درباره ورود صنعت چاپ به ايران با گزارشهاي تاريخي بسياري روبرو بودهايم. تبريز، اصفهان، بوشهر، … به عنوان نخستين شهرهاي استقرار اين صنعت نام برده شدهاند و کتابهاي بسياري عنوان اولين کتاب چاپ شده به زبان فارسي در ايران را به خود اختصاص دادهاند. مقاله حاضر پيشينه چاپ به زبان فارسي را بررسي ميکند و آن را به دوران صفويه برميگرداند. دکتر شقايق فتحعليزاده در مقاله خود به اين نتيجه ميرسد که ورود صنعت چاپ به ايران چيزي حدود ۲۰۰ سال پس از اختراع آن بوده است.
صنعت چاپ پديده ارتباطي تاثيرگذار با گسترهاي وسيع در جامعه جهاني است که تاثير و خدمت آن در تحولات اجتماعي، سياسي و بهتر ساختن جوامع نقش بنيادين داشته و دارد. اين پديده به عنوان يکي از مظاهر تمدن، در پيشرفت و گسترش دانش در غرب تاثير بسيار داشته و شايد بتوان گفت در بررسي علل عقبماندگي کشورها بايد به اين صنعت به عنوان يک عامل اساسي توجه کرد. بدين روي بررسي تاريخ چاپ در هر جامعه ميتواند به روند گسترش دانش و کارشناسي در آن جامعه اشاره داشته باشد. در اين مختصر تلاش شده است که به چگونگي ورود صنعت چاپ به کشور و علل عدم استفاده از آن در دوران اوليه پرداخته شود.
بدست آوردن تاريخي مشخص براي آغاز چاپ در ايران، به تعريفي که از صنعت چاپ ارائه ميدهيم، بستگي دارد. اگر عمل انتقال نقش را زمينه ظهور و در شمار پيشينه چاپ به حساب بياوريم، نخستين آثار منقوش ايران به عصر سنگ و ظهور تمدنهاي نخستين بازميگردد و اگر چاپ به انتقال نقش از ابزاري به ورقه نازک و قابل حملونقل تعريف شود، تاريخ باسمه و مهر، پيشينه چاپ محسوب ميشود. گاه به اينگونه چاپ، چاپ آسيايي ميگويند و چينيان در ابداع آن نقش عمده را بر عهده داشتهاند.
بنابر آنچه گفته شد چينيان در صنعت چاپ نقش ابتدايي را بر عهده داشتند، چينيها چاپ کتاب را در عصر سلاطين تانگ، يعني مقارن قرن اول تا سوم هجري به کمال رساندند. آنها روي يک قطعه چوب، تمام مطالبي که بايد روي دو صفحه بيايد، به علاوه يک ستون براي عنوان باب، فصل يا مميزات ايجاد ميکردند، سپس آن را مرکب زده، وارونه کرده و بر روي کاغذ برميگرداندند، آن کاغذ را از وسط «تا» ميزدند و اين اوراق تا کرده، پهلوي يکديگر گذاشته و دوخته ميشد. پس از اين ابداع چينيان، دومين تحول بزرگ در تاريخ چاپ هنگامي رخ داد که گوتنبرگ در خلال سالهاي (۱۴۳۶ – ۱۴۴۴ م / ۸۴۰ – ۸۴۴ هـ) غالب حروف ماتريس را اختراع کرد و با استفاده از حروف فلزي متحرک شيوه نوين چاپ را پديد آورد، بدين گونه که از کنار هم نهادن حروف سربي و منعکس ساختن آن بر کاغذ به وجود ميآيد، گوتنبرگ در طراحي حروف و صفحه آرايي کتابهاي چاپي خود از اسلوب صومعهها که در تهيه نخستين نسخههاي خطي نفيس بود، پيروي کرد.
