گرافیک را در فضای لیتوگرافی، چاپ و صحافی شناختم
استاد مصطفی اسداللهی. چند سالی است که بازنشسته شده است، اما ارتباط او با حرفه و حرفه ایهای گرافیک ایران همیشه برقرار است.او از نوجوانی کار در محیط های حرفه ای را آغاز کرد و از اولین روزهای کارش، پایی در آتلیه و پایی در چاپخانه داشت. او علاوه بر گذراندن دوره کارشناسی در دانشگاه تهران، چند دوره تخصصی دیگر را در اروپا گذراند. و در بازگشت، اندوخته های خود را مدون ساخت و در کلاس های درس، در اختیار دانشجویان قرار داد. به اعتبار سابقه فعالیت پر بار آموزشی و نیز فعالیت صنفی در انجمن طراحان گرافیک چهره ای شناخته شده در گرافیک ایران است.
گفت و گوی ماهنامه صنعت چاپ با این چهره سرشناس هم برای چاپکاران و هم طراحان گرافیک، نکاتی ارزندهای در بر دارد.
استاد، شما ده، دوازده سال قبل از انقلاب تجارب اجرایی گرافیک داشتید و بهطور مشخص چهار سال آخر این دوره مدیر هنری شرکت تبلیغاتی بودید. بعد از انقلاب هم به این کار ادامه دادید. تفاوت این دو دوره و تأثیر انقلاب بر گرافیک و بر نگرش و سبک کار خودتان را چگونه تعریف میکنید؟
تقریباً چهارده سال قبل از انقلاب شروع کردم از کارهای سرپایی در لیتوگرافی و چاپخانه، نقاشی تبلیغاتی آگهیّها، تصویرسازی داستانهای مجلات هفتگی(دوران دبیرستان و هنرستان) و بعد چند سال قبل از انقلاب شف آتلیه یک آژانس تبلیغاتی بودم(دوران دانشجویی در دانشگاه تهران). انقلاب که شد به دلیل اوضاع و احوال هیجانی که طبیعت انقلابهاست، تبلیغات تجاری و به طبع آن گرافیک تجاری هم تقریباً تعطیل شد.
دو سه سالی گذشت و روشن شد که تبلیغات ابزار توسعه اقتصادی است، کمکم فعالیتّها دوباره رونق گرفت. در سالهای ۵۴ تا ۵۷ در آتلیه آژانس تبلیغاتی با تخصصهای متنوعی آشنا شدم مثلاً نویسندگی شعار و متنّهای کوتاه(کپی رایتری)، عکاسی و امور لابراتواری آن، طراحی و ساخت آرتورکّهای دستی آگهیها و کمپینها برای چاپ در روزنامهها و مجلات، معمولاً بعد از دانشکده شروع میکردم و تا نیمه شب کار ادامه داشت. حال و هوا و سبک کارها در آن دوره(همزمان با دهه ۶۰ میلادی) گرایش به گرافیک غربی داشت. کمی نزدیک به طراحانی مثل هرب لوبالین از نظر تایپهای چاپی و یا میلتون گلیزر و پُلرند از نظر ترکیببندی و ساختاری. سالهای نخستین بعد از انقلاب جهت کسب تجربه و مطالعه منابع جدید سفری به فرانسه داشتم و در مراجعت استودیوی شخصی خود را راهاندازی کردم. شرایط برای شروع فعالیتها با برقراری آرامش و آماده شدن اوضاع و احوال زمان مهیا بود و البته سفارشات کار فرهنگی هم بیشتر شد. شدیداً علاقهمند بودم در این گرایشهای جدید هم کار کنم. نقش فرهنگساز گرافیک یا عنوان جدید آن«ارتباط تصویری» (عنوان پیشنهادی وزارت علوم) اهمیت خود را بیشتر از گذشته به نمایش گذاشت. در آن سالها (۵۹ ـ ۷۵) طراحی روی جلد کتاب، طراحی بستهبندی بازیهای کمکآموزشی، طراحی نشانه و اوراق اداری برای کسب و کارهای جدید، بیشترین حجم کاری من را تشکیل میداد و بعدا(ً۷۶تا پایان ۸۰) با طراحی پوستر و طراحی لوگو ادامه یافت. تمایل به سبک خلاصهسازی هندسی شبیه به آنچه در گرافیک ژاپن میگذشت مرا به خود جلب کرده بود و بعد جستجو برای پیدا کردن یک شیوه شخصی که میتوانست عطر ایرانی هم داشته باشد، تمام حواسم را به خود معطوف میکرد و کمکم ملکه ذهنم میشد. در نتیجه تلاشّهایی که داشتم کارم در بیینالهای دوم، سوم و چهارم گرافیک ایران مورد توجه قرار گرفت و برنده جوایزی شد. این موفقیتها ادامه پیدا کرد.
