثال يک شرکت با خدمات متنوع ممکن است قيمت چاپ ديجيتال خود را براي جذب مشتريان جديد پايين بياورد، ولي بداند که در عوض همين مشتريان پس از مدتي که با آن شرکت مراودات بيشتري ميکنند خدمات سودآور ديگري را به او سفاش خواهند داد. به عبارتي قيمت پايين برخي سفارشات پولساز خواهند بود ولي نه در کوتاه مدت، بلکه پس از ايجاد ارتباط با مشتريان و دريافت سفارشات گوناگون.
يک کار و چند قيمت
(Versioning Pricing)
اين روش بسيار موثر است و به آساني ميتوان آن را عملي کرد. به اين شکل که با ارايه پيشنهادات جايگزين و متفاوت به مشتري مشاوره داده شود تا در مقابل پولي که ميپردازد خدمات به صرفهتري را دريافت کند. براي مثال ميتوانيد در مورد اندازه کار، نوع کاغذ، صحافي، بستهبندي و غيره پيشنهاداتي بدهيد که صرفه اقتصادي بيشتري براي مشتري داشته باشد. اين روش را ميتوان براي افزايش فروش هم به کار برد. به اين ترتيب که به مشتري پيشنهاد کنيد تا به ازاي پرداخت مبلغي بيشتر، حجم بسيار بيشتري از خدمات را دريافت کند. اين نوع قيمتگذاري ممکن است زحمت بيشتري داشته باشد،
ولي در جذب سفارشات بيشتر موثر است. تلاش براي مقرون بهصرفهتر کردن سفارش براي مشتري نشان ميدهد که شرکت به کسب و کار مشتريان خود اهميت ميدهد و همين باعث اعتماد بيشتر مشتري به او ميشود.
قيمتگذاري بر اساس تقاضا
(CustomerDemand Pricing)
اين استراتژي به طور معمول به دنبال يک رويداد، يک گرايش تازه، يک موضوع خاص و يا سهولت دسترسي به محصولات مشابه ايجاد ميشود. مانند افزايش قيمت خدمات چاپ هنگام انتخابات رياست جمهوري در نتيجه افزايش تقاضا و کاهش آن پس از اتمام انتخابات.
قيمتگذاري بر اساس ارزشگذاري از ديد مشتري
(Precieved Value Pricing)
اين شيوه ارزشگذاري محصولات و خدمات شرکت بر اساس ميزان تمايل مشتري به خريد آن است. در اين صورت بايد مشتري را قانع کرد و به او توضيح داد که در ازاي قيمت تعيين شده، چه ارزشهاي ملموس و غيرملموسي دريافت ميکند. (براي مثال خدمات به موقع، پرسنل خوش برخورد، اعتمادسازي، آسودگي خيال، کيفيت، سهولت، انجام کار و …) در مورد بعضي سفارشات، قيمت خيلي پايين يک امتياز نيست، بلکه براي مشتري نگرانکننده است و احتمال کيفيت پايين و خدمات ضعيف را نشان ميدهد. اين استراتژيها تنها تعدادي از روشهايي هستند که شرکتها براي قيمتگذاري به کار ميبرند. قيمتگذاري با ارزش افزوده، قيمتگذاري بر اساس تيراژ سفارش، قيمتگذاري تبليغاتي، قيمتگذاري روانشناختي، قيمتگذاري دستهبندي شده و انواع روشهاي ديگر. به منظور پيشرو بودن در بازار، داشتن درک خوب از استراتژيهاي مختلف قيمتگذاري و گزينش آنها متناسب با اهداف بلندمدت و کوتاه مدت شرکت اهميت اساسي دارد.