نخستين کتابي که او چاپ کرد انجيلي با حروف گوتيک بود، اما بعدا تنوع قلمهاي حروف کارگاه وي تقريبا به سيصد نوع رسيد. در نتيجه اين ابداع آلمان به سال ۱۴۵۰ ميلادي توانست نخستين کشور دارنده کتاب چاپي به شيوه نوين شود. در آن دوران اومانيستهاي ايتاليايي که پس از آلمانها با ۹ سال تاخير اولين کتاب چاپي خود را ارائه کردند معتقد بودند که حروف خط گوتيک از دور تار و محو به نظر ميرسد و از نزديک چشم را خسته ميکند، از اين رو کوشيدند تا با الهام از کتيبههاي روم باستان، حروفي سادهتر و زيباتر پديد بياورند.
اندک زماني بعد از اختراع گوتنبرگ، نخستين حروف متحرک سربي براي زبانهاي شرقي نيز ساخته شد و در اين دوران که نزديک به ۴۰ سال است، مسلمانان از اين اختراع آگاهي يافتند و احتمالا به آزمودن و به کار بستن آن تمايل داشتند، چرا که سلطان عثماني بايزيد دوم در ۸۹۰ هـ ، از بيم تحريف کتب ديني، رعاياي خود را از چاپ کتاب با حروف عربي بر حذر داشت و پسر او سلطان سليم در ۹۲۱ هـ لازم ديد فرمان پدر را تجديد کند، البته باب عالي در اين فرمانها يهوديان را مستثني کرده بود. اين عامل و همچنين در دست داشتن نسخهاي از تورات به خط راشي عبري مارس ( ۹۵۳ هـ/ ۱۵۴۶ م) که در استانبول چاپ شده است، اين احتمال را تقويت ميکند که يهوديان فارسي زبان پيش از ساير گروههاي فارسي زبان به اهميت چاپ کتب چاپي پي برده باشند. اين تورات نخستين کتابي است که در آن ميتوان ردي از فارسي زبانان يافت. در ۱۰۴۹ هـ ( ۱۶۳۹ م) سه کتاب به زبان و خط فارسي از سوي هياتهاي تبليغي مسيحي در باب تبليغ آيين مسيح در ليدن هلند به چاپ رسيده است و چاپخانهاي که اين کتابها در آن چاپ شده است، ظاهرا بايد نخستين چاپخانه فارسي در جهان باشد که براي جذب فارسي زبانان به دين مسيحيت به اين اقدام پرداخته است، به طور کلي ارامنه در صنعت چاپ ايران نقش محوري داشتهاند. آنان ۷۲ سال پس از اختراع صنعت چاپ يعني در سال ۱۵۱۲ ميلادي نخستين کتاب چاپي ارمني را انتشار دادند. در فاصله سالهاي( ۱۵۱۳ م– ۱۵۱۲م) ارمنيان پنج کتاب داشتند. در سال ۱۵۶۳م چاپ کتاب ارمني در ايتاليا آغاز و ۴ سال ادامه يافت و پس از آن متوقف شد. در سال۱۵۸۴م دوباره چاپ ارامنه آغاز شد ولي اين بار در روم بود و در قرن ۱۷ اولين کتاب ارمني در لهستان به سال ۱۶۱۶ميلادي چاپ شد. دگربار بعد از وقفهاي طولاني، در سال ۱۶۳۸ در جلفاي اصفهان کار چاپ کتب ارمني از سرگرفته شد. بدين ترتيب تاسيس چاپخانه از جانب ارمنيان در جلفاي اصفهان عبارت از يک مرحله نوين و پراهميت در تاريخ چاپ ايران و چاپ ارامنه بوده است. اين اقدام بزرگ و موثر توسط کشيشان کليساي جلفاي اصفهان صورت گرفت و بالاخره صنعت چاپ پس از گذشت ۱۹۸ سال از اختراع آن و ۱۹۱ سال از چاپ اولين کتاب چاپي به شيوه نوين وارد ايران شد.