در سالهای بعد از انقلاب بیشتر در فعالیتهای آموزشی و صنفی درگیر شدید (که البته بهخاطر تجربه و سابقه، طبیعی بوده است)، آیا از نسل بعدی – که تا حدی به دست شما و همنسلهای شما پرورش یافتند – چهرههای نامآور و مرجع در حوزه گرافیک و با اعتبار نسبی در سطح جهانی پدید آمد؟ (چرا؟)
نیمه دوم سال تحصیلی ۱۳۶۶ پیشنهاد راهاندازی و تدریس رشته گرافیک(مقطع کارشناسی) دانشگاه آزاد به من داده شد که پذیرفتم. احساس کردم فرصت خوبی است و میتوانم از آن برای انتقال تجربههای بدست آمده به نسل جوانتر از خودم که به گرافیک تمایل و علاقه زیادی نشان میداد، استفاده کنم. بعداً به فاصله کوتاهی به دانشگاههای تهران، الزهرا و هنر برای تدریس گرافیک دعوت به کار شدم. شرایط و نیاز زمان بیشتر به سمت آموزشهای آکادمیک گرایش داشت و به همین سبب جمعی از همکاران همنسل من در کنار کار حرفهای خود به تدریس هم روی آوردند. برای من این موضوع باعث میشد که به منظور آماده شدن به تدریس، مطالعه مباحث نظری را -که بعد از فارغالتحصیلی، در دانشگاه تهران متوقف شده بود- مجدداً شروع کنم. امکان برقراری ارتباط با نسل جوانتر و جویای فراگیری، همیشه حرکت در جادهای دو طرفه است که انسان فرصت مییابد هم یاد بدهد و هم مطالب جدیدی بیاموزد. خلاصه اینکه خروجی کار همکاران نسل من در آن زمان نتایج خوبی به بار آورد و نسلهای بعدی در صحنه داخلی گرافیک و بعداً در سطح بینالمللی خوش درخشیدند و چهره جدیدی از گرافیک ایران را به نمایش گذاشتند. چرایی این ادعا بیشتر در این نکته مهم نهفته است که کیفیت آموزشی آن زمان هنوز دچار آفت رشد قارچگونهی مدارس و آموزشگاههای بیشمار نشده بود. همنسلهای من شاگردان اساتید بنیانگذار گرافیک و تعداد محدودی بودند که در بازار کار حرفهای، ورزیده و آبدیده شده بودند و میتوانستند خلاء ناشی از کمبودهای مراکز دانشگاهی بعد از انقلاب را به خوبی پُر کنند.
عکس یادگاری از سالهای دور
زنده یاد استاد مرتضی ممیز با آن سبیل معروف خودکه معرف حضور همگان است.