بر اساس مدارک موجود، نخستين کتابي که در ايران و حتي کليه کشورهاي خاورميانه به شيوه نوين چاپ شده است زبور داود يا ساغموس است که در ۱۰۴۸ هـ (۱۶۳۸م) به زبان و خط ارمني در ۵۷۲ صفحه، در جلفاي اصفهان و به دست کشيشان ارمني به چاپ رسيده و از اين کتاب تاکنون فقط يک نسخه ديده شده است که در کتابخانه بادليان در آکسفورد نگهداري ميشود.
پس از آن در سال۱۶۴۱م با کوشش خليفه خاچاطور گيسا راستي در کليساي وانگ در جلفاي اصفهان کتابي ديگر به چاپ رسيد، نام اين کتاب سرگذشت پدران روحاني بوده است.
کتاب ديگري در سال ۱۶۴۱م و بعدي در سال ۱۶۴۲ م به چاپ رسيد، آن چه بر قدر و ارزش اين کتابها ميافزايد ساخت همه وسايل چاپ کتاب مذکور حتي کاغذ آن به وسيله روحانيون کليساي وانگ است. کشيشان اين کليسا با تلاشي خستگيناپذير موفق شدند که همه حروف مسي، چوبي، آهني و قيرهاي چوبي چاپ، مرکب، کاغذ چاپ کتاب و تذهيب صفحهها را آماده کنند. آنان پيش از ديگر ايرانيان روند رو به رشد در صنعت چاپ را آغاز کردند و ميدانيم مقام پانزدهم از حيث قدمت چاپ در جهان را احراز کردهاند، براي اين موفقيت ميتوان دلايل بسياري را برشمرد که شايد مهمترين آن محيط آزاد و تشويق آميزي بود که شاه عباس اول صفوي و فرمانروايان ديگر اين سلسله براي آنها ايجاد کرده بودند. البته بايد تلاش خود ارامنه را نيز در توسعه صنعت چاپشان مورد توجه قرار داد. چنانچه ميدانيم خليفه خاچادور به توسعه چاپخانه بسيار علاقهمند بوده است و پس از اين که مشکلات چاپ را ميبيند يکي از شاگردان خود به نام هوانس وارتاپت (يعقوب خان) را براي آموختن فن چاپ در سال ۱۰۴۹هـ (۱۶۳۹م) به اروپا ميفرستد. او ۷ سال در اروپا تعليم ميبيند و ميتواند در شهر ليورنو کتاب زبور داوود را چاپ کند ولي متاسفانه قبل از اين که به جلفا برسد استادش مرده بود. اين راهب توانست در سال ۱۰۵۷هـ (۱۶۴۷م) همراه خود يک ماشين چاپ با حروف سربي به اصفهان بياورد و موفق ميشود که کتابي در اصفهان به چاپ برساند. او سه سال بعد کتاب مقدس «عهد قديم و عهد جديد» را شروع ميکند اما به علت اختلافاتي که بين او و ساير ارامنه روي ميدهد نه تنها چاپ کتاب مزبور به تعويق ميافتد بلکه خود او نيز مجبور به مهاجرت از جلفا ميشود. تاورنيه در مورد او چنين نقل ميکند که « در اصفهان يک نفر ارمني به تاسيس ماشين چاپ و طبع رسالات پولس رسول و فرامين هفتگانه همت گماشته و بر آن بود که مجموعه کتاب مقدس را به چاپ برساند، او چون طريقه تهيه مرکب مرغوب را نميدانست و از اثرات سوء آن اختراع بيمناک بود ناگزير ماشين چاپ را شکست، زيرا از يک جهت حتي اطفال که از آموزش نوشتن تن ميزدند ادعا کردند که اگر خود کتاب مقدس را تنها براي اين که زودتر از حفظ شوند، بنويسند بهتر است، از سوي ديگر بسياري از اشخاص که از راه نساخي (نسخهبرداري) کتاب امرار معاش ميکردند با آن مخالف بودند». با توجه به مدارک، اين دستگاه چاپ، نخستين دستگاه چاپي بود که در ايران داير شد؛ اما از اين زمان چاپخانه به مدت سي سال تعطيل ماند، همچنين در سال ۱۲۵۹ هـ ق يکي از بزرگان ارمني به نام مانوک هورتانيان که در جاوه سکونت داشت، يک ماشين چاپ خوب که به جديدترين وسايل مجهز بود به کليساي وانگ هديه کرد اما در آن تاريخ کسي که از فن چاپ اطلاع داشته باشد در جلفا نبود. متاسفانه اين ماشين حدود ۴۰ سال در انبار کليسا ماند و معلوم نيست که بعدا مورد استفاده قرار گرفت يا نه. اين دستگاه چاپ هم اکنون به عقاب معروف است و در کليساي وانگ به يادگار باقي مانده است.
در مدت ۳۳۰ سالي که چاپخانه در کليساي وانگ داير بود، علاوه بر تقويمها، گزارشات جلسات مذهبي و… حدود ۲۶۳ جلد کتاب با کوشش خليفههاي کليسا چاپ و منتشر شد. لطف الله هنرفر اصفهانشناس، در جريان بررسي گورسنگهاي ارمنيان جلفاي اصفهان، پنجاه شغل و منصب را شناسايي کرده است. يکي از آنها به حرفه (طباعت) چاپگري يکي از کشيشان ارمني به نام کشيش آسادور متوفي ۱۶۹۵م اشاره دارد. اين بررسي نشان دهنده گسترش صنعت چاپ در دوره صفوي نزد ارامنه است که در پايتخت حکومت صفوي مستقر بودهاند، اما بر خلاف ارمنيان، در اين دوران هيچ کتاب چاپي به روش نوين به زبان فارسي در ايران انتشار نيافت، البته شواهد نشان ميدهد که همزمان با تاسيس چاپخانه کليساي وانگ در ايران و تلاش ارمنيان براي چاپ کتابشان به روش نوين، عدهاي از رجال و درباريان و شاهان صفوي به فکر ايجاد چاپخانه در ايران افتادند. ويلهم فلور هم بر پايه اسناد موجود در آرشيوهاي هلند، به ملاقات هيات مبلغان مسيحي کرملي با شاه عباس اشاره کرده است، بنا به گفته وي در سال ۱۶۱۸ م، ف. ج. تاديوس در حضور شاه عباس اول در قزوين ماشين چاپي با حروف عربي و فارسي ارايه داد و بيان ميکند که شاه علاقه زيادي نشان داد و آرزو کرد که در کشورش به کار افتد و چنين ميافزايد که براي مذهب ما داشتن باسمه يا حروف چاپي بسيار مفيد است و شاه حتي تاديوس را مامور تهيه آن کرده است. ماشين چاپ در سال ۱۶۲۴م از رم فرستاده شد ولي به سبب اوضاع ناشناخته و پيشبيني نشدهاي در دسامبر ۱۶۲۸م يا ژانويه ۱۶۲۹م به اصفهان رسيد. همچنين معلوم نيست که آيا مبلغان مذهبي کرملي گزارشي درباره کاربرد ماشين چاپ فرستاده شده، دادهاند يا نه. به هر حال نامههايي در اين باره به رم نرسيده يا نگهداري نشده است؛ زيرا در سال ۱۶۳۸ واتيکان پرسيد که « با حروف چاپي فارسي و عبري که از رم به اصفهان ارسال شده چه کردهاند، چه ميخواهند بکنند (آيا از آن استفادهاي کردهاند). پاسخ اين سئوال معلوم نيست.