نشسته از چپ: ابراهیم حقیقی، شادروان مسعود معصومی و مصطفی اسداللهی
ایستاده: مسعود سپهر
آیا نظام آموزشی و برنامههای آموزشی دانشگاهی پاسخگوی نیاز کسب و کار گرافیک و تولید گرافیک، مؤثر در زمینههای فرهنگی، تجاری و تبلیغاتی بوده است؟ مشکلات احتمالی در این حوزه آموزش کدامند؟
نظام آموزشی برای هر رشته برنامه و سرفصلهای مطابق با شرایط روز لازم دارد. از آن مهمتر نیازمند ابزار پیاده کردن برنامه یعنی نیروی کارآمد آموزشی (معلم) است. کیفیت کار مراکز آموزشی هم باید نسبت به کمیت، یعنی تعداد مراکز آموزشی در اولویت باشد. در دهه پنجاه و تا قبل از ظهور جعبه ابزار جادویی، آموزش گرافیک در دانشگاههای ما با بودن اساتید بنیانگذار با شرایط بازار کار هماهنگ، برابر و مسلط بود. ولی بعداً این معادله از میان رفت و تعداد مراکز(کمیت) به حدی افزایش پیدا کرد که دیگر قادر نبودند معلم خبره و آبدیده برایش فراهم کنند. نتیجه آنکه درخواست بازار کار برای پیدا کردن طراح متخصص و آماده، بیجواب ماند که البته هنوز هم مشکل پابرجاست.
آیا مراکز آموزشی (یا بازآموزی) گرافیک خارج از دانشگاه از ضعفهای نظام آموزش رسمی مبرا هستند و کارآمد قلمداد میشوند؟
مراکز آموزشی گرافیک خارج دانشگاهها نیز از نوع ضعفها و مشکلات مبرا نیستند. البته تعداد انگشتشماری توانستهاند مؤثر واقع شوند، آنها که با نگاه «بیشتر کار تخصصی هدفمند یاد بگیریم تا اینکه بدنبال کسب مدرک و مرتبهی دانشگاهی باشیم»کارنامه مثبتی ارائه کردهاند. به عقیده بنده دانشگاهها باید دانشجویان خود را در سال پایانی به مراکز کار حقیقی اعزام کنند که با روند کار و مشکلات آن در یک استودیوی فعال از نزدیک آشنا شوند.
گرافیک با چاپ ارتباطی تنگاتنگ دارد، آیا آموزشهای دانشگاهی و غیردانشگاهی، شناخت و تخصص لازم در این زمینه را به طراحان گرافیک میدهد؟
مسائل و مشکلات طراحان گرافیک با صنعت چاپ و چاپکاران بیشتر در چه مواردی است؟
در بازنگری سرفصلهای جدید دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد ارتباط تصویری(گرافیک) مورخه سالهای ۹۰ و ۹۱ شمسی، درسهای مربوط به چاپ به همراه کارآموزی در لیتوگرافیها و چاپخانهها توصیه و برنامهریزی شده، یعنی تئوری محض نیست. ولی اینکه چقدر به آن عمل میشود جای تردید است. فکر میکنم همچنان فارغالتحصیلان گرافیک نیازمند به طی دورههای آماده شدن برای ورود به مراکز کار واقعی هستند. آنها اکثراً شیفته بخش طراحی کار هستند و مراحل بعدی را شاید زیاد دوست نداشته باشند. تصاویر زیبا و تمهیدات معجزهگر کامپیوترها و نرمافزارها جذابند اما آیا در خروجی چاپ هم به همان اندازه جذاب درمیآید؟ پاسخ این پرسش معمولاً بعد از چند بار تجربه و به زمین خوردن و سپس ایستادن، روشن میشود. مشکلات طراحان در این رابطه مباحث بسیار فنی و تخصصی چاپ است که باید طراح به آنها مسلط باشد.
شما از معدود اساتیدی هستید که در مدون کردن منابع آموزشی کوشیدهاید و تلاش داشتید تا این حرفه صاحب متون آموزشی قابل دسترس و مستند باشد. دلیل کوتاهی بعضی اساتید دیگر در این زمینه را چه میدانید؟
برنامهنویسی و طرح سرفصلهای یک رشته مطابق با نیازهای حرفهای آن رشته خود یک کار تخصصی دیگر است. اینکه یک نوجوان در هنرستان گرافیک باید برای چه شرایطی آماده شود و آموزش ببیند و بعد در دوره کاردانی و مقطع کارشناسی گرافیک باید چه نیروهایی و در چه سطحی از کار گرافیک تربیت کنیم و سپس در دوره کارشناسی ارشد باید به چه نیازهایی توجه کنیم و سرانجام اگر خواستیم دوره دکترای ارتباط تصویری هم داشته باشیم سرفصل دروس چه باید باشد، همهی این مراحل خودش ۲ معاونت پژوهشی و آموزشی در دو وزارتخانه مختلف میطلبد که گروهی پژوهشگر و کارشناس خبره هم باید برای آن کار کنند و برنامه بنویسند، البته مطابق با نیازهای جامعه در کوتاهمدت و بلندمدت، اساتیدی که مورد نظر شما هستند، معمولاً برای کمک پا پیش میگذارند و کوتاهی از آنها نیست بلکه کار در جایی که باید انجام شود اکثراً دچار مشکلات بیشماری است.