ديگر بار از اين ماشين چاپ آن هنگام که ف – برنارد سر اسقف کليساي قديس بابل و معاون چاپ اصفهان، ايران را ترک کرد، نشان مييابيم. وي در هنگام ترک ايران در ۱۶۴۲م؛ يعني پس از ۱۳ سال که دستگاه چاپ توسط آنان به ايران وارد شده بود، کليسا و اقامتگاه خود را با تمام وسايل موجود در آن به جانشينش که توسط خود او به اين مقام منصوب شده بود داد. در ميان اين اشياء و لوازم از قالبهاي ۳۴۹ حرف چاپي عربي و ابزار آهني يکي براي قالب گرفتن و ديگري براي چيدن و آماده کردن چاپ ياد شده است. ما هنوز نميدانيم که اصلا ماشين چاپ عربي – فارسي در ايران استفاده شده است يا نه و اگر استفاده شده در چه تاريخي بوده است. ف.ا.س. يوسف که از ۱۶۶۴م تا اوايل ۱۶۷۶ م در ايران اقامت داشته در سال ۱۶۸۴ م در نوشتههاي خويش اشاره ميکند که «اجداد کرمليها ماشين چاپي در صومعه خودشان در اصفهان داير کردند که آنها آن را هنوز دارند. در عين حال وي متذکر ميشود که کار هر دو ماشين چاپ؛ يعني هم ماشين ارمني و هم ماشين عربي – فارسي با توفيق همراه بوده است». اين مطلب اين انديشه را ايجاد ميکند که ماشين چاپ عربي- فارسي پيش از آن که به ايران برسد مورد استفاده بوده است، نکته ديگري که بر اين نتيجهگيري صحه ميگذارد، از سند ديگري در همين بايگاني معلوم ميشود، و آن اين است که دارايي برنارد ۲۱ سال در حفاظت کمپاني هند شرقي هلند قرار داشته است؛ چون اين دارايي در ۱۶۶۳م به رافائل توماس انتقال يافت، معلوم ميشود ماشين چاپ کرمليها قبل از ۱۶۴۸م به کار افتاده بوده است، که اين موضوع بعيد به نظر نميرسد و به راحتي با بررسي تاريخ چاپ ارامنه ميتوان گمانکرد، همانگونه که در سال ۱۶۳۹م در هلند کتابهاي فارسي براي تبليغ آيين خود چاپ کردهاند، در کشورهاي ديگري نيز به اين کار اقدام کرده باشند و کتابهاي فارسي براي تبليغ به چاپ رسانده باشند و از اين دستگاه چاپ و قالبهاي حروف چاپي در آن استفاده کرده باشند. با اين که در نامهها و گزارشهاي به جا مانده از کرمليها از استعمال ماشين چاپ توسط آنها سخني به ميان نرفته است.
همچنين ف. ا. س. يوسف ميگويد که هر دو ماشين عربي- فارسي و ارمني به سبب خشکي آب و هوا به خوبي کار نميکرده است. اين دليل به نظر بسيار غيرممکن ميآيد؛ زيرا در ايران کتب مختلفي به زبان ارمني در اصفهان چاپ شده است و هيچ يک به دليل خشکي آب و هوا ناتمام نمانده است و اين عامل نميتواند علتالعلل براي عدم استفاده از ماشينهاي چاپ در عهد صفويه باشد و به نظر بهتر آن است که دلايل ديگري مورد بررسي قرار گيرد. به همين منظور شايد بهتر باشد نخست به بررسي جايگاه هنر و فرهنگ در اين دوره بپردازيم.
پوپ در کتاب شاهکارهاي هنر ايران ميگويد: عصر صفويه، دوره طلايي در هنر صحافي، جلدسازي، تذهيب و نقاشي ايراني است. در اين دوره مقام و منزلت هنرمندان، با حمايت شاهان صفوي به ويژه شاه تهماسب چنان بالا رفت که حتي برخي از دوستان آنان از ميان نقاشان و هنرمندان انتخاب ميشدند. به علاوه شاه تهماسب چنان عشق و علاقهاي به نقاشي داشت که اميداور بود خود يکي از هنرمندان ماهر شود، از آثار شگفتآور دوره او ميتوان به شاهنامه تهماسبي اشاره کرد که داراي ۲۵۰ نقاشي مينياتوري است. همچنين داراي خطي بسيار زيبا، تذهيب بيمانند و از لحاظ جلد و صحافي نيز يک اثر بيمانند است که راجر سيوري آن را در واقع يک موزه هنر سيار ميداند. پس از شاه تهماسب هنر نقاشي و تذهيب در دوره شاه عباس اول نيز در نقطه اوج قرار داشت و خود او نيز بسيار به اين هنرها علاقه ميورزيد؛ چنانچه گفته شده پس از اتمام يکي از نقاشيهاي رضا عباسي دست او را بوسيده و حتي شبها تا صبح براي او چراغ ميگرفته است تا او به کار خود بپردازد. اين نمونهها اشاره به علاقه شديد دربار و به پيروي از آنها مردم ايران به هنر تذهيب، نقاشي، نگارگري و رنگ در ايران دارد، که متاسفانه چاپ سربي داراي اين خواص نبوده است و براي مردم جذابيتي نداشته است؛ از سوي ديگر خود هنرمندان دربار و ايران به لحاظ قدرتي که توانسته بودند در دوره صفويه از آن خود کنند، مانعي در جهت گسترش چاپ در ايران شدند. جدا از هنر نقاشي، خطاطان نيز از اين قاعده مستثني نبودند. تاورنيه در سفرنامه خود اشاره ميکند که چون در روزگار صفويه صنعت چاپ در ايران وجود نداشت، در واقع خط به منزله چاپ بود، به همين علت خطاطي بسيار اهميت داشت. اما گمان ميرود اين سياح اروپايي به خوبي به اوضاع آن دوران اشراف نداشته است؛ زيرا در روزگار صفويه حضور صنعت چاپ قطعي است اما در آن روزگار خطوط نسخ و نستعليق شکسته متداول بوده است. خط شکسته خط ديواني نيز بوده است، اين خط امکان زيبانويسي و پرهيز از يکنواخت نويسي ايجاد ميکرده است ولي حروف به کار رفته در چاپهاي سربي در مقايسه با نسخههاي خطي نفيس چندان جذابيتي نداشته است. چنانچه ميدانيم، کتاب قانون ابن سينا ( ۱۰۰۲ هـ/ ۱۵۹۳م) در استانبول به چاپ رسيده است که يک دهم نسخه خطي اين اثر قيمت داشت ولي طلاب مسلمان حاضر به خريداري آن نبودند. از سوي ديگر بايد به مخالفتهاي نساجان (بافندگان) که از راه کتاب امرار معاش ميکردند اشاره کرد و چون در آن دوره توليد پارچههاي ابريشمي و زربفت از اهميت بسزايي برخوردار بود، اين نساجان داراي قدرت در ساختار اجتماعي – اقتصادي دوره صفويه بودند. به غير از آن بايد به مخالفت نسخهنويسان نيز اشاره کرد. پس از بررسي عوامل زيباشناختي و مخالفت طبقات صاحبالنفع در توليد کتاب، ميتوان به عوامل ديني و طلابي که مانع از توليد کتب چاپي ميشدند اشاره کرد.
همانگونه که راهبان مسيحي ـ چنانچه اشاره شد ـ از اشتباه نوشتن حروف انجيل ميترسيدند، اين ترس درباره مسلمانان نيز وجود داشت و همانگونه که در مورد استانبول ذکر شد، در ايران نيز علاقهاي به چاپ قرآن و کتب ديني آن هم بر طريق واژه نداشتند؛ چون در چاپ به طريق سربي، همواره اشکالاتي پيش ميآمد که از ديدگاه آنان سبب تحريف قرآن ميشد و از آن ميترسيدند، از سوي ديگر در زمان شاهاني که پس از شاه عباس دوم به قدرت رسيدند، به ويژه در زمان شاه سليمان و شاه سلطان حسين که مقامهاي صدر، ملاباشي و شيخالاسلام توانستند قدرت خاصي از آن خود بکنند، احتمالاً اجازه چاپ قرآن داده نميشد زيرا آنها علم، کتاب و يادگيري را منحصر به قرآن ميدانستند و چون خود در محور آموزش بودند، سعي ميکردند اين منصب انحصاري در اختيار آنها باشد و از حوزه آنها خارج نشود؛ همچنين احتمال دارد که آنها علاقه نداشته باشند که قرآن و کتب دينيشان توسط دستگاهي که به دست کفار ساخته شده است چاپ شود، چنانچه در دورههاي بعدي نيز ميبينيم رسالات اوليه هيچ کدام قرآن و يا کتب ديني نبوده است، البته تاکنون هيچ سند قابل ذکري در اين مورد به دست نيامده است و اين گفته تنها بر پايه گمان است.