آیا قبول دارید که شناخت اغلب طراحان گرافیک، به درک کلی از چاپ افست یا اخیراً چاپ دیجیتال محدود است و معمولاً از چاپهای دیگر که در بستهبندی و صنایع دیگر کاربرد دارد، اطلاع اندکی دارند و تلاشی برای نزدیک شدن به آن انجام نمیدهند؟
بله، حرف شما را قبول دارم. دنیای طراحی گرافیک امروز در اختیار نسل بسیار جوان است و این طبیعت حرفه ماست و باید قبولش کنیم. جوانی هم برای خودش شرایطی دارد و عالمی پُر از انرژی، خیلی سریع و یک شبه خواهان ره صدساله است. من گرافیک را در فضای لیتوگرافی، چاپ و صحافی شناختم، خوب حس میکردم چه مشکلاتی دارد. عشق و علاقه شرط لازم این روند از آغاز تا پایان است و صبوری و دقت خاصی میطلبد. مثل دهها و یا صدها قطعهی ریز و درشت که در یک ماشین چاپ چهاررنگ در کنار هم به یکدیگر متصل میشوند و مثل یک ساعت دقیق هر کدامشان وظیفه خود را به خوبی انجام میدهند.
تشکل صنفی «انجمن صنفی طراحان گرافیک» که شما از سال ۸۲ تا ۸۵ و همچنین در دوره هفتم آن هم مدتی ریاست آن را به عهده داشتید، تا چه حد در تثبیت جایگاه حرفهای طراحان گرافیک و احقاق حقوق آنها مؤثر است و آیا به جز این در ارتقای سطح حرفهای و دانش آنها و رساندن آنها به تراز جهانی مؤثر بوده است؟
در زمینه احساس مسئولیت در برابر مشتری و صیانیت از حقوق سفارشدهنده چطور؟
انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران مطابق با اساسنامهای که دارد باید به بهتر شدن شرایط شغلی و معیشتی حرفه و اعضا آن توجه داشته باشد. انجمن حرفه را تعریف میکند و به روابط بین سفارشدهنده و طراح میپردازد و جایگاه طراحی گرافیک را در جامعه و مخاطبین آن یعنی مردم مورد ارزیابی قرار میدهد. وظایف کشوری و بینالمللی گرافیک و توجه به رونق و توسعه آن را برای اعضای خود شرح میدهد و به تنظیم و ترسیم نظام حرفه میپردازد. در اثر کار و تلاش همکاران ادوار مختلف هیأتمدیرهّهای انجمن، اکنون انجمن نظامنامه قابل توجهی دارد که اعضای جدید که به انجمن میپیوندند باید بر اساس آن رفتار کنند تا به حقوق قانونی خود نزدیک شوند. انجمن در تثبیت و مشروعیت بخشیدن به حرفه بسیار مؤثر بوده و در شناساندن حرفه در جامعه بسیار تلاش کرده است. برگزاری ده دورهی موفق بیینالهای گرافیک ایران که چند دوره آن بصورت بینالمللی و در سطح جهانی به انجام رسیده، گرافیک ایران را در مقابل دید جهانیان قرار داده است.
شما از چهرههای مؤثر در برگزاری بعضی دورههای نمایشگاه دو سالانه گرافیک ایران بودهاید، آیا این نمایشگاه ظرفیت و توان گرافیک ایران را بازتاب میدهد و به معرفی چهرههای جدید میانجامد؟
همانطور که در سوال قبلی عرض کردم، بنیالهای دوره ششم، هفتم، هشتم و نهم بصورت بینالمللی و انعکاس کارنامه داخلی اعضاء بصورت بسیار موفق برگزار شده است. در بسیاری از آنها از همکاران صاحب نام طراحی گرافیک جهان دعوت به عمل آمد که آمدند و کارهای خودشان را در کنار کار طراحان ایرانی به نمایش درآوردند و جلسات بحث و گفتگوهای بسیار جذابی هم برای همکاران خودمان نیز برگزار کردند. این رویدادها نسل جدید طراحان گرافیک ایران را به جهان معرفی کرد و سکوی پرتابی شد برای موفقیت بسیاری از طراحان ایرانی در سطح جهان. حیف که بعداً این دو سالانهها برگزار نشد. این نمایشگاهها ضمناً ویترین خوبی بود برای بازدید سفارشدهندگان ایرانی که میتوانستند توانمندی طراحان کشور را از نزدیک ببینند و برای سفارشات خود طراح انتخاب کنند.
اگر شاخههای گرافیک را به انتشارات، مطبوعات، تبلیغات، بستهبندی، نشانه و اداری، فضای شهری، دکوراسیون، مُد و غیره تقسیم کنیم (البته این تقسیمبندی دقیق نیست) قدرت طراحان گرافیک ایران در کدام زمینهها چشمگیرتر و قابل رقابت در سطح جهانی است و چرا؟
در شرایط کنونی از شاخههایی که نام میبرید به جرأت میتوان گفت که بسیاری از طراحان گرافیک ایران در آن از توانمندی کامل برخوردار هستند. اینکه کدام چشمگیرتر است پاسخ قاطع ندارد، اگر تا چند سال پیش بود بسیاری میگفتند پوستر. چون جنبههای نمایشی پوستر در نمایشگاههای برونمرزی بیشتر است مخصوصاً اگر عناصر نوشتاری(خط فارسی) هم در آنّها نقش داشته باشد، در سطح جهان بیشتر دیده خواهد شد. اکنون طراحان ایرانی در بسیاری از گرایشها بسیار خوب ظاهر میشوند مثل بستهبندیهای جدید صادراتی که در ابتدای راه و در سالهای دورتر زیاد موفق نبودند. خیلی طراح ایرانی داریم که در سراسر دنیا دارند فعالیت میکنند و بسیاری از آنها بسیار حرفهای و قابل احترام هستند. مشکل ما در حضور گرافیک عمومی در سطح شهرها است. اغتشاش و شلوغی گرافیک محیطی بیشتر ناشی ازنبود مدیریت قابل قبول در این زمینه است.
بسیاری از طرحهای گرافیک محیطی ما توسط طراحان باسابقه انجام نمیشود یا مثلاً اگر مدیریت شهری از انجمن طراحان گرافیک استفاده کند چقدر میتواند تغییرات مثبت ایجاد کند. گرافیک محیطی خوب در فضاسازی مطلوب شهرها، به زندگی سخت روزمره آرامش می بخشد ، به سهولت و چرخش کار روزانه و احترام و پیاده شدن موفق قوانین شهری بسیار کمک میکند.
آیا از مفهومی به نام گرافیک ایرانی میتوانیم دفاع کنیم؟ آیا ضرورتی برای چنین مفهومی احساس میکنید؟ شاخصههای گرافیک ایرانی کدامند؟
گرافیک ایرانی حقیقت دارد، زنده است و نفس میکشد و در حوزه جغرافیایی خود حضور و کاربرد دارد. طراح ایرانی خالق آنست و خون و روح ایرانی در کالبدش دمیده شده. به نظرم میتوانیم بگوییم گرافیک ما لهجه ایرانی دارد، در عین حال متعلق به یک زبان جهانی است که عناصر مشترک تصویری در آن قابل شناسایی است. همانگونه که گرافیک ژاپن یا گرافیک هند یا گرافیک آمریکای جنوبی و یا گرافیک اروپایی و آمریکایی هر کدام مزه خاص خود را دارند. مهم موفقیت در کاربردهاست.