اما به راستي شايد مهمترين عامل براي گسترش نيافتن صنعت چاپ در ايران آن بود که حامي اصلي خود يعني شاه عباس را از دست داد؛ زيرا اولين دستگاه چاپ عربي – فارسي به احتمال بسيار در ژانويه ۱۶۲۹ م به ايران رسيده است و در آن زمان شاه عباس در گذشته بوده است و شاردن مينويسد: « دربار ايران بارها از من خواسته است کتاب چاپکنهايي آورده و ماشين چاپي در اصفهان تاسيس کنم، اگر شاه عباس دوم هنوز زنده بود اين کار انجام پذيرفته بود، لکن پسرش آن مايه گشاده دستي را نداشت که هزينههاي ضروري اين کار را بپردازد». همچنين در جايي ديگر از اين سفرنامه ذکر ميکند که «در زمان شاه سليمان صفوي، ايرانيان صد دفعه خواستهاند مطبعه داشته باشند و به فوايد و ضرورت آن کاملا پي بردهاند ليکن تا به حال کامياب نشدهاند، برادر وزير اعظم (مجتهد بزرگ) که آدم خيلي عالم و مقرب شاه است، در سنه ۱۰۸۷ قمري از من خواست تا کارگراني از فرنگ بياورم که اين کار را به ايرانيان بياموزند و کتب مطبوعه عربي و فارسي را هم که به او داده بودم به نظر شاه رسانيد. شاه با اين پيشنهاد موافقت کرد ولي هنگامي که صحبت از پرداخت پول به ميان آمد، شاه صفوي از پرداخت آن سر باز زد و اين فکر و انديشه به نتيجه نرسيد و در محاق فراموشي فرو رفت». از گفتههاي اين سياح اروپايي و هم چنين مشاهده نکردن کوچکترين اقدامي در زمينه چاپ پس از شاه عباس اول ميتوان به راحتي دريافت که شاهان پس از او هيچ يک علاقه به گسترش صنعت چاپ نداشتند. هيچيک از آنها نتوانستند موفقيت بسزايي کسب کنند و ابدا از اثرات سودمند چاپ اطلاعي نداشتهاند. هر چند که از علاقه بيسرانجام برخي از رجال دولتي به ورود چاپ به ايران و تعليم فنون آن، شواهدي در دست است و بهتر است بگوييم مطمئنا دلايل ديگري که براي ما ناشناخته است، به اين حرکت آهسته و در بسياري از مواقع توقف آن کمک کرده است، تا جايي که ميتوان آغاز اين صنعت را عهد قاجار و در دوره عباس ميرزا برشمريم. به هر روي با آوردن دلايل ياد شده، ميتوان به اين نتيجه رسيد که به طور کلي روند حرکت صنعت چاپ در ايران نشان دهنده فراز و نشيبهاي بسيار سياسي- اجتماعي و فرهنگي اين صنعت و عدم مديريت آن است. جامعهشناسان معتقدند که زير ساختهاي توسعه فرهنگي در گرو پيشرفت همه جانبه در رشتههاي مختلف علوم ارتباطات است که وجود يا عدم مديريت موثر در آن موجب شکوفايي و يا پژمردگي آن ميشود که صنعت چاپ از اين قاعده جدا نيست و با توجه به اين نکات ميتوان در آخر به آساني اين نکته را بيان کرد که با آنکه دلايل عدم استفاده از صنعت چاپ کاملا روشن نيست؛ اما به خوبي روشن است که يکي از دلايل عقبماندگي ايران در آغاز انقلاب صنعتي از جهان غرب، عدم توجه جدي به صنعت چاپ در اين دوران